۲۶ آبان ۹۸ - کلاس سرد در میانه فرایند سوختن
امروز رسیدیم به صفحۀ ۱۶ از علوم تجربی پایۀ هشتم؛ «فرایند سوختن». بحثم
رسید به توضیح فرایند سوختن. توضیح دادم که از سوختن گاز و چوب در فضای
دربستهای مثل اتاق، علاوه بر بخار آب و دیاکسیدکربن، مونوکسیدکربن هم
تولید میشود. در کتاب فعالیتی آمده بود دربارۀ خطرات گاز مونوکسیدکربن و
اینکه اگر انسان چند دقیقه در معرض تنفس این گاز قرار گیرد، ممکن است
بمیرد.
دارم در مورد این مطلب توضیح میدهم. کلاس کمکم دارد در چرت فرو میرود.
یاد دوستم، همسر و طفلشان میافتم که در اثر همین گازگرفتگی، جانشان را از
دست دادند. هر چه به صدایم زیر و بم میدهم، انرژی چندانی در کلاس دمیده
نمیشود. زینب زالی دارد روی کاغذ دفترش پنجره میکشد. نیمنگاهی به
نقاشیاش میکنم و میگویم، بچهها، واقعاً خطرش را حس میکنید؟ چشمها
بیروح به من خیره میشوند. مهسا قربانی میگوید: «خانم در این منطقه، اکثر
خانهها بخاری دارند و اتاقهاشان را هم برای زمستان، کیپ میکنند، درز
پنجرهها را هم میگیرند، اما تا حالا نشنیدهایم اتفاقی بیفتد.»
یاد تلفن مادر دوستم و صدای لرزانش میافتم که از پشت خط میگفت ندا دیگر
نیست! بقیۀ حرفهای مهسا را نمیشنوم. وقتی ذهنم دوباره به کلاس بر میگردد
که مهسا حرفهایش تمام شده است. دلم میخواهد بچهها واقعاً خطر
مونوکسیدکربن را بفهمند. دوست دارم حداقل زمستان امسال درس علوم در این
منطقه به این درد بخورد که کسی دچار گازگرفتگی نشود! نمیدانم برای این
موضوع چهکار باید بکنم! میخواهم به خودم فرصت بدهم. میگویم دفترهایشان
را دربیاورند تا تمرینهای فصل قبل را حل کنیم. اما واقعاً باید چهکار
کنم؟ نمیدانم نوشتههای این تازه معلم را کسی میخواند یا نه! اما از شما
خوانندۀ محترم تقاضا میکنم، واقعاً اگر ایدهای دارید، به من بگویید چگونه
بچهها را به موضوع حساس کنم. خلاصه که ایده لازم هستیم و خریدار ایدههای
ناب شما!
۴ آذرماه ۹۸، تجربهای به داغی آتش و فرایند سوختن
گویی این من نیستم که مینویسم. کلمهها هستند که میآیند و کلیدهایی که تندتند و پشت سر هم فشرده میشوند ...! چقدر هیجان دارم!
امروز بچهها خیلی هیجانزده بودند. اولین بار بود که اجازه پیدا کرده
بودند با خودشان گوشی به مدرسه بیاورند. دیروز که از آنها سؤال کردم چه
کسانی میتوانند گوشی هوشمند با خودشان بیاورند، تقریباً دست تمام بچهها
بالا رفت. اول که خیلی تعجب کردم! تقریباً همه به گوشی هوشمند دسترسی
دارند! بعد گفتم ما هشت تا گوشی لازم داریم تا دو به دو بتوانید استفاده
کنید. در نهایت قرار شد هشت نفر گوشی بیاورند.
امروز، از اول کلاس، سؤالپیچم میکردند که: «خانم قرار است چکار کنیم با
گوشیهایمان؟» «خانم اینترنت گوشی را روشن کنیم؟» «خانم، به چه سایتی
برویم؟»
میگویم: «صبر کنید حالا میگویم. هفتماهه به دنیا آمدید؟»
شروع میکنیم. از قضیه خطرناک بودن گاز مونوکسیدکربن و گازگرفتگی میگویم.
میگویم: «میخواهیم در صفحه حوادث روزنامهها، داستان گازگرفتگی افراد و
خانوادهها را جستوجو کنیم. هر گروه صفحه حوادث یک روزنامه را جستوجو
کنید. بايد در آرشیو، عبارت گازگرفتگی را تایپ کنید.» دوباره سؤالها پشت
سر هم شلیک میشوند: «خانم، میآید صفر مورد.» «خانم میآید قاتل خاموش!»
بعد از رفتن بالای سر هر گروه و جستوجو با عبارتهای مشابه، بالاخره همه
داستانهایی برای خواندن پیدا میکنند. قرار است هر گروه، روایتی از
گازگرفتگی را که جالب دیدند، برای کلاس بخوانند. شروع میکنند: ۱/۱۰/۱۳۹۴:
گازگرفتگی ۱۱ دانشجو را راهی بیمارستان کرد و ... روایتها، یکبهیک
خوانده میشوند. کمکم صداها میلرزند و مکثها طولانی میشوند.
جو کلاس سنگین شده است. گازگرفتگی و عواقب آن از لابهلای صفحههای روزنامه
به کلاس راه یافتهاند و دارند تجربهای را برای بچهها میسازند؛
تجربهای که گرچه مستقیم نیست، گرچه کوتاه است، اما با احساس و وجود بچهها
درهمآمیخته است. روایتها که خوانده میشوند، یکی میگوید: «خانم، ما
نمیخواهیم برای ایمنسازی خانههای محل کاری بکنیم؟ واقعاً ما مسئولیت
داریم.» یکی دیگر میگوید: «من واقعاً حاضر نیستم خانوادهام را اینطوری
از دست بدهم!»
میگویم: «فکر خوبی است. تا هفته آینده دربارهاش فکر کنید، ببینید چه کار
میتوان کرد؟ من هم فکر میکنم ببینم چه کاری میتوانیم بکنیم.»
الآن که اینها را مینویسم، هنوز دقیق نمیدانم هفته آینده چکار میکنیم،
اما خیلی خوشحالم که بالاخره مطالب این کتاب علوم به جایی از زندگی بچهها
گره خورد.
پی نوشت: مفهوم تجربه نیابتی و نقش آن در پیوند زدن نظر به عمل را تازه امروز به صورت واقعی و عملی! فهمیدم.
رویکرد اسلامی عمل۱ بر ارتباط همهجانبه دانشآموز با موضوع
درسی تأکید دارد. البته باید توجه داشت که این ارتباط میتواند به دو صورت
مستقیم و غیرمستقیم باشد. یعنی لازم نیست برای همه موضوعات، در زندگی فعلی
دانشآموز مسئله یا نیازی پیدا کنیم و قبای علم را به آن بیاویزیم، بلکه
میتوانیم و باید، دایره تجربهها و دنیای دانشآموز را گسترش دهیم. این
بسط و گسترش، ما را با دنیایی وسیعتر مواجه خواهد ساخت و امکانهای بیشتری
برای ارتباط یافتن با موضوعات علمی به ما خواهد داد. با این کار، از یکسو
انگیزه دانشآموزان برای یادگیری بیشتر میشود و از سوی دیگر فاصله میان
نظر و عمل از میان برداشته میشود. بیشتر دانشآموزان احساس میکنند
آموختههای علمیشان در زندگی روزمره به کار نمیآیند و دردی را درمان
نمیکند. در مقابل، این پیوند میتواند دانشآموز را پیگیر آموختن کند و
وی را به فعالی در جامعه خویش تبدیل کند. باید ببینیم دانشآموزان خانم
صبوری با روایتهای روزنامهای چه خواهند کرد و چگونه از وقوع گازگرفتگی در
خانوادههای پیرامون خود پیشگیری خواهند کرد.
متن را ورانداز میکند و زود در وبلاگ
منتشر میکند. دوست دارد هرچه زودتر ایدهها را ببیند. رایانه کیفی (
لپتاپ) را که میبندد، باید برای درس تفکر و پژوهش فردا آماده شود. سعی
میکند موضوع را از ذهنش بیرون کند و بر موضوع تفکر و پژوهش متمرکز شود،
اما فکر طراحی فعالیتی خوب برای نشان دادن خطر مونوکسیدکربن، مثل ساعتی که
زنگش را خاموش نکرده باشی، همینطور در گوشه ذهنش زنگ میزند. ساعت
یازدهونیم است. میرود که بخوابد. یکهو همان فکر در درونش میگوید وبلاگ
را چک کن! شاید دوستی، آشنایی، غریبهای، یادداشتی گذاشته باشد!.. با
چشمهای در آستانه خواب، به صفحه رایانه خیره میشود و میرود سروقت
یادداشتها. چند تا متلک و چند تا دلداری، تا میرسد به اسم فهیمه بهرامی.
فهیمه، دوست صمیمیاش در دانشگاه بود. چقدر دلش برای فهیمه تنگ شده است!
دختر مهربان و خوشفکری که بعد از تحصیل، در یکی از شهرستانهای اطراف
تبریز درس میدهد. فهیمه نوشته است: «مریم! برو سراغ روزنامه! یادت میآید
برای انتخابات مجلس یک ماه قبل شروع کردیم آرشیوخوانی و درآوردن مواضع
کاندیداها؟ چقدر خوش گذشت! چقدر چیز یاد گرفتیم. اندازه یک تاریخ انقلاب،
از مذاکرات مجلس، چیز میشد فهمید. به نظرم امتحان کن.» چشمهای
خوابآلوده، با خواب خداحافظی میکنند و مریم تا نزدیک اذان صبح با خودش
فکر میکند چطور روزنامه و گازگرفتگی را در کلاس هشتم حاشیه شهر، با این
بچههای شیطان و سر به هوا، به هم پیوند بزند؟ اصلاً از کجا روزنامه
بیاورد؟ این مدرسهای که به زور هشت کلاس را در آنجا دادهاند،
کتابخانهاش کجا بود؟ به رایانه کیفی فکر میکند. اگر بتواند مدیر را راضی
کند، میتوان گفت بچهها یک روز اجازه داشته باشند برای این فعالیت با
خودشان گوشی بیاورند مدرسه. شاید... !
پینوشت:
۱. باقری، خسرو (۱۳۸٦). درآمدی بر فلسفه تعلیموتربیت جمهوری اسلامی ایران. جلد نخست. تهران: انتشارات علمیـ فرهنگی.
••• رشد معلم، شماره ۲، آبان ۹۸: تجربههای معلمی من: همدلی کافی نیست