جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳

مقالات

قلم را لختی بر وی بگریانم

قلم را لختی بر وی بگریانم
حمیده علمی غروی، نویسنده و مترجم توانای کتاب‏های حوزه زیست‏شناسی، پس از نیم قرن کوشش علمی و قلمی، روز 16 آذر ماه رخ در نقاب خاک کشید. آن‏چه که می‏خوانید سوگ‏نوشته‏ای است که همکارمان محمد کرام‏الدینی سردبیر مجله رشد آموزش زیست‏شناسی درباره او نوشته است.

گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود

بار بر بست و به گردش نرسیدیم و برفت

حافظ

 

حمیده علمی غروی، مترجم توانا، پرکار و پیشکسوت علوم زیستی، بار بربست و از میان ما رفت.

 

او در سال 1307 در نجف اشرف دیده به روشنی جهان گشوده بود و از نوادگان میرزا حبیبالله رشتی، از مراجع عظام تقلید نجف اشرف بود. در 15 سالگی همراه با خانواده به میهن کوچید، در وطن تحصیل علم را ادامه داد، در سال 1339 از دانشگاه تهران لیسانس علومطبیعی گرفت و سپس به خدمت در آموزشوپرورش درآمد. او در کسوت معلمی به دانشجویی ادامه داد تا در سال 1341 مدرک لیسانس زمینشناسی خود را نیز از دانشگاه تهران گرفت. در سال 1343 به آمریکا سفر کرد و پس از بازگشت در سال 1353، با درجه فوقلیسانس در رشته علومزیستی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. او باز هم از پای ننشست و در سال 1356 برای ادامه تحصیل در دوره دکترا در رشته «آموزش علوم» راهی «دانشگاه ایلینویز» در آمریکا شد.

 

حمیده علمی غروی در سال 1372 از خدمت در آموزشوپرورش بازنشسته شد، اما همچنان خستگیناپذیر به کار ترجمه کتابهای علومزیستی ادامه داد و تا واپسین لحظه عمر خود نیز از این کار نیاسود. نخستین کتاب او، «داستان عصر یخبندان» در سال 1348 و آخرین آنها، «علم تکامل و جامعه» در سال 1388 منتشر شدند. او در این فاصله 40 ساله بین اولین و آخرین کتاب خود، بیش از 23 عنوان کتاب ترجمه و منتشر کرد.

 

دریغا که پریشان‏حالی مجالم نمیدهد تا به نحوی که شایسته اوست، از وی یاد کنم و «قلم را لختی بر روی بگریانم»1. اما سکوت نیز نمیتوانم کردن که او معلم زیستشناسی بود؛ معلمی بزرگوار، بزرگمنش، صادق، به کار خویش مؤمن، اعتلاجوی و در زمره انسانهای کمیابِ زمانه ما.

 

به یاد ندارم نخستین بار کی و کجا او را ملاقات کردم، اما آخرین دیدارمان را به روشنی به یاد دارم. چند روزی پیش از مرگ، با وقار همیشگی وارد شد، همچنان که عادت او بود، آهسته پیش آمد. استوار ایستاد و از مرگ قریبالوقوع خود خبر داد. شگفتا که در لحن گفتارش نه لرزشی بود نه شکایتی، نه آهی، نه افسوسی و نه ماتمی که نشان از جدیت ادعا باشد. افسوس که این خبر را چندان جدی نگرفتیم و قدر آخرین لحظههای عمر استاد را ندانستیم.

 

همصحبتی با او همیشه برای من مانند کلاس درسی بیهمتا بود، نه فقط در زمینه متنسازی، ویراستاری و ترجمه، بلکه در صفات انسانی از قبیل مسئولیتپذیری، دقت و جدیت در کار نیز. یکایک کلمات دستنوشتههایی را که به او ارجاع میشد، با دقت خاص خود می‏خواند، زیر برخی کلمات یا جملات خط میکشید و سپس درباره آنها به بحث مینشست. تا قانع نمیشد یا دیگران را قانع نمیکرد، دست نمیکشید. هرگز از آنچه درست و به‏حق می‏پنداشت، عقب نمینشست و آنچه را نادرست میدانست، نمیپذیرفت. او در ترجمه استادی بود توانا و کار کشته. در مدتی که کتابی را در دست ترجمه داشت، دمی نمیآسود. همه دغدغه او ترجمه کتابش بود و بس. شب و روز در فکر محتوای کتاب بود و برای بهتر شدن آن، همواره اندیشههای نو ساز میکرد.

 

حمیده علمی غروی بانویی بیریا، بیتکلف، راستگو و دقیق بود که عمری دراز را در خدمت به آموزش زیستشناسی سپری کرد. اعتماد به نفس و شهامت کمنظیری داشت و بیتکلف و دور از هیاهو، دنیاخواهی، فخرفروشی، جاهطلبی، تفاخر و تبلیغات رایج، هدفمند قلم زد. او فردی فروتن و همیشه دانشجو بود و گرچه بر بلندیهای استادی ایستاده بود، گاه برای دانستن بیشتر، عیب نمیدانست که از دانشجویی جوان و تازهکار نیز بیاموزد. رُکگویی او که بیانگر صداقت او بود، در اندیشه و عمل، گاه رنجشهایی در دل افرادی که به او چندان نزدیک نبودند و اخلاق و منش صادقانه او را به خوبی نمیشناختند، ایجاد میکرد. اما او همان بود که مینمود و هرگز به غیر از آنچه در دل داشت، تظاهر نمیکرد.

 

اکنون اگرچه حمیده علمی غروی دیگر در میان ما نیست، اما آثار او برای همیشه به یادگار در میان جویندگان راه علم زندهاند. او لحظههایی از عمر خود را که به کار ترجمه مشغول بود، جاودانه ساخت و آنها را در شطّ زمان روانه کرد. روانش شاد، یادش گرامی و راهش پررهرو باد.

 

پینوشت

1. ابوالفضل بیهقی

۲۷۵۲
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.