سه شنبه ۱۴ اَمرداد ۱۴۰۴

مقالات

حدس سارا

حدس سارا
معلمی شغلی بود که من از دوران متوسطه به آن علاقه‌مند شده بودم و مدام خودم را در آن نقش تصور می‌کردم. حتی بعد از اینکه بهترین رتبه‌ی دانشگاهی را هم به دست آوردم، همچنان بر معلمی تأکید داشتم. اکنون بیست سال از معلم‌شدنم می‌گذرد و من در طول این سال‌ها، با عشق و علاقه‌ی وصف‌ناپذیری کار کرده‌ام.

معمولاً‌ طی هر سال تحصیلی که با گروهی از دانش‌آموزان روبه‌رو می‌شوم و یک سال را با آن‌ها سپری می‌کنم، در ماه اول، تمرکزم را روی شناخت بهتر آن‌ها می‌گذارم. روحیه و استعدادهای هر کدام را زیر نظر می‌گیرم و تلاش می‌کنم با این شناختی که به دست می‌آورم، رفتارهایی را متناسب با شخصیت آن‌ها داشته باشم، به‌گونه‌ای که پس از مدتی، رابطه‌ی معلم‌شاگردی عمیق و لذت‌بخشی بین ما شکل می‌گیرد.

در این سال‌ها، تلاش کرده‌ام از طریق تحصیل و کسب تجربه، خودم را برای درک دانش‌آموزانم و پشتیبانی بهتر از آن‌ها آماده کنم. بدین منظور، تصمیم گرفتم برای ادامه‌ی تحصیل در دوره‌ی کارشناسی‌ارشد، رشته‌ی مشاوره را انتخاب کنم. این انتخاب مرا در دستیابی به اهدافم بسیار کمک کرد؛ چراکه جدای از بحث آموزش، پرورش روح و روان دانش‌آموزان نیز یکی از اهداف مهم من در بحث معلمی است. برای رسیدن به این مهم، با همکاری مدیر محترم مدرسه، در سال تحصیلی جدید طرحی تحت‌عنوان «اجرای اتیکت1» را در دستور کار خود قرار دادم.

همان‌طور که می‌دانیم دانش‌آموزان، هر سال، ویژگی‌هایی دارند که تا حدی آنان را از شاگردان سال قبل متمایز می‌کند. به‌خصوص که در سال‌های اخیر با طیف جدیدی از دانش‌آموزان مواجه هستیم که به دانش‌آموزان نسل آلفا2 شناخته می‌شوند و ویژگی‌های خاص خود را دارند، از جمله اینکه، بیشتر وقت خود را با تلفن همراه و رایانه می‌گذراندند و بخش عمده‌ی اوقات فراغت خود را صرف بازی‌های مربوط به گوشی همراه می‌کنند. این بچه‌ها سواد دیجیتال بالایی دارند؛ اما در عوض، توان برقراری روابط اجتماعی چندانی با هم‌سالان خود ندارند و در مهارت‌های ارتباطی و ایجاد ارتباط درست و صمیمی با دیگران کمتر موفق هستند. به این سبب در دوست‌یابی و ایجاد ارتباط با یکدیگر نیز مهارت چندانی ندارند و در این زمینه با مشکل رو‌به‌رو می‌شوند و دائماً از یکدیگر شکایت می‌کنند.

در همین راستا، تجربه‌ای را نقل می‌کنم که در ضمن تدریس، با گوشزدکردن نکاتی در مورد مهارت ارتباط‌برقرارکردن و یادآوری دیگر مهارت‌های زندگی توانستم مشکل سارا را حل کنم.

در بین دانش‌آموزان کلاسم دختری دارم به نام سارا که بسیار حساس و زودرنج است. یک روز صبح که وارد کلاس شدم، یکی از دانش‌آموزان پیش من آمد و گفت: «خانم معلم، سارا ناراحت است و می‌گوید که آیناز من را دوست ندارد.» نگاهم به سمت سارا رفت و با چهره‌ی ناراحت و غمناک او مواجه شدم. فکر کردم بهتر است، در یک فرصت مناسب، با او صحبت کنم.

فعالیت‌‌هایم را ادامه دادم. زنگ اول ریاضی داشتم و قرار بود مفهوم «حدس و آزمایش» را تدریس کنم؛ اما همچنان ذهنم درگیر چهره‌ی غمگین سارا بود. با نام و یاد خدا، درس را شروع کردم. به ذهنم رسید می‌توانم در لابه‌لای جریان تدریس، مشکل سارا را بگنجانم و غیرمستقیم پیامم را به او برسانم. ابتدا کمی در مورد مفهوم حدس‌زدن و چند مثال از مواردی را که ما در زندگی روزمره‌ی خود حدس می‌زنیم، برای بچه‌ها بیان کردم؛ مثل اینکه ما حدس می‌زنیم شاید امروز باران ببارد یا حدس می‌زنیم امروز مادربزرگم به خانه‌ی ما می‌آید و... .

بعد از اینکه مفهوم حدس را برایشان جا انداختم، از آنان سؤال کردم که آیا تا به‌ حال حدس زده‌اند یا خیر. کلاس پر از شور و سروصدا شده بود و همه با صدای بلند جواب دادند: بله.

ـ آیا حدس‌های شما همیشه درست بوده است؟

ـ نه خانم معلم، همیشه درست نبوده است.

ـ چطور متوجه درست یا نادرست‌بودن حدس‌های خود شده‌اید؟

هر کدام از بچه‌ها با هیجان می‌گفتند: «خانم معلم، من بگویم، من بگویم!» به آن‌ها پیشنهاد دادم برای اینکه بتوانیم بهتر صدای همدیگر را بشنویم، باید اول آرام باشیم، بعد هر کدام به‌‌نوبت صحبت کنیم تا ببینیم دوستانمان هم چه جواب‌هایی می‌دهند. ترانه گفت: «من از مادرم می‌پرسم.» لعیا گفت: «ما می‌توانیم از معلممان بپرسیم.» پارمیس گفت: «خانم معلم، ما می‌توانیم مثل دانشمندان تحقیق کنیم.» من با شنیدن پاسخ‌هایشان خوش‌حال می‌شدم و آن‌ها را تشویق و توضیحاتشان را کامل‌تر می‌کردم.

در لابه‌لای این پرسش و پاسخ‌، برای آن‌ها توضیح دادم که بله بچه‌ها، همان‌طور که خودتان هم اشاره کردید، ما در زندگی خود حدس‌هایی می‌زنیم که ممکن است، درست نباشد. مثلاً حدس می‌زنیم پدر و مادرمان، برادرمان را بیشتر از ما دوست دارند. یا دوستمان ما را زیاد دوست ندارد؛ اما وقتی می‌بینیم که پدر و مادر آن‌قدر مراقب ما هستند و برای موفقیت ما تلاش زیادی می‌کنند، متوجه می‌شویم که حدسمان اشتباه بوده است یا اینکه وقتی می‌بینیم هر موقع مداد یا چیزی احتیاج داریم، دوستمان آن را در اختیارمان می‌گذارد، می‌فهمیم که حدس ما در مورد دوستمان درست نبوده است.

در بین این صحبت‌ها، متوجه سارا بودم. با دیدن صورت او فهمیدم که حالش خیلی بهتر شده است. از لبخندی که به روی لبش نشسته بود، می‌شد به این موضوع پی برد. من هم از دیدن صورت سارا و حس خوب او خوش‌حال شدم و تدریسم را ادامه دادم و زنگ ریاضی شیرینی را در کنار هم تجربه کردیم.

نحوه‌ی تعامل با دانش‌آموزان و رسوخ‌کردن در دل آن‌ها کار سختی نیست. فقط باید آنان را خوب بشناسیم و آن‌ها را عجولانه قضاوت نکنیم. وقتی بر طبق عشق و علاقه‌ای که در قلبمان به دانش‌آموزانمان داریم، با آنان رفتار می‌کنیم، نه‌تنها بچه‌ها از این ارتباط لذت می‌برند، بلکه خودمان هم از به‌یادآوردن آن موارد، حتی پس از سال‌ها، کاممان شیرین می‌شود.

 

پی‌نوشت‌ها

1. منظور از اجرای اتیکت (آداب) فعالیت‌هایی هستند که در حوزه‌ی تقویت، ایجاد یا پرورش مهارت‌های زندگی به دانش‌آموزان ارائه می‌شود.

2. دانش‌آموزانی که از سال 1390 تا 1403 متولد شده‌اند یا می‌شوند.

 

 

۲۴
کلیدواژه (keyword): رشد آموزش ابتدایی، تجربه، حدس سارا، طاهره صالحی، عذرابیگم هژبری
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.