دکتر شکوه نوابینژاد در هفتمین همایش چهرههای ماندگار در سال 1387 جزو منتخبان بود، اما نوابینژاد به گواهی تاریخ راهنمایی و مشاوره تخصصی در ایران و با شناختی که اهل فن از او دارند، اندیشهای ماندگار هم محسوب میشود. او در تهران و در خانوادهای اصیل که به انسانها مهر میورزیدند، متولد و بزرگ شد. برای ادامه تحصیل در رشتهای دیگر به خارج از کشور رفته بود، ولی درسی اختیاری با نام «راهنمایی و مشاوره»، اختیار دلش را ربود و او شیفته این رشته شد، تا جایی که بقیه مسیر زندگی و بیش از نیمقرن از عمرش را صرف آموزش، نوشتن، کار بالینی و فعالیتهای علمی و اجرایی دیگر در زمینه مشاوره کرده است.
با این استاد پیشکسوت و شاخص مشاوره در ایران به گفتوگو نشستهایم. در این گفتوگو ضمن مرور تاریخچه و نقاط عطف مشاوره در ایران، بسیاری از مسائل رشته مشاوره و مشاوران نیز بررسی شدهاند. نوابینژاد گنجینهای از خاطرات، اندیشهها و تجربههای ارزشمند در زمینه راهنمایی و مشاوره است. امیدواریم گفتوگوی حاضر، گوشهای هر چند کوچکی از این گنجینه را به روی مخاطبان بگشاید.
* * *
با عنایت به حضور شما در طول بیش از نیمقرن در فرایند شکلگیری مشاوره در ایران، گفتوگو را با مرور تاریخچهای از مشاوره و نقاط عطف آن شروع کنیم.
بهعنوان پیشکسوت مشاوره در ایران، ناگزیر هستم به سالهای 47-1346 برگردم که پس از پایان تحصیلاتم در دانشگاه آمریکایی بیروت، به ایران بازگشتم. من برای رشته زبان به آن دانشگاه رفته بودم. این دانشگاه معتبرترین دانشگاه خارجی با استانداردهای خیلی بالا در لبنان بود. درسی اختیاری به نام «راهنمایی و مشاوره» داشتم و یک استاد عالی از «دانشگاه استنفورد» آمریکا آمده بود. به مشاوره علاقهمند شدم و مدرک کارشناسی ارشد آن را گرفتم. با شروع جنگ معروف سهروزه بین اعراب و اشغالگران فلسطین، ما را به وطن بازگرداندند.
در ایران با چند دانشگاه تماس گرفتم، از جمله دانشسرای عالی یا همان دانشگاه تربیتمعلم و در مورد رشته خودم مذاکره کردم. وزیر آموزشوپرورش وقت در کنفرانس رامسر در مورد مشاوره صحبت کرده و برنامه دولت هم این بود که راهنمایی و مشاوره در کشور پیاده شود. بنابراین، دانشگاه هم استقبال کرد و از من خواست دپارتمان مشاوره را راهاندازی کنم. آن زمان مرحوم دکتر مشایخی رئیس دانشسرای عالی بود که قدیمیترین دانشگاه ایران محسوب میشد. من اولین کسی در ایران هستم که بعد از تحصیلات عالی به ایران آمدم و در رشته مشاوره مشغول به کار شدم. با حضور استادانی چون دکتر شکوهی و دکتر کاردان، برای دوره کارشناسی مشاوره دانشجو جذب شد. دکتر کاردان اولین کسی بود که کتاب راهنمایی نوشت.
از رئیس دانشگاه خواستم، با توجه به کمتجربه بودنم، از استاد رابرت یانگ، استاد راهنمای من از دانشگاه آمریکایی بیروت دعوت شود تا برای تدریس مشاوره به ایران بیاید. به من اجازه داده شد تا کارهای مربوط به دعوت ایشان را انجام دهم. آقای یانگ وقتی به ایران آمد، ابتدا اقداماتی برای سفارش کتاب انجام داد و اولین کتابخانه تخصصی راهنمایی و مشاوره را در کتابخانه عظیم دانشگاه تربیتمعلم دایر کرده و تدریس را شروع کردیم. بدین ترتیب، رشته مشاوره تأسیس شد. برای دوره کارشناسی از افرادی که در کنکور شرکت کرده بودند، دانشجو جذب کردیم. برای کارشناسی ارشد هم از کسانی که در آموزشوپرورش پنج سال سابقه مدیریتی داشتند، دعوت به عمل آمد. در مدت ۴ سال، ۹۰ درصد استادان پیشکسوتی که الان در حوزه راهنمایی و مشاوره میشناسید، مانند آقای صافی، دکتر کیامنش، مرحوم دکتر ثنایی، دکتر بهرنگی، دکتر نادری و همسرشان خانم سیفنراقی، تربیت شدند.
دکتر یانگ به مدت دو سال در ایران بود و بعد از فوت مادرش رفت. با مکاتباتی که انجام شد، استاد ویلسون آمد که ایشان هم بیشتر از یک سال در ایران نماند. بعد از آن دیگر دپارتمان راه افتاده بود. یانگ و ویلسون دو درس تخصصی را تدریس میکردند و من کار ترجمه را انجام میدادم.
تمام دانشآموختگان اولین دوره کارشناسی وارد دوره کارشناسی ارشد مشاوره شدند؟
عدهای به دوره کارشناسی ارشد آمدند و عدهای نیز برای تحصیل به خارج از کشور اعزام شدند. کتاب درسی «راهنمایی در مدارس امروز»، کتاب متن درسی خودم در دانشگاه آمریکایی بیروت بود. نظرم این بود که باید کتابی با منابع فارسی در اختیار دانشجویان باشد. استاد یانگ کتابی را معرفی و من آن را ترجمه کردم. هم به ناشر و هم به نویسنده کتاب، استاد مک دانیل نامهای نوشتم و اجازه ترجمه را کسب کردم. شرط نویسنده این بود که یک جلد از کتاب ترجمهشده به زبان فارسی را برای ایشان بفرستم.
به نظر من تأسیس گروههای مشاوره در دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد در سال 1346 شمسی، نقطه عطفی بنیادین در گسترش راهنمایی و مشاوره در ایران بود. از این سال به بعد دانشجویان بهطور مرتب جذب میشدند. در کارشناسی ارشد هر دو سال یکبار دانشجو پذیرش میشد. استادان بزرگ دانشگاه تهران در تدریس برخی از درسهای غیرراهنمایی و مشاوره به ما کمکهای فراوانی میکردند. پس از پنج سال، استادان خارجی از ایران رفتند و بهتدریج استادان خودمان مشغول به کار شدند. دورهای که ما شروع به کار کردیم، دوران خوبی بود، چون استادان و تیم خوبی داشتیم.
من احساس کردم که بدون دوره دکترا شرایط کامل نخواهد شد. سال 1353به آمریکا رفتم و چون در دانشگاه آمریکایی بیروت کارشناسی ارشد گرفته بودم و نمراتم هم بالا بود، به راحتی وارد دانشگاه شدم. در مدت سه سال دوره دکترا را به پایان رساندم. معمولاً به دانشجوهای خوب دانشآموخته دوره دکترا شغلهایی پیشنهاد میشود. به من نیز دو شغل، یکی در دانشگاه و دیگری خارج از دانشگاه، پیشنهاد شد، ولی نپذیرفتم، چون میخواستم به ایران بازگردم. به سرعت و دو روز بعد از جشن دانشآموختگی در سال 1356 به ایران بازگشتم.
در این مدت جریان مشاوره در ایران چگونه بود؟ آیا شما کمکی هم میکردید؟
همانطور که گفتم، جریان مشاوره راه افتاده بود و همکاران من مجریان آن بودند. تا قبل از رفتن من دانشگاههای دیگر نیز کمکم شروع به گسترش این رشته کردند. تعدادی از این دانشگاهها استاد مشاوره داشتند و تعدادی نیز استادان خود را از دانشگاههای دیگر تأمین میکردند. بعد از بازگشت به ایران بهعنوان مدیر گروه سازماندهی، تغییراتی انجام دادم. از کتابخانه و فیلمها خیلی استفاده کردیم. در مدت حضور در آمریکا تعدادی فیلم جدید تهیه کرده و با خودم آورده بودم.
همان ابتدای حضور من در دانشگاه تربیتمعلم، یعنی از حدود سال 1346، کار ما با آموزشوپرورش هم شروع شده بود. بعد از کنفرانس رامسر تصویب کردند که سال 1350 برنامه راهنمایی و مشاوره در نظام آموزشوپرورش ما اجرایی شود. پژوهشی در سازمان برنامه و بودجه نشان میداد، درصد تحصیلکردههای تراز اول مملکت زیاد شده است. تعداد کارگران غیرماهر هم زیاد بود و در این بین، ما به تکنسین احتیاج داشتیم. بنابراین، دوره راهنمایی که نوعی الگوبرداری از کشور فرانسه بود، برای تربیت تکنسین تأسیس شد؛ با این هدف که همه به سمت دانشگاه سوق داده نشوند و عدهای هم وارد بازار کار، صنعت و کارهای فنی شوند. از نتایج این برنامه، راهاندازی رشتههای فنیوحرفهای و کاردانش بود.
سال 1350 سال بسیار مهمی در آموزشوپرورش است، چون نظام از 6 سال ابتدایی و 6 سال دبیرستان، به 5 سال ابتدایی، 3 سال راهنمایی و 4 سال دبیرستان تبدیل شد. قرار شد در دوره راهنمایی، مشاور داشته باشیم و به دانشآموزان کمک کنیم. این هم نقطه عطف بزرگی برای مشاوره در ایران بود.
من با آموزشوپرورش بهصورت مرتب در دفتر برنامهریزی تحصیلی همکاری داشتم. فشار زیادی از طرف آموزشوپرورش به دانشگاه تربیتمعلم وارد میشد تا با اجرای برنامههای آموزشی کوتاهمدت، برای هر مدرسه یک مشاور تأمین شود. ما هم بهطور دائم دورههای 40 تا 120 ساعتی برگزار میکردیم. با این حال از نظر کیفی، سطح مشاوران ما پایین بود. برای تربیت مشاور در نقاط دوردست استانها حتی دورههای کوتاهمدت 42 ساعتی داشتیم. به نظر من این کار اشتباه بزرگی بود و باعث سقوط برنامه شد. هدف سوقدادن نظام تحصیلی به سمت تربیت تکنسین و نزدیکی آموزشوپرورش با صنعت و کسبوکار بود، اما همه چیز به هم خورد. در آموزشوپرورش معمولاً از این قبیل اشتباهها زیاد رخ میدهد؛ برنامهای بهصورت سراسری و در تمام استانها و شهرها و روستاها اجرا میشود، در حالیکه مقدمات و آمادگیهای لازم فراهم نشده است.
بعد از این مرحله چه نقطه عطف دیگری در جریان مشاوره وجود داشت؟
نقطه عطف دیگر این بود که تصمیم گرفتیم رشته کودکان استثنایی را بگذاریم. دوره کارشناسی ارشد کودکان استثنایی را گذاشتیم و در مدت دو سال درسهای آن را خودم نیز تدریس میکردم.
نقطه عطف دیگر از نظر من و بعد از این دوره، راهاندازی دوره دکترا برای رشته راهنمایی و مشاوره بود. البته من هنوز هم گلهمندم که بعضی از دانشگاهها بدون داشتن نیروی متخصص و فقط برحسب رفاقت و آشنایی مجوز جذب دانشجوی دکترا را گرفتهاند. فکر میکنم اولین گروهی که ما بهعنوان دانشگاه مادر گرفتیم، حدود سالهای 66-1365 بود. بعد از ما نیز یکی دو دانشگاه دیگر این کار را انجام دادند. دانشگاه ما نیروی این کار را داشت. دانشجویان ما بعد از اتمام تحصیلات خود برگشته بودند و با نیروهایی که داشتیم، قطب راهنمایی و مشاوره در کشور بودیم.
شما در همه این مراحل، از راهاندازی گرفته تا توسعه و گسترش رشته راهنمایی و مشاوره در ایران، حضوری فعال و بسیار مؤثر داشتهاید. چه اتفاق قابل ذکر دیگری وجود دارد که میتواند نقطه عطف تلقی شود؟
بعد از ایجاد دوره دکترا در سال ١٣٧٤، «انجمن مشاوره ایران» را با همراهی استادانی چون دکتر شفیعآبادی، دکتر ثنایی و چند نفر دیگر تأسیس کردیم. تا 3-2 سال من رئیس انجمن بودم و چند دوره هم دکتر ثنایی رئیس بود.
در سال ١٣٨٥ هم «سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور» تأسیس شد که این هم یکی از بزرگترین نقاط عطف برنامه مشاوره و راهنمایی محسوب میشود؛ البته هم برای روانشناسی و هم برای مشاوره. به این دلیل که طبق مصوبه مجلس شورای اسلامی، بالاترین مرجع تصمیمگیری حرفهای روانشناسی و مشاوره است. من نایبرئیس شورای مرکزی سازمان هستم.
مخاطب اصلی فصلنامه «رشد آموزش مشاور مدرسه»، مشاوران مدارس هستند. شنیدن توصیهای از زبان شما برای مشاوران بسیار ارزشمند خواهد بود.
توصیه من به مشاوران عزیز این است که اگر عشق به مردم و حل مشکلات آنان دارید، این چراغ سبز ورود به رشته مشاوره است. بعد از آن، موفقیت در این رشته دو بعد مهم دیگر دارد: یکی بعد شخصیتی، یعنی اخلاق و رفتار، هوش و توانایی حل مسئله است. باید خودمان را خوب بشناسیم. در زمینه شناخت دیگران هم کار کنیم و کمک کنیم که خود را خوب بشناسند. بُعد دیگری که دائماً و بهطور لحظهبهلحظه به آن نیاز داریم، تکنیک، فنون و هنر ایجاد رابطه با مراجعان خودمان است.
دانش ما باید بهروز باشد که این امر مستلزم مطالعه مداوم است. این رشته، رشتهای نیست که یک دور مطالعه کنیم و مدرکی برای تمام عمر بگیریم! هر روز باید با موردهای مختلف آشنا شوید، کتابها و تجربیات اشخاص را مطالعه کنید و از نظریات به خوبی اطلاع داشته باشید. اگر مبنای فکری و نظریهای قوی نداشته باشید، مشاوره شما ناقص و ابتر خواهد بود. اخلاق، معنویت، ویژگیها و ارزشهای مطلوب جامعه را باید به خوبی بشناسید. رمز موفقیت در مشاوره ترکیبی از توان علمی، عشـــق و شـــخصیت متعادل است.