شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

مدرسه برفی

مدرسه برفی

به قاب رنگی نگاه می‌کنم. همه‌ی رنگ‌ها در آن موج می‌زنند. خود را در آن می‌بینم. زنگ تفـریح هنوز نخورده است. اما برف می‌بارد و دانـش‌آموزان تمام توجهشان به برف است.


سردم می‌شود اما می‌خواهم با این عکس در حیاط و زیر دانه‌های سفید بمانم. یکی از دوردست‌ها می‌گوید: «در این شرایط که تمام حواسشان بیدار است، یادگیری آسان‌تر می‌شود.»


خانم آموزگار پشت تلفن همراه و شبکه‌ی شاد نشسته و پیام می‌دهد: «بچه‌ها صبح بخیر. اعلام حضور کنید! سر و صورت خودتان را آبی بزنید تا خواب‌تان ببرد.»


می‌دانم خانم جلسه‌ی درس را با نشاط و شوخی آغاز کرده است.


آموزگار ما می‌خواهد یک دوره‌ای از درس‌های گذشته داشته باشد. می‌پرسد: «خب بچه‌ها سؤال را می‌بینید؟ چگونگی حرکت ‌آب و تبدیل آن به برف؟»


من رها می‌شوم در هوا. بالا می‌روم تا به ابرها می‌رسم. قدم‌هایم تند است. سردم شده و با بلورهای برف پایین می‌آیم.


در شبکه می‌نویسم: «خانم من شکل برف‌ها را از نزدیک دیدم. هیچ‌کدام شبیه هم نیستند!»

۹۹۰
کلیدواژه (keyword): رشد آموزش ابتدایی،عکس و حرف
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.