شارژ روح و روان
وقتی کرونایی نبود و طبق عادت مرسوم میرفتم مدرسه، تکلیفم با خودم روشن بود؛ کلاسی داشتیم و درسی و تمرینی. اما حالا که مجبورم قرنطینهای زندگی کنم و مجازی درس بخوانم، تا میخواهم در زنگ تفریحِ مجازی نفسی تازه کنم، مادرم میگوید: «بچه جون چرا بیکار نشستهای؟» میگویم: «کار بهخصوصی ندارم.»
صدایش را بالا میبرد که: «عزیز دلم! چرا کار نداری؟ روی خودت کار کن. هرچی کار کنی، میبینی وجودت تا وجود بشود، حالا حالاها کار دارد!»
میپرسم چطور روی خودم کارکنم؟»
میگوید: «همانطور که گوشیات را شارژ میکنی، باید روح و روانت را هم شارژ کنی.» به شوخی میپرسم: «شارژر روح و روانم را ندیدی؟» فریاد میزند: «زندگی را شوخی نگیر! اول بگرد خودت را پیدا کن، بعد که پیدا کردی، روی آن کار کن.»
لبخندی میزنم و میگویم: «باید یک عکس از خودم بدهم توی روزنامه چاپ کنند و زیرش بنویسند گمشده. شاید پیدا بشوم!»
حرفم هنوز تمام نشده است که مادرم با مگسکش میافتد دنبالم. حالا که خوب فکر میکنم، میبینم حرف مادرم چقدر درست و تأثیرگذار است!
پس شانس کی در میزند؟
خوب است که آدم هنری داشته باشد
در باغ وجودش ثمری داشته باشد
یعنی برود حرفه و فن یاد بگیرد
آموزشی از محضر استاد بگیرد
یک ثانیه هم منتظر شانس نماند
دستی به کشاورزی و صنعت برساند
از صبح همینطور معطل ننشیند
دنبال مهارت بدود دوره ببیند
هیهات که یک هیکل سالم نتواند
حتی مگس از روی دماغش بپراند
زورش نرسد میخ به دیوار بکوبد
یا دنبه ته دیزی ناهار بکوبد
هر روز رمقریخته کنجی بنشیند
با گوشی خود دابْسْمش و فیلم ببیند
پایی طرفِ یاد گرفتن نگذارد
بیلی نزند، خربزه و گوجه نکارد
خاراندن سر در نظرش سخت بیاید
عمراً بپذیرد دو سه تا کشک بساید
بر زندگیاش خنده چرا!؟ خنده ندارد
این آدم رخوتزده آینده ندارد
هر آدم فعال که یک حرفه بلد شد
از چاله و هر مانع پیشآمده رد شد
دردسرهای آنلاین
دردسر از وقتی شروع شد که برای شرکت در کلاسهای مجازی، یک گوشی خوب از پدرم خواستم. او هم که الحق والانصاف تمام تلاشش در راستای شکوفایی من است، رفت و یک گوشی قسطی برایم خرید و آورد. اما ششدانگ حواسش دنبال این بود که من سر ساعت در کلاسهای آنلاین حاضر بشوم و لحظهای از آنها غافل نمانم. رفته بود برنامه تمام کلاسهایم را از هنرستان گرفته بود و اصرار داشت آن برنامه را مو به مو اجرا کنم که البته اصرار بجایی بود. اما علاوه بر آن، نشانی چند کلاس تقویتی مجازی را از آموزشگاههای متفاوت پیدا کرده بود تا عصرها هم وقتم به بطالت نگذرد و از گوشیام حداکثر بهره را ببرم. حتی گاهی مرا از خواب خوش میپراند که: «پاشو، در فلان جا دانشمندی دارد بهصورت لایو حرفهایی میزند که با رشته تو مرتبط است.»
وقتی هم میگفتم: «لطفاً بگذار بخوابم»، فریاد میکشید که: «تو که فکر درس و تحصیلات نیستی، چرا به من گفتی با قرض و قوله برایت گوشی بخرم؟»
خلاصه، بدگیری افتادهام. تمام آرزویم این است که با کشف واکسن ضدکرونا، زودتر مدرسهها باز شوند و ما هم مثل سابق سر کلاسهای واقعی حاضر شویم و حداقل بتوانیم زنگهای تفریح نفس راحتی بکشیم و اینطور در مضیقه نباشیم!
ذهن راحتطلب
پرویز در یکی از دورههای کسب موفقیت و درآمد شرکت کرده بود. مجری دوره میگفت: «پولدار شدن یعنی کسب مهارت، متفاوت فکر کردن از بقیه افراد جامعه و در نهایت رسیدن به یک ذهن ثروتمند. پس برای پولدارشدن نیاز داریم به ذهنیت و شخصیتی کاملاً متفاوت از افرادی که همیشه نگران پول هستند. یادتان باشد که به دست آوردن یک میلیون اول خیلی سخت است، چون در واقع در این مرحله شخصیت و ذهنیت شماست که دارد تغییر میکنه و این پروسه کمی زمانبر است.
اما یک میلیون بعدی، چه شما بخواهید و چه نخواهید، به دست میآید، چون وقتی به شخصیتی تبدیل شوید که میتواند یک میلیون اول را کسب کند، همزمان به کسی تبدیل خواهید شد که میتواند n میلیون بعدی را هم به دست بیاورد.»
در همین وقت پرویز رو به مجری دوره گفت: «آقا اجازه! ما روش کمزحمتتری داریم. میتوانیم آن یک میلیون اول را بدون سختیکشیدن از یکی قرض بگیریم، بعد برویم سراغ n میلیونهای بعدی که راحت به دست میآیند. بعد قرضمان را پس بدهیم.»