درآمد
مجموعه مهارتهای زندگی رویکردی است متمرکز بر فرد و هدفش کمک به افراد جهت رشد مهارتهای خودکمکدهی است. مجموعه مهارتهای زندگی فرض میکند که همه افراد تواناییها و ضعفهایی در مهارتهای زندگی دارند. نامؤثرتر بودن احساسات، تفکر و اعمال فرد، به ناتوانی و ضعف او در مهارتهای زندگی مربوط میشود.
«سازمان جهانی بهداشت»، مهارتهای زندگی را چنین تعریف کرده است: «توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونهای که فرد بتواند با چالشها و ضروریات زندگی روزمره کنار بیاید» (سازمان بهداشت جهانی، ۱۳:۱۳۷۳).
پژوهشهای متعدد نشان میدهد که خودآگاهی، عزتنفس و اعتمادبهنفس، شاخصهای اساسی توانمندیها و ضعفهای هر انسانی است.
آموزش مهارتهای زندگی با ارتقای بهداشت روانی و آمادگی رفتاری، فرد را به رفتاری سالم و اجتماعی مجهز میکند. «مفهوم آمادگی رفتاری به سه عامل بستگی دارد: ۱. تواناییهای روانی ـ اجتماعی فرد که با یادگیری و تمرین مهارتهای زندگی ایجاد میشود. ۲. احساس کفایت و کارآمدی فرد در زمینه مهارتهای زندگی ۳. قصد و تمایل فرد به اجرای مهارتها» (ترور، ۲۸:۱۳۷۱).
از آنجا که عوامل فرهنگی و اجتماعی تعیینکننده ماهیت دقیق برنامه مهارتهای زندگی هستند، آموزشها نیز ممکن است از نظر اهداف و محتوای آموزشی در کشورها و نواحی مختلف متفاوت باشند و به نظر میرسد به یک برنامه جامعه بینفرهنگی نیاز باشد.
«هنگام ایجاد و کاربرد مهارتهای زندگی باید هدفها و آموزشهای برنامه را با سن و جنس و فرهنگ شرکتکنندگان منطبق ساخت؛ یعنی نوع و تعریف مهارتهای زندگی باید، با توجه به سن، جنس و ویژگیهای فردی افراد، متفاوت باشد» (طارمیان، ۱۵:۱۳۸۴).
این تحقیق میتواند پیوندی بین روانشناسی، جامعهشناسی و ادبیات باشد تا نقش همیشگی ادبیات را بیش از پیش در زندگی فردی و اجتماعی افراد نشان دهد.
شاعران نیز همانند سایر انسانها، دستپرورده اجتماعی هستند که در آن زندگی میکنند و اندیشه و رفتار و آثار آنان، کم و بیش بازتابی از ویژگیهای فرهنگی و ذهن جمعی مردم جامعه آنهاست. محیط اجتماعی و سیاسی، شرایط جوی، جغرافیایی و اقلیمی، زندگی خانوادگی، سطح فرهنگی خانواده و اجتماع و هزار و یک عامل آشکار و پنهان دیگر، دانسته یا ندانسته، خواسته یا ناخواسته بر ذهن و زبان شاعر اثرگذار است. هرچند بررسی جزئیات زندگی کسی که نهصد سال پیش میزیسته، کار چندان سادهای نیست، اما تلاش بر آن است تا با بررسی تذکرهها، شرححالها و سرنخهایی که خود نظامی در شعرش بهدست داده، لایه ظاهری شخصیت او یا به عبارت دیگر شخصیت تاریخی و اجتماعی او را بررسی کنیم و با واکاوی مهارتهای زندگیِ ارائه شده در مخزنالاسرار به کشف این مهارتهای زندگی راه یابیم و بدانیم شاعران گذشته، علاوه بر شاعر بودن، حکیم اخلاقی و اجتماعی نیز بودهاند و در میان داستانها و اشعارشان این نکتههای اخلاقی و درسهای زندگی را به ما گوشزد کردهاند.
این پژوهش به شیوه توصیفی ـ تحلیلی و با تکیه بر مهارتهای زندگی به واکاوی و تحلیل مخزنالاسرار نظامی پرداخته است. پرسشهای مطرح شده در این پژوهش به شرح زیر است:
۱. در مخزنالاسرار نظامی چه مهارتهایی برای سعادت زندگی انسان مطرح شده است و چرا نظامی چنین تمایلاتی را در این اثر خود پرورانده است؟
۲. بسامد کدام مهارت در مخزنالاسرار نظامی بیشتر بوده است؟ علت این توجه چیست؟ دلایل شخصی یا اجتماعی این امر کداماند؟
۳. آیا مخاطبان نظامی افرادی خاص، در دورهای خاص بودهاند؟
۱. روش پژوهش
در این مقاله به شیوه توصیفی ـ تحلیلی ۱. با مطالعه مخزنالاسرار، به بررسی مهارتهای دینی، فردی، اجتماعی و مقابلهای در این اثر پرداخته شده است. ۲. دلایل شخصی و اجتماعی رویکرد نظامی به چنین تمایلاتی مورد توجه قرار گرفته. ۳. به زندگی و دوره تاریخی زندگی نظامی توجه شده. ۴. مخاطب او مورد مطالعه قرار گرفته و ۵. در پایان، با ارائه نمودار، شمایی کلی از این مسئله عرضه شده است.
۲. پیشینه پژوهش
با اینکه مدت زمان تقریباً زیادی از ارائه نظریه مهارتهای زندگی گذشته، اما پژوهشهای اندکی در این زمینه صورت گرفته است. بر طبق بررسیهای انجام شده، تاکنون هیچگونه پژوهشی به صورت مقاله یا کتاب یا پایاننامه، در موضوع مهارتهای زندگی در آثار نظامی، انجام نشده است و این پژوهش، نخستین تحقیق در این موضوع است. با این همه، در سه پایاننامه زیر، براساس ده مهارت زندگی تدوینشده از سوی سازمان بهزیستی کشور، چنین رویکردی اتخاذ شده است:
• حقپناه، رضوان، آداب و مهارتهای زندگی در بوستان و گلستان سعدی، ۱۳۹۰، پایاننامه کارشناسی ارشد دانشکده ادبیات دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز.
• ذوالفقاری، مریم، آداب و مهارتهای زندگی در شاهنامه فردوسی، ۱۳۸۸، پایاننامه کارشناسی ارشد دانشکده ادبیات دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز.
• ساجد، غزاله، آداب و مهارتهای زندگی در کیمیای سعادت غزالی، ۱۳۹۲، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده ادبیات دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز.
۳. مبانی نظری
آموزش «مهارتهای زندگی» در سال ۱۹۷۹م. و با اقدامات دکتر «گیلبرت بوتوین۱» آغاز گردید. وی در این سال یک مجموعه آموزش مهارتهای زندگی برای دانشآموزان کلاس هفتم تا نهم تدوین نمود که با استقبال فراوان متخصصان بهداشت و روان مواجه گردید.
«به دنبال این اقدام مقدماتی، از سال ۱۹۹۳ به بعد «سازمان جهانی بهداشت» با هماهنگی «یونیسف»، برنامه آموزش مهارتهای زندگی را بهعنوان یک طرح جامع پیشگیری اولیه و ارتقای سطح بهداشت روانی کودکان و نوجوانان معرفی نمود. این برنامه در کشورهای مختلف جهان تجربه شد و گزارشهای امیدبخشی از کارایی آن منتشر گردید» (محمدخانی،۱۷:۱۳۸۳).
در باب مهارتهای زندگی، نظریههای مختلفی از سوی اندیشمندان مطرح شده است که در ادامه به شرح آنها میپردازیم:
در نظریه «یادگیری شناختی نوین» که مبتنی بر مدل عملکرد سالم روانی انسان است، سه اصل مطرح میشود: اصل اول این است که کودک زندگی خود را با یک توانایی ذاتی جهت عملکرد روانی سالم آغاز میکند. «این توانایی ذاتی شامل تمایل به یادگیری و انگیزش جهت رشد و شکوفایی تواناییهای بالقوه در جهت کسب زندگی اجتماعی سالم است. اصل دوم این است که بزهکاری و دیگر رفتارهای انحرافی از طریق یادگیری حاصل میشوند، که در این میان نقش خانواده بسیار مهم است. اصل سوم آن است که هر توانایی ذاتی کودک برای سلامتی و عملکرد روانی تکاملیافته میتواند در جهت رفتارهای بزهکارانه و خودتخریبی برانگیخته شود» (ترور، ۳۰:۱۳۷۱).
آلبرت بندورا۲ معرف نظریه یادگیری اجتماعی است. به اعتقاد وی انسان موجودی اجتماعی است و رفتار او باید در پرتو روابط اجتماعی بررسی شود.
«انسان دارای ظرفیتهای شناختی وسیعی است و میتواند درباره ارتباط میان رفتار و پیامدهای آن، بیندیشد و آنها را پیشبینی و ارزیابی کند» (محمدخانی، ۱۲:۱۳۸۳).
مهارتهای زندگی، از طریق آموزش و تجربه قابل استفاده است و فرایندی است که موجب ثبات در شخصیت و عمق در هویت میشود، توسعه فرهنگ فردی را سامان میبخشد و موجب رضایت و مقبولیت و موفقیت در زندگی میگردد. این مهارتها را میتوان به لحاظ سطح تخصصی به چهار دسته تقسیم نمود:
«۱. مهارتهای دینی (خداشناسی)
۲. مهارتهای فردی (خودآگاهی، حل مسئله، تصمیمگیری و تفکر نقادانه)
۳. مهارتهای اجتماعی (همدلی، ارتباط مؤثر با دیگران)
۴. مهارتهای مقابلهای (خویشتنداری، مدیریت کنترل احساسات، استرس، خشم و تابآوری» (فتی و موتابی، ۸۴:۱۳۶۵)»
۱ـ۳. مهارتهای دینی
تکامل معنوی، تقرب به خدا و حیات وصفناپذیر و جاویدان اخروی، عالیترین هدف انسان در حیات خویش است. آنچه امروزه به مهارتهای زندگی مشهور است حاصل کار پژوهشگران عصر حاضر نیست؛ بلکه بسیاری از این مهارتها در لابهلای تعالیم الهی و بهخصوص در قرآن کریم و احادیث معصومین بیان شده است.
«پیامبر خدا در کنار تعالیم قدسی و ملکوتی، مهارتهای زندگی را به پیروان خود و حتی به کسانی همانند امام علی(ع)، ابوذر غفاری و دیگران میآموزند؛ امام علی(ع) نیز مهارتهای زندگی خود را به یاران خود میآموختند» (آقاجانی، ۵۴:۱۳۸۵).
۲ـ۳. مهارتهای فردی
مهارتهای فردی، مجموعه عواملی هستند که در جهت ارتقای انسان عمل میکنند و شامل موارد زیر است: خودآگاهی، حل مسئله، تصمیمگیری و تفکر نقادانه.
۱ـ۲ـ۳. مهارت خودآگاهی
«خودآگاهی» فرایند سالم هویتیابی را برای انسان سهلتر مینماید، به زندگی او آرامش میدهد و احساس رضایتمندیاش را رونق میبخشد.
«احساس نارضایتی از خود، نشانهای است که به فرد هشدار میدهد که نیازمند تغییر است. اجزای مهارت خودآگاهی شامل ۱. خودارزیابی ۲. شناسایی نقاط قوت و قابل بهبود فردی ۳. تفکر مثبت ۴. ایجاد خودانگاره و تصویر است» (آقاجانی، ۵۳:۱۳۸۵.)
۲ـ۲ـ۳. مهارت حل مسئله
مهارتی است که شما میتوانید در هنگام برنامهریزی برای مقابله با مشکلات زندگی از آن استفاده کنید. حل مسئله یک مهارت مقابلهای عملی است که از نظر روانی نیز مفید است. استفاده از روشهای حل مسئله موجب افزایش اعتمادبهنفس میشود؛ وقتی بدانید که از مهارتهای خوبی برای حل مسئله برخوردارید، احساس توانمندی و تسلط شما تقویت میشود.
«فرایند حل مسئله شامل پنج گام است: ۱. ادراک خویشتن ۲. تعریف مسئله ۳. تهیه فهرستی از راهحلهای مختلف ۴. تصمیمگیری ۵. امتحان کردن راهحل انتخابی» (فتی و موتابی، ۵۶:۱۳۸۵).
۳ـ۲ـ۳. مهارت تصمیمگیری مؤثر
«تصمیمگیری مؤثر» فرایند بررسی، پیشبینی و ارزیابی نتایج از میان راهحلهای موجود و انتخاب نهایی یک راهحل برای رسیدن به هدف موردنظر است. «فرایند قضاوت یا انتخاب میان دو یا چند راه مختلف به شکلهای مختلف (از حل یک مسئله تا انجام مجموعهای از اقدامات مختلف) است که در شرایط مختلف انجام میشود» (غیاث فخری، ۴۴:۱۳۸۹).
۴ـ۲ـ۳. مهارت تفکر نقادانه
تعریفهای مختلف و متفاوتی برای «تفکر نقادانه» ارائه میشود که مهمترین آنها عبارتاند از:
«۱. تفکر نقادانه یعنی فرد چه تصمیمی میگیرد و چه کاری میخواهد انجام دهد و چرا؟ ۲. تفکر نقادانه یعنی آزمودن دقیق تفکر خود و دیگران ۳. تفکر نقادانه یعنی تفکر درباره تفکر ۴. تفکر نقادانه یعنی تفکری که در جستوجوی شواهد، دلایل و مدارک برای یک قضاوت و نتیجهگیری است.» (دهستانی، ۳۴:۱۳۸۴).
۳ـ۳. مهارتهای اجتماعی
مهارتهای اجتماعی مجموعه مهارتهایی هستند که در جهت ارتقای جامعه به کار میروند و شامل مهارت همدلی و ارتباط مؤثر با دیگران است.
«ارتباط، عبارت است از فرایند انتقال و تبادل افکار، اندیشهها، احساسات و عقاید افراد با استفاده از علائم و نمادهای مناسب بهمنظور تأثیر، کنترل و هدایت یکدیگر. با برقراری ارتباط مؤثر، احساسها، عقاید، افکار و اندیشهها بین افراد منتقل میشود و رشد فرد و جامعه تضمین میگردد» (آقازاده و دیگران، ۳۴:۱۳۸۳).
۱ـ۳ـ۳. مهارت همدلی
تعریف «همدلی»، تمایل پاسخدهی به حالت عاطفی دیگران را با حالت عاطفی مشابه، «همدلی» گویند.
«یعنی اینکه فرد بتواند مسائل دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار ندارد، درک کند و برای نظریات و احساسات آنها ارزش و احترام قائل شود؛ همچنین بتواند انسانهای دیگر را با تفاوتهای فراوان بپذیرد و به آنها احترام بگذارد» (دهستانی، ۴۵:۱۳۹۰).
۴ـ۳. مهارتهای مقابلهای
مهارتهای مقابلهای شامل خویشتنداری، مدیریت کنترل احساسات، استرس و خشم و تابآوری است.
۱ـ۴ـ۳. خودانگیزی و خویشتنداری
انگیزه، نیروی درونی بسیار قویای است که برخلاف آنچه اغلب فکر میکنیم، به هیچوجه به محیط و شرایط محیطی ارتباط ندارد و کاملاً منشأ درونی دارد. خودانگیزی یعنی جهت دادن و هدایت عواطف و هیجانها به سمت و سوی هدف، خویشتنداری و به تأخیر انداختن خواستههای نابجا و جایگزینی لذتهای آتی به جای لذتهای آنی است.
«انگیزه نیرویی است درونی که برای تغییر شرایط فعلی بهعنوان موتور، به ما کمک میکند. خودانگیزی یعنی کنترل هیجانها، تأخیر در ارضای خواستهها و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوبتر» (فتی و موتابی، ۷۸:۱۳۸۵).
به علاوه، خویشتنداری رفتارهایی است که به شما این واقعیت را میقبولاند که تنها چیزی که در زندگی میتوانید آن را کنترل کنید یا تغییر دهید، خودتان هستید. با خویشتنداری تمامی حرکات مخرب، عادات ناپسند، مشکلات عقدهای و روانی و رفتارهای غیرقابل قبول و نامعقول کنترل میشوند.
«خویشتنداری منجر به برقراری اعتدال در زندگی میشود و در هنگام بروز مشکلات جدید، در مقابله با آنها به شما توانایی میدهد» (فتی و موتابی، ۶۱:۱۳۸۵).
۲ـ۴ـ۳. مهارت مدیریت احساسات
شناسایی و کنترل هیجانها و احساسات، ضرورت موفقیت در زندگی فردی و اجتماعی است. منظور از مدیریت کنترل احساسات، تسلط بر خویشتنداری است، زیرا هر کاری که هر کسی انجام میدهد تلاشی است برای نوازش یکی از نیازهایش.
«در فرایند اجتماعی شدن، ما به غلط یاد گرفتهایم که دگرهدایتشده باشیم. اغلب، دیگران هدایت احساسها و هیجانهای ما را به دست میگیرند. ما به سادگی میگوییم او مرا عصبانی میکند؛ در واقع ما اختیار احساس خودمان را به او داده ایم و در حقیقت او نبوده است که مرا عصبانی کرده، بلکه این من بودم که نتوانستم خشم خودم را کنترل کنم. مدیریت احساس مهارتی است که پس از کسب آن هر فرد علاوه بر شناخت احساسها و هیجانهای خود، مسئولیت آنها را بر عهده میگیرد» (محمدخانی، ۴۵:۱۳۸۳).
۳ـ۴ـ۳. مقابله با اضطراب (ترس)
در زندگی روزانه هر یک از ما، فشارهای روانی (استرس) مختلفی را تجربه میکنیم. استرس، واکنش بدن در برابر شرایط نابجای محیطی است و همیشه یک واکنش منفی نیست. استرس فرصت تلاش و رویارویی با خطر را در زندگی برای ما فراهم میکند.
«هر مسئله و رویدادی در زندگی، نوعی استرس به فرد وارد میکند. استرس یعنی وارد شدن فشار بر یک فرد، بدون آمادگی قبلی برای پذیرش آن فشار. تلاش برای یافتن راهحل مسئله، یک نوع مقابله با استرس است» (امیرحسینی، ۵۸:۱۳۸۴).
۴ـ۴ـ۳. مقابله با خشم (خودآرامسازی)
هیجان خشم که یکی از قویترین هیجانهای مشترک انسانهاست از رذایل اخلاقی محسوب میشود که در آموزههای دینی نیز به شدت از آن نهی شده است.
« وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ: آنانکه خشم خود را فروخورند و از مردم گذشت کنند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد» (آلعمران: آیه ۱۳۴).
۵ـ۴ـ۳. مهارت تابآوری
تابآوری یعنی در شرایط آسیبزا پرورش یافتن، آسیب ندیدن و به رشدی بیش از پیش دست یافتن.
«به فرایند بازگشت فرد به کارکردهایی پس از یک رویداد استرسزا، هیجان منفی نیز گفته میشود. تابآوری فقط داشتن فهرستی از ویژگیها نیست» (آقاجانی، ۶۶:۱۳۸۵).
۴. تحلیل یافتهها
معرفی مخزنالاسرار
مخزنالاسرار، نخستین مثنوی نظامی، منظومهای است حکمی ـ اخلاقی و تا حدودی عرفانی، مشتمل بر سه بخش؛ بخش نخست، در ستایش خداوند، مناجات، نعت پیامبر، مدح ممدوح و مانند آنها؛ بخش دوم در توصیف دل و عوالم و پرورش آن؛ و بخش سوم، شامل بیست مقاله که هر یک در ضمن بیان حکایتی، یک نکته اخلاقی یا حکمی را خاطرنشان میکند. این منظومه، حدود سال ۵۷۰ هجری به نام فخرالدین بهرام شاهبن داود (متوفی ۶۲۲) به نظم درآمد و مشتمل بر ۲۰ مقاله در مواعظ و حکم است و ۲۲۶۰ بیت دارد و حاوی اندیشههای زاهدانه و عارفانه نظامی است که «در هر مقاله، پس از شرح عنوان مقاله، برای تأثیرگذاری بیشتر، داستان کوتاه اما پرمحتوا و دلنشینی روایت شده است» (احمدنژاد، ۱۷:۱۳۷۵).
۱ـ۴. مهارتهای زندگی در مخزنالاسرار
چنانکه پیشتر گفته شد مخزنالاسرار منظومهای زهدی و تعلیمی است و مقالات بیستگانه آن همگی معرف شخصیت زاهدگونه شاعر، سیر و سلوک، صفای دل، پایبندی و تعهد وی نسبت به شریعت مقدس است. این منظومه ثمره تأملات و مکاشفات و درونبینیها و دلکاویهای نظامی است و آمیزهای است از حکمت و عرفان و طرح و تبیین دقایق عرفان و اخلاق بر پایه تدبر و ژرفنگری همراه با استدلالهای تمثیلی. با توجه به این امر مهم که نظامی هنگام سرودن مخزنالاسرار، در ریاضت به سر میبرده و تهذیب نفس میکرده است، مهارت دینی و خداشناسی میتواند نقش مهمی در این اثر جاودان داشته باشد.
«نظامی در مخزنالاسرار به ریاضت و چلهنشینیهای خود اشاره دارد. او در زمان سرودن مخزنالاسرار اشتغال به ریاضت بدن و تهذیب نفس و تصفیه باطن داشته است. رایض وی در این ریاضت میآید که انسانی وارسته بوده است. نشانههای آشنایی با حکمت یونایی و فهلوی در جایجای کلامش پیداست. در حدیث نفس و در مخاطبهای که بین دل و نفس خویش برقرار میکند پایبندی به قیود و حدود شرع را بر خود الزام مینماید و تا حدی مثل دوست و همولایتی خویش، خاقانی شروانی، مدینه فاضله خویش را دور از دنیای عصر جستوجو میکند و عصری را که در آن بازیچه اغراض حکّام و عُمّال متشرّع اما عاری از روح ایمان است، محکوم مینماید» (زرینکوب، ۷۰:۱۳۷۴).
نظامی در خلوت اول و پرورش دل، اذعان میکند که گنج وجودی انسان دل است و او از عشق خداوند خلق شده و وقتی راهزنان حواس و تن را از خود دور سازد میتواند معرفت دل و معرفت وجود خود را بشناسد:
نزل تحیت به زبانش رسان
معرفت خویش به جانش رسان
(دستگردی، ۱۱:۱۳۹۳)
دور شو از راهزنان حواس
راه تو دل داند، دل را شناس
(همان: ۴۷)
دست در آویز به فتراک دل
آب تو باشد که شوی خاک دل
(همان: ۴۹)
نور ادیمت ز سهیل دل است
صورت و جان هر دو طفیل دل است
(همان: ۴۹)
وان که عنان از دو جهان تافته است
قوت ز دریوزه دل یافته است
(همان: ۴۷)
نظامی هم به دلایل شخصی، که میتوان آن را همان زهد و ریاضت دوران زندگیاش دانست، به مهارت خداشناسی توجه ویژه دارد و هم به دلیل توجهش به خداشناسی، به انسان علاقه دارد. او شاعری است که نعمتها و لذتهای زندگی را شادمانه دوست میدارد و آرزو میکند این نعمات و لذایذ، نصیب همه انسانها نیز بشود. به همین دلیل، از انسانها میخواهد توبه کنند و توبه را یکی از راههای آمرزش و سعادت آدمی میداند و به توبه حضرت آدم اشاره میکند که او پس از توبه، خلیفئالله روی زمین شد:
چرک نشاید ز ادیم تو شست
تا نکنی توبه آدم نخست
عذر به آن را که خطایی رسید
کادم از آن عذر به جایی رسید
چون دلش از توبه لطافت گرفت
ملک زمین را به خلافت گرفت
نیکی او بین و بر آن کار کن
بر بدی خویشتن اقرار کن
(همان: ۸۰)
نظامی در مخزنالاسرار بر خودشناسی و خداشناسی بسیار تأکید دارد و بر شناخت جایگاه والای انسانی خود. او اشرف مخلوقات است و باید قدر و ارزش خود را بداند. گاهی دعا میکند و از خداوند میخواهد که به انسان توفیق معرفت و خودشناسی بدهد.
نظامی در خلوت اول، راه رسیدن به شناخت خود و دل را مراقبه و مکاشفه میداند و با ریاضت و مراقبه است که میتواند به صفای باطن و دل برسد:
دل به خدا بر نه و خورسندیی
اینت جداگانه خداوندیی
(همان: ۷۸)
پرورشآموز درونپروران
روز برآرنده روزیخوران
(همان: ۳)
ای به ازل بوده و نابوده ما
وی به ابد زنده و فرسوده ما
(همان: ۱۰)
از پی توست این همه امید و بیم
هم تو ببخشای و ببخش ای کریم
(همان: ۱۱)
در صفتت گنگ و فروماندهایم
من عرف الله فروخواندهایم
(همان: ۱۱)
جهد بران کن که وفا را شوی
خود نپرستیّ و خدا را شوی
خاک دلی شو که وفایی دروست
وز گل انصاف گیایی دروست
هر هنری کان ز دل آموختند
بر زه منسوج وفا دوختند
(همان: ۱۷۴)
تا ندرد دیو گریبانت، خیز
دامن دین گیر و در ایمان گریز
(همان: ۱۶۹)
دین که قوی دارد بازوت را
راست کند عدل ترازوت را
(همان: ۱۳۷)
نظامی راه رستگاری و سعادت دنیوی و اخروی را در پیروی از شرع و دین میداند و اولین راه خداشناسی را در خودشناسی میداند: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهَ».
نظامی در مخزنالاسرار به دینورزی و ایمان به خدا اشاره میکند و آن را راه نجات انسان و هدایت او میداند:
هر که یقینش به ارادت کشد
خاتم کارش به سعادت کشد
راه یقین جوی ز هر حاصلی
نیست مبارکتر از این منزلی
هر که یقین را به توکل سرشت
بر کرم «اَلرزقُ علی الله» نوشت
(همان: ۱۰۴)
در داستان سلیمان با پیر دهقان، پیر دهقان در زمین شور و بیآب و علفی دانه میکارد و بدون اسباب و وسایل کشاورزی کشت میکند و همه همتش عرق پیشانی اوست و امید به کرم پروردگار دارد تا آن دانهها را برویاند. نظامی در این داستان تلاش و جهد انسان را در سایه توکل به خدا میداند:
با تر و با خشک مرا نیست کار
دانه ز من، پرورش از کردگار
(همان: ۸۸)
آن که بشارت به خودم میدهد
دانه یکی هفتصدم میدهد
آن که تو را توشه ره میدهد
از تو یکی خواهد و ده میدهد
(همان: ۸۷)
در مقالت اول نظامی داستان «پادشاه نومید و آمرزش یافتن او» را بیان میکند. فردی در خواب، پادشاه ظالمی دید و از او سؤال کرد چگونه از مظالم رهایی یافتی؟
دادگری دید به رأی صواب
صورت بیدادگری را به خواب
گفت خدا با توِ ظالم چه کرد
در شبت از روز مظالم چه کرد؟
(همان: ۷۵)
و پادشاه ظالم پاسخ داد که من با رویی خجل و ناامید، تکیه بر آمرزش حق کردم و شرمسار از کارهای بدی که انجام داده بودم، از خداوند طلب آمرزش و توبه کردم:
لرزه درافتاد به من بر چو بید
روی خجل گشته و دل ناامید
طرح به غرقاب درانداختم
تکیه به آمرزش حق ساختم
کای من مسکین به تو در شرمسار
از خجلان درگذر و درگذار
گرچه ز فرمان تو بگذشتهام
رد مکنم کز همه رد گشتهام
(همان: ۴۱)
نظامی توبه و اقرار به گناهان و بدی را یکی از راههای شناخت خود میداند و معتقد است خودشناسی راهی به سوی خداشناسی است و توبه را راه تصفیه دل بیان میکند:
آیینه دار از پی آن شد سحر
تا تو رخ خویش ببینی مگر
(همان: ۷۷)
عاقبتی هست، بیا پیش از آن
کرده خود بین و بیندیش از آن
(همان: ۷۹)
طاعت کن روی بتاب از گناه
تا نشوی چون خجلان عذرخواه
حاصل دنیا چو یکی ساعت است
طاعت کن کز همه به طاعت است
(همان: ۸۳)
نظامی راه دیگر خودشناسی را پس از توبه از گناهان، طاعات و عبادات خداوند میداند و بیاعتباری و موقتی بودن دنیا و تسلیم قضا و قدر خداوند بودن را شرط مهم خودشناسی میداند:
غافل مَنْشین، ورقی میخراش
گر ننویسی، قلمی میتراش
(همان: ۸۵)
بگذر از این مرغ طبیعتخراش
بر سر این مرغ چو سیمرغ باش
(همان: ۹۹)
آینه جهد فرا پیش دار
در نگر و پاس رخ خویش دار
عذر ز خود دار و قبول از خدای
جمله ز تسلیم قَدَر در میای
(همان: ۱۲۰)
تا شوی از جمله عالم عزیز
جهد تو میباید و توفیق نیز
(همان: ۱۰۵)
نظامی تأکید فراوانی بر موقتی بودن و بیوفایی دنیا دارد. او معتقد است که آدمی باید در راه شناخت خود و خدا، بیاعتبار بودن این دنیا را درک کند. او در داستان موبد صاحبنظر، این نکته را به زیبایی نشان میدهد. روزی موبد صاحبنظری از باغ و بوستانی میگذرد و محو تماشای زیباییهای باغ میشود. چندی بعد دوباره از آنجا میگذرد. آن باغ بهشتآسا را ویرانهای میبیند که زاغ و زغن در آن لانه کردهاند. او به بیوفایی و موقتی بودن دنیا و زیباییهای آن اقرار میکند:
پیر در آن تیز روان بنگریست
بر همه خندید و به خود برگریست
گفت به هنگام نمایندگی
هیچ ندارد سر پایندگی
هرچه سر از خاکی و آبی کشد
عاقبتش سر به خرابی کشد
ای که مسلمانی و گبریت نیست
چشمهای و قطره ابریت نیست
کمتر از آن موبد هندو مباش
ترک جهان گوی و جهان، گو مباش
(همان: ۱۳۱)
نظامی یکی دیگر از موارد خداشناسی را نکوهش دنیا و غافل نبودن از فردای قیامت و عاقبت انسان میداند. کسی که در این دنیا روزگار به غفلت و بطالت سپری میکند به عاقبت خود نمیاندیشد:
صحبت گیتی که تمنا کند؟
با که وفا کرد که با ما کند
خاک شد آن کس که برین خاک زیست
خاک چه داند که درین خاک چیست؟
(همان: ۸۴)
عمر به بازیچه به سر میبری
بازی از اندازه به در میبری
روز قیامت که برات آورند
بادیه را در عرصات آورند
(همان: ۸۵)
نظامی در مخزنالاسرار به انسان توجه ویژه دارد و از او میخواهد که به عاقبت اعمال و کردار خود بنگرد، زیرا باید در روز قیامت پاسخگوی باشد:
عاقبتی هست بیا پیش از آن
کرده خود بین و بیندیش از آن
روز قیامت که بُوَد داوری
شرم ندارد که چه عذر آوری
روی به دین کن که قوی پشتی است
پشت به خورشید که زردشتی است
(همان: ۷۹)
مال کسان چند ستانم به زور
غافلم از مردن و فردای گور
(همان: ۸۱)
روز قیامت ز من این ترکتاز
باز بپرسید و بپرسند باز
(همان: ۸۲)
جالب است که مخاطب نظامی فرد خاصی نیست. او از امیر، شاه و مردم عادی میخواهد که به سعادت خود بیندیشند و تأکید فراوان در پیروی از دین و شریعت اسلام دارد و آن را تنها راه سعادت آدمی در دنیا و آخرت میداند:
تا ندرد دیو گریبانت، خیز
دامن دین گیر و در ایمان گریز
شرع تو را خواند سماعش بکن
طبع تو را نیست وداعش بکن
شرع نسیمیست به جانش سپار
طبع غباری، به جهانش گذار
شرع تو را ساخته ریحان به دست
طبعپرستی مکن، او را پرست
(همان: ۱۶۹)
دوری از دربارها، دید هنری نظامی را به مردم نزدیک و او را از آوردن مضامین تکراری و کلیشهای بینیاز کرده است و وی را بر آن داشته تا در هنر خود از مسائل حکمی، اخلاقی و اجتماعی سخن بگوید. بهعلاوه «وی هیچگاه در مدح مبالغه ننمود و برای جلبنظر حکمرانان، شعر نساخت، او به خصوص در اواخر عمر گوشهگیر و آزاده زیست.. وی با اصول عرفان آشنا بود و عملاً نیز به زهد و تصوف میپرداخت و پادشاهان نیز مقام او را رعایت میکردند و در حضور وی به می و مطرب نمیپرداختند» (احمدنژاد، ۴۴:۱۳۷۵).
نظامی وقتی عصر خویش را از حوادث ناگوار و ظلم و ستم بر مردم بحرانزده میبیند، به انسانها یادآوری میکند که اگر خود را بشناسند دست از ظلم و ستم بر میدارند و عاقبتشان نیک خواهد شد. او یکی از مهارتهای خودشناسی را دیدن عیب خود و دیده بستن بر عیب دیگران میداند:
آینه روزی که بگیری به دست
خود شکن آن روز، مشو خودپرست
(همان: ۱۲۶)
عیب نویسی مکن آیینهوار
تا نشوی از نَفَسی عیب دار
یا به در افکن هنر از عیب خویش
یا بشکن آینه عیب خویش
دیده ز عیب دگران کن فراز
صورت خود بین و درو عیبساز
(همان: ۱۲۵)
در همه چیزی هنر و عیب هست
عیب مبین تا هنر آری به دست
(همان: ۱۲۵)
نظامی برای بیان مقصود خود همچون مولانا و سعدی و بسیاری از شاعران ایرانزمین از شیوه داستانپردازی بهره میگیرد. او تأکید میکند اول عیب خود را ببین و خود را بشناس، در این صورت به عیب دیگران نخواهی پرداخت. او داستان حضرت عیسی و لاشه سگ مرده را بیان میکند که حضرت عیسی به جای لاشه بدبو و متعفن، زیبایی دندانهای سگ را مشاهده کرد.
عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو کن به گریبان خویش
(همان: ۱۲۶)
سایهپرستی چه کنی همچو باغ؟
سایهشکن باش چو نور چراغ
گر تو ز خود سایه توانی برید
عیب تو چون سایه شود ناپدید
(همان: ۱۴۵)
و اگر سایه ظلمت و تیرگی را از خود دور کنی از تمام عیبها مبرّا میشوی. نظامی در مقالت نکوهش غفلت بسیار متذکر میشود که خود را بشناس و از غفلت به در آی.
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست
(همان: ۱۴۷)
گرم شو از مهر و ز کین سرد باش
چون مه و خورشید جوانمرد باش
(همان: ۸۳)
هرکه به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی او روی بدو باز کرد
(همان: ۸۳)
در مقالت دوم نظامی به ارزش وجودی انسان و به گنج و گوهر وجودی او اشاره میکند و معتقد است که آدمی باید تلاش کند تا گوهر وجودی خویش را بیابد. ارزش وجود انسان از همه هستی و موجودات برتر است و همه موجودات در خدمت انسان هستند:
ای مَلِکِ جانوران، رای تو
وی گُهر تاجوران پای تو
گر مَلِکی خانه شاهی طلب
ور گُهری تاج الهی طلب
زان سوی عالم که دگر راه نیست
جز من و تو هیچکس آگاه نیست
زان ازلی نور که پروردهاند
در تو زیادت نظری کردهاند
نقد غریبی و جهان شهر توست
نقد جهان یک به یک از بهر توست
دِوْرِ تو از دایره بیرونتر است
از دو جهان قدر تو افزونتر است
(همان: ۷۷)
در مقالت پنجم نظامی در وصف پیری سخن میراند و در مورد گذر عمر و ایام پیری و عاقبت فردا و انجام کارها تذکر میدهد و یکی از راههای خودشناسی را در آگاهی از گذر عمر و جوانی و رسیدن خزان پیری میداند:
بگذر از این پی که جهانگیری است
حکم جوانی مکن این پیری است
پیر دو مویی که شب و روز توست
روز جوانی ادبآموز توست
کز تو جوانتر به جهان چند بود
خود نشود پیر درین بند بود
پره گل باد خزانیش برد
آمد پیری و جوانیش برد
رفت جوانی به تغافل به سر
جای دریغ است دریغی بخور
فارغی از قدر جوانی که چیست
تا نشوی پیر ندانی که چیست
(همان: ۹۴ و ۹۵)
نظامی بر شناخت اصل و گوهر خویش بسیار تأکید میکند. او معتقد است اگر اصل و گوهر خویش را شناختی و قدر گوهر وجود خود را دانستی رازدار خواهی شد.
گر پُری از دانش، خاموش باش
تَرکِ زبان گوی و همه گوش باش
(همان: ۱۷۷)
نظامی در زمانهای که راستی و درستی جای خود را به نیرنگ داده است، فریاد راستی میزند و انسان را به خودشناسی دعوت میکند:
ز آتش تنها نه، که از گرم و سرد
راستی مرد بود دِرع مرد
(همان: ۱۴۶)
نظامی در مخزنالاسرار تمامی مهارتهای خودشناسی را به ما میآموزد، از جمله شناختن گوهر وجودی خود و صفای باطن و دل، ریاضت و مراقبه و خداشناسی، تلاش و کوشش در راه خودشناسی، چون آبی راکد نماندن، همانند آیینه عیبجویی نکردن، عیب خود را ابتدا دیدن، خود را اصلاح کردن، راه راستی و درستی و خاموشی را اختیار کردن و رعایت اعتدال در هر چیزی را رعایت کردن.
نظامی بر عقلگرایی توجه ویژه دارد و به این طریق بر مهارت تفکر نقادانه تأکید میکند. از انسانها میخواهد که در هر کاری پیش از اقدام، عاقبت کار را بسنجند و از عقل خویش یاری جویند:
گر شرف عقل نبودی تو را
نام که بردی که ستودی تو را
عقل مسیحاست ازو سر مکش
گر نه خری، خر به وحل در مکش
یا به ره عقل برو نور گیر
یا ز درش دامن خود دور گیر
(همان: ۱۴۳)
چون تک اندیشه به گرمی رسید
تندرو چرخ به نرمی رسید
(همان: ۴۴)
در همه کاری که گرایی نخست
رخنه بیرون شدنش کن درست
شرط بود دیده به ره داشتن
خویشتن از چاه نگه داشتن
تا نکنی جای قدم استوار
پای منه در طلب هیچ کار
(همان: ۱۳۳)
در کل مخزنالاسرار به دو مورد از مهارت حلمسئله برخورد کردیم و آن هم در خلال داستان دو حکیم متنازع. هر دو حکیم در یک خانه اقامت داشتند و هر کدام ادعای برتری میکردند. پس تصمیم میگیرند که هر یک چارهای سازند تا دیگری از بین رود و یک نفر مالک خانه شود.
حکیم اولی شربتی میسازد اما حکیم باهوش پادزهر آن شربت را میسازد و آسیبی به او نمیرسد و بر زهر فایق میآید. اما حکیم دیگر وردی بر گُلی میخواند و به دست حکیم مدعی میدهد و آن مرد از ترس آسیب آن گل، قالب تهی میکند و میمیرد. در واقع نظامی به ما هشدار میدهد که هر کس دل قوی دارد و با اعتمادبهنفس زندگی کند، زهر هلاهل هم در او اثر نمیکند، اما آن که مردد و پریشاندل است، هر لحظه در معرض خطر است:
خصم نخستین، قدری زهر ساخت
کز عَفِنی سنگ سیه را گداخت
داد بدو کاین می جانپرور است
زهر مدانش، که به از شکر است
شربت او را ستد آن شیرمرد
زهر به یاد شکر آسان بخورد
نوش گیا پخت و بدو در نشست
رهگذر زهر به تریاک بست
دشمن از آن گل که فسونخوان بداد
ترس برو چیره شد و جان بداد
آن به علاج از تن خود زهر برد
وین به یکی گل ز توهم بمرد
(همان: ۱۳۶)
در داستان کودک مجروح هم، عدهای کودکان در کوی بازی میکردند که ناگهان یکی از آنان میافتد و مهره پشتش میشکند و درجا میمیرد. دوستان و همبازیان کودک تصمیم میگیرند او را درون چاهی بیندازند تا از تهمت کشتن او برهند. اما یکی از کودکان که به دشمنی با کودک متوفی مشهور بود، فکر میکند و میگوید اگر او را درون چاه بیندازند همه به او مشکوک میشوند. زیرا او تنها بدخواه و دشمن کودک بود. پس تصمیم میگیرد برای این مشکل پدر کودک متوفی را خبردار کند و در نتیجه از اتهام بری میشود. آن پسر با عقل و خرد خود توانست این مشکل را به بهترین نحو حل نماید:
هرکه درو جوهر دانایی است
بر همه چیزیش توانایی است
بند فلک را که تواند گشاد
آنکه برو پای تواند نهاد
(همان: ۱۵۶)
در واقع نظامی معتقد است بندها و مشکلات این دنیا را تنها با اندیشه و تدبیر میتوان گشود و بر همه بندها فایق آمد.
نظامی در مورد مهارت خویشتنداری و خودانگیزی چندین مورد را ذکر کرده است و تعادل و ریاضت کشیدن و از حد و مرز هر چیزی خارج نشدن را درمان این امر میداند. «در زندگی شخصی نیز نظامی به زهد و تقوا میل داشته و خویشتندار و برکنار از لهو و لعب و مینوشی بوده و گفتار و کردار او با یکدیگر هماهنگی داشته و این نیز به یکدستی و سازگاری محتوای آثار او کمک کرده است» (احمدنژاد، ۱۴:۱۳۷۵):
قدر دل و پایه جان یافتن
جز به ریاضت نتوان یافتن
سیم طبایع به ریاضت سپار
زر طبیعت به ریاضت برآر
تا ز ریاضت به مقامی رسی
کِت به کشی درکشد این ناکسی
(همان: ۱۰۷)
نظامی ارزش وجود انسان را بسیار بالاتر از آن میداند که در بند شکم باشد.
تا شکمی نان و دمی آب هست
کفچه مکن بر سر هر کاسه دست
(همان: ۹۶)
یکی دیگر از مهارتهای خویشتنداری را در پیروی نکردن از شیطان و نفس اماره بیان میکند و راهحل آن را پیروی از اصول دین و عقل میداند و راه رستگاری و رهایی از دیو نفس:
پیک دلی، پیرو شیطان مباش
شیر امیری، سگ دربان مباش
(همان: ۷۲)
دین چو به دنیا بتوانی خرید
کن مکنِ دیو نباید شنید
(همان: ۷۸)
بر صفت شمع سرافکنده باش
روز فرو مرده و شب زنده باش
(همان: ۴۴)
مورد دیگر خویشتنداری مراقبت از زبان و سخن گفتن است. نظامی تأکید فراوانی در سکوت کردن و سخن بیهوده نگفتن دارد. حفظ اسرار و رازداری هم از موارد کنترل زبان است:
چون سخنت شهد شد ارزان مکن
شهد سخن را مگسافشان مکن
(همان: ۴۳)
چشمه حکمت که سخندانی است
آب شده زین دو سه یک نانی است
(همان: ۴۱)
تا ندهندت مَسِتان، گر وفاست
تا ننِیوشند مگو، گر دعاست
(همان: ۴۳)
تا زمانی که گوش به سخنان تو نمیدهند حرف نزن حتی اگر دعا کردن در حق دیگران باشد.
نظامی ضمن تأکید به خویشتنداری از حرص و ربا، راهحل آن را قناعت و رضا و تسلیم میداند:
هر کمری کان به رضا بسته شد
از کمر خدمت تن رسته شد
حرص رباخواره به محرومی است
تاج رضا بر سر محکومی است
(همان: ۱۵۶)
نظامی در مورد خویشتنداری در نگهداری راز هم ابیاتی را بیان میکند که حائز اهمیت است. همانند آیینه باش و هرچه دیدی راز نگهدار آن باش و چشمانت را ببند.
لب مگشای ار چه درو نوشهاست
کز پس دیوار بسی گوشهاست
(همان: ۱۶۶)
آب صفت هرچه شنیدی بشوی
آینهسان آنچه ببینی مگوی
(همان: ۱۶۶)
تا چو بنفشه نفست نشنوند
هم به زبان تو سرت ندروند
بد مشنو، وقت گرانگوشی است
زشت مگو، نوبت خاموشی است
(همان: ۱۶۶)
نظامی در داستان جمشید و خاصگی مَحرم، داستان جوانی را بیان میکند که محرم و رازدار و خزانهدار جمشید بود و اینچنین تأکید بر رازداری دارد:
مرد، فرو بسته زبان خوش بُوَد
آن سگ دیوانه زبانکش بود
مصلحت توست زبان زیرکام
تیغ، پسندیده بُوَد در نیام
راحت این پند به جانها در است
کافَت سرها به زبانها در است
دار درین طشت زبان را نگاه
تا سرت از طشت نگوید که آه
(۱۶۵)
نظامی بر کنترل غم و اندوه و ناراحتی تأکید کرد و دنیا را بیاعتبار و زودگذر و جایی برای نداشتن غم و غصه میداند. او اعتقاد دارد دنیا محل شادی و نشاط است و نصیحت میکند که هیچ مرد آزاداندیشی هرگز غم دنیا و مشکلاتش را نخورد و راهحل را در تحمل سختیها و خویشتنداری و کنترل احساسات میداند.
هر گل رنگین که به باغ زمیست
قطرهای از خون دل آدمیست
باغ زمانه که بهارش تویی
خانه غم دان که نگارش تویی
(همان: ۱۳۶)
بار عناکش به شب قیرگون
هرچه عنا بیش، عنایت فزون
ز اهل وفا هرکه به جایی رسید
بیشتر از راه عنایی رسید
نُزلِ بلا عاقبت انبیاست
وانچه تو را عافیت آید بلاست
زخم بلا مرهم خودبینی است
تلخی می مایه شیرینی است
(همان: ۱۰۱)
نظامی برای کسب مهارتهای اجتماعی و ارتباط با دیگران، ابتدا مسئله دوستی و همنشینی را بیان میکند. سپس از تأثیر همنشین و خوب و بد بر انسان میگوید و اینکه خداوند قوه تشخیصی در درون انسان قرار داده است که او میگوید دوست واقعی کیست:
خار که همصحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند
(همان:۸۵)
هرکه کند صحبت نیک اختیار
آید روزیش ضرورت به کار
(همان:۸۶)
یار مساعد به گه ناخوشی
دامکشی کرد، نه دامنکشی
(همان:۱۶۰)
صحبت نیکان ز جهان دور گشت
خوان عسل خانه زنبور گشت
دور نگر کز سر نامردمی
برحذر است آدمی از آدمی
سایه کس فرّ همایی نداشت
صحبت کس بوی وفایی نداشت
(همان:۸۶)
همچنین نظامی متذکر میشود در مقابل این دورویان مراقب رفتار و گفتارت باش و راز دلت را فاش نکن:
چون شکم از روی بکن پشتشان
حرف نگه دار ز انگشتشان
پیش تو از نور موافقترند
وز پَسَت از سایه منافقترند
صحبتشان بر محک دل مزن
مست نه ای، پای درین گِل مزن
خازن کوهاند مگو رازشان
غمز نخواهی مده آوازشان
(همان:۱۶۲)
در مورد ارتباط با دیگران و ارتباط فردی و اجتماعی، داستان رابعه را بیان میکند؛ زنی که در حق سگی لطف و مهربانی کرد و به مقام اولیا رسید. بیشک کمک و خدمت به مردم صفت آدمیت است:
رابعه با رابع آن هفت مرد
گیسوی خود را بنگر تا چه کرد
(همان:۸۹)
صورت خدمت صفت مردمیست
خدمت کردن شرف آدمیست
(همان:۱۱۰)
نیست بر مردم صاحبنظر
خدمتی از عهد پسندیدهتر
هرکه زمام هنری میکشد
در ره خدمت کمری میکشد
(همان:۱۱۰)
شهر و سپه را چو شوی نیکخواه
نیک تو خواهد همه شهر و سپاه
(همان:۷۹)
نیکخواهی مردم باعث میشود همه مردم با تو ارتباط خوبی داشته باشند و خیرخواه تو شوند:
عمر به خوشنودی دلها گذار
تا ز تو خوشنود بُوَد کردگار
سایه خورشید سواران طلب
رنج خود و راحت یاران طلب
(همان:۸۲)
در مقالت چهارم نظامی رعایت حال رعیت را مطرح میکند و داستان پیرزنی را گزارش میدهد که برای تظلمخواهی نزد سلطان سنجر میرود و از ستم شحنهای شکایت میکند که نیمهشب او را از خانهاش بیرون رانده است. او با ذکر این داستان، توصیه به عدل و دادگری میکند تا آه مظلومی از ظلم تو به آسمان بالا نرود که سعادت این جهان و آن جهانت از دست میرود:
عدل تو قندیل شبافروز توست
مونس فردای تو امروز توست
پیرزنان را به سخن شاد دار
وین سخن از پیرزنی یاد دار
دست بدار از سر بیچارگان
تا نخوری یاسج غمخوارگان
(همان:۹۲)
توسنی طبع چو رامت شود
سکه اخلاص به نامت شود
(همان:۱۰۸)
در داستان بالا، نظامی مخاطب خود را به طور خاص، شاهان و امیران قرار میدهد و سعادت دنیوی و اخروی آنها را در عدل و دادگری میداند.
نظامی در باب شادی و غم دیدگاهی عرفانی دارد. در نظر او، این جهان گذران آنقدر زودگذر است که ارزش غم خوردن را ندارد و این غم، همان عشق است که باعث شکوفایی و رشد فرد میشود:
شاد بر آنم که درین دیر تنگ
شادی و غم هر دو ندارد درنگ
این همه میریّ و همه بندگی
هست درین قالب گردندگی
انجم و افلاک به گشتن درند
راحت و محنت به گذشتن درند
شاددلم زان که دل من غمیست
کامدن غم سبب خرمیست
(همان)
عهد چنان شد که در این تنگنای
تنگدل آیی و شوی باز جای
(همان:۱۳۴)
چون خم گردون به جهان در مپیچ
آنچه نه آنِ تو، به آن در مپیچ
(همان:۱۵۶)
نظامی بارها در مخزنالاسرار شاهان و امیران را مورد خطاب قرار میدهد و نفرت خود را از فرمانروایان خودکامه ابراز میکند.
چنانکه میدانیم نظامی در قلمرو سلجوقیان و امرا و دستنشاندگان آنان پرورده شده است. سلجوقیان در مسائل نژادی، تعصبی از خود نشان نمیدادند و از سیاست عمومی دین اسلام که مبتنی بر تساوی و برابری بین نژادها و انساب مسلمین است، پیروی میکردند. شعر نظامی به نوعی بازتاب اوضاع نابهسامان سیاسی و اجتماعی روزگار خویش است، چرا که او بهعنوان شهروندی بیدار و مسئول، نسبت به جریانهای سیاسی و اجتماعی عصر خویش، واکنش نشان میدهد و در این راستا گاهی شجاعانه و با بیانی صریح، نفرت و بیزاری خویش را از فرمانروایان خودکامه و عشرتطلب و عالمنمایان درباری ابراز میکند و از پیامبر(ص) میخواهد که مسند حکومت را از دست حاکمان نالایق خارج کند و منبر وعظ را از آلودگی عالمنمایان پاک سازد:
ملک برآرای و جهان تازه کن
هر دو جهان را پر از آوازه کن
سکه، تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو کن تا خطبا دم زنند
خاک تو بویی به ولایت سپرد
باد نفاق آمد و آن بوی برد
بازکش این مسند از آسودگان
غسل ده این منبر از آلودگان
خانه غولاند بپردازشان
در غلهدان عدم اندازشان
کم کن اجری که زیادت خورند
خاص کن اقطاع که غارتگرند
از طرفی رخنه دین میکنند
وز دگر اطراف کمین میکنند
(همان:۲۵)
گاهی نیز با بیان داستانهای تمثیلی مانند داستان سلطان سنجر، از شیوه ظالمانه حکومتی انتقاد میکند و شکوهها و گلایههایش را از بیداد حاکمان عصر از زبان پیرزنی بیان میدارد و هشدار میدهد که ظلم و ستم، حاصلی جز ریختن آبروی رعیت و تباهی عدالت پادشاهی در بر نخواهد داشت و همنوا با پیرزن از سیاهکاریها و ستمهای دوران، شکوه میکند:
دولت ترکان که بلندی گرفت
مملکت از داد پسندی گرفت
داوری و داد نمیبینمت
وز ستم آزاد نمیبینمت
از ملکان قوت و یاری رسد
از تو به ما بین که چه خواری رسد
چون که تو بیدادگری پروری
تُرک نه ای، هندوی غارتگری
(همان:۹۲)
او در داستان انوشیروان با وزیر خود، به طعنه از زبان مرغانی که بر سر شیربها مشاجره میکنند، چنین میگوید:
دختری این مرغ بدان مرغ داد
شیربها خواست از او بامداد
کاین ده ویران بگذاری به ما
نیز چنین چند سپاری به ما
گر ملک این است نه بس روزگار
زین ده ویران دهمت صد هزار
(همان:۸۰)
چرا که باور دارد از زشتی وجود چنین پادشاهی، به زودی هزاران ده آباد، ویران خواهد شد.
از آنجا که هنرمند، فرزند محیط اجتماعی عصر خویش است، شعر نظامی نیز وضع اقتصادی و اجتماعی محیط را منعکس میکند. «وی عواطف جمعی عصر خود را در گوشه انزوای خویش، تحلیل و ترنم کرده است و این انزوا ـ که او پیوسته از آن سخن میگوید ـ انزوای جهان هنر است و پرهیز از دربارها؛ وگرنه او با مردم معمولی، پیوندی بیش از شاعران دیگر آن عصر داشته است و آثار او بر این امر گواهی است صادق. انزوای هنری او را میتوان به کار کسی همانند کرد که پس از دیدن صحنهای پرآشوب، از آن فاصله میگیرد تا در غوغای معرکه گم نشود و آن را دقیقتر تماشا و تصویر کند» (احمدنژاد، ۶:۱۳۷۵).
شاید این دیدگاه نظامی، انعکاسی باشد از فضای سیاسی ناخوشایندی که بر دوران او حکمفرماست و شاید در سر دارد که از شعرش در مقابل حاکمان آینهای بسازد و به این ترتیب غیرمستقیم به آنان درس اخلاق و انسانیت بیاموزد؛ ولی به هر تقدیر، آرمانهای والایی چون عدالتخواهی و عدالتگستری، بخشش و دهش، راستی و درستی در جوامعی که او ترسیم میکند، حرف نهایی را میزند.
«عصر نظامی، عصر کوردلی، تنگنظری، تعصبها و سختگیریهای مذهبی، سقوط ارزشهای انسانی و اخلاقی و ضد خردگرایی است. در کنار این همه ضد معنویت، فشارهای اقتصادی، جنگهای خانگی، ستم شاهان، تجاوزهای مأموران حکومتی و رؤسای ایلها و طایفهها بر مردم محروم و زلزله و قحطیزده، اجتماعی را میسازد که حتی فریاد شاعران مدیحهسرا را نیز به آسمان میرساند» (ثروت، ۲۳:۱۳۷۰).
نتیجه
حاصل این پژوهش، آن است که نظامی در زمان نظم مخزنالاسرار در حال تهذیب نفس و ریاضت بوده است و به همین دلیل، تمایلات خویشتنداری و خودآگاهی را در وجود خود پرورش داده است. نکته دیگر اینکه او از دربار به دور و به مردم عادی نزدیک بود. در نتیجه مخاطب او میتواند انسان، در هر دورهای از تاریخ باشد. نکته بعدی اینکه نظامی به دلایل شخصی و اجتماعی به مهارتهای زندگی اشاره دارد. زهد و تقوایی که در این دوران در خود پرورش میدهد و تا آخر عمر آن را نگه میدارد او را بر این میدارد که انسانها را به خداشناسی، خویشتنداری، خودآگاهی و تفکر نقادانه دعوت کند.
همچنین، نظامی بهعنوان شهروندی بیدار و مسئول، نسبت به حوادث سیاسی و اجتماعی عصر خویش، واکنش نشان میدهد و در این راستا گاهی شجاعانه و با بیانی صریح، نفرت و بیزاری خود را از فرمانروایان خودکامه و عشرتطلب و عالمنمایان درباری ابراز میکند. او گاهی شاهان و امیران را مخاطب خاص خود قرار میدهد و آنها را از ظلم و ستم برحذر میدارد. اما باز هم، مهارتهای اجتماعی بعد از مهارتهای خودآگاهی و خویشتنداری و در درجه بعدی قرار دارد و در آثار او تفکر نقادانه جایگاه آخر را دارد.
پینوشتها
1. Gilbert Botvin
2. Albert Bandura
منابع
۱. قرآن کریم
۲. آقاجانی، مریم؛ تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روان و منبع کنترل نوجوانان، ۱۳۸۵، جلد ۱ و ۲، چاپ اول، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهی.
۳. آقازاده، محرم؛ قاسمزاده، فاطمه؛ هاشمیان، کیانوش؛ راهنمای آموزش مهارتهای زندگی برای نوجوانان و زنان، چاپ اول، ۱۳۸۳، تهران، دفتر پژوهشهای معاونت آموزش سازمان نهضت سوادآموزی.
۴. احمدنژاد، کامل؛ ۱۳۷۵، تحلیل آثار نظامی گنجوی، چاپ دوم، مؤسسه انتشاراتی پایا.
۵. الیاسبن یوسف؛ نظامی گنجوی، ۱۳۹۳، مخزنالاسرار، تصحیح و حواشی وحیدی دستگردی، حسن، چاپ دوم، انتشارات علمی.
۶. امیرحسینی، خسرو؛ مخاطب، محمد؛ مهارتهای اساسی زندگی اجتماعی و اخلاقی، ۱۳۸۴، چاپ اول، تهران، انتشارات عارف کامل.
۷. ترور، جیپاول؛ سیمون، جی اترات؛ فشار روانی و راههای مقابله با آن، ترجمه عباس بخشیپور، ۱۳۷۱، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی.
۸. ثروتیان، بهروز؛ ۱۳۷۰، اندیشههای نظامی گنجهای، چاپ اول، تهران.
۹. دهستانی، منصور؛ مهارتهای زندگی، ۱۳۸۴، جلد ۱، چاپ سوم، تهران، نشر میم.
۱۰. دهستانی، منصور؛ مهارتهای زندگی، ۱۳۹۰، جلد ۲، چاپ دوم، تهران، نشر جیحون.
۱۱. سازمان بهداشت جهانی، برنامه آموزش مهارتهای زندگی، ۱۳۷۳، نوری قاسمآبادی، ربابه؛ محمدخانی، پروانه؛ تهران، واحد بهداشت روان و پیشگیری سازمان بهزیستی کشور.
۱۲. طارمیان، فرهاد؛ ماهجویی، ماهیار؛ فتحی، طاهر؛ مهارتهای زندگی «ویژه واحد راهنمایی و مشاوره تربیتی» واحدهای پرورشی دوره متوسطه، ۱۳۸۴، چاپ اول، نشر فروزش.
۱۳. غیاث فخری، عاطفه؛ مهارتهای زندگی، ۱۳۸۹، جلد ۱ و ۲ و ۳، چاپ اول، معاونت اجتماعی شورای برنامهریزی پیشگیری از آسیبهای اجتماعی و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی کشور، تهران، نشر هنر آبی.
۱۴. فتی، لادن؛ موتابی، فرشته؛ راهنمای آموزش مهارتهای زندگی ویژه دانشجویان، ۱۳۸۵، جلد ۳ و ۴ و ۵ و ۷ و ۸ و ۹ و ۱۱، چاپ اول، تهران، نشر دانژه.
۱۵. محمدخانی، شهرام؛ مهارتهای حل مسئله و تصمیمگیری (ویژه دانشآموزان، معلمان و والدین)، ۱۳۸۳، چاپ اول، تهران، نشر طلوع دانش.
۱۶. محمدخانی، شهرام و موتابی، فرشته، آشنایی با مهارتهای زندگی و روشهای آموزش آن (ویژه معلمان، والدین و مدرسان)، ۱۳۸۳، دفتر برنامهریزی امور فرهنگی و مشاوره وزارت آموزشوپرورش و سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور.