طهورا هر روز که میخواهد از مدرسه برگردد، خوشحال است. دو برادر کوچکتر در خانه منتظر او هستند. طاها همبازی خوبی است. فقط گاهی وقتها اسباببازیاش را به طهورا نمیدهد. بعضی وقتها هم وسط بازی ناراحت میشود و میرود. وقتی طهورا کوچکتر بود، اینجور وقتها حتماً بینشان دعوا میشد یا اینکه خواهر و برادر با هم قهر میکردند. گاهی هم میرفتند پیش مامان و شروعمیکردند به شکایتکردن و غرزدن. اما چد دقیقهی بعد ماجرا یادشان میرفت و دوباره بازی شروع میشد.
امسال طهورا پایهی سوّم است. در این چند سال که با طاها همبازی بوده، خیلی چیزها را کمکم فهمیده است. مثلاً اینکه میداند با دعواکردن فقط هر دو تایشان اذیت میشوند. قهرکردن هم هیچ فایدهای ندارد و تازه باعثمیشود عصبانیتر بشوند.
در این چند ماه، وقتی طهورا با طاها به مشکل برخورده، بعضی وقتها راهحلهای خوبی به ذهنش رسیده است. نه تنها قهر و دعوا نشده، بلکه بازی جدیدی یا یک گفتوگوی خوب اتّفاق افتاده است. طهورا در این تجربهها چیزهای جدیدی یاد گرفته است. دیگر دعوا و قهر و غرزدن خیلی کم شده است. طاها هم کمکم دارد از طهورا یاد میگیرد.
فکرکنم او هم به زودی برای برادر کوچکترش، هادی، همبازی خوبی میشود. موافقی ما هم در سال جدید تلاش کنیم بعضی اتّفاقات ناخوشایند را با پیداکردن راهحلها و کشفهای جدید به شادی تبدیل کنیم؟