فرهنگ گستره بزرگی دارد و بحثهای فراوانی نیز پیرامون آن صورت گرفته است. در یک جمعبندی میتوان گفت: فرهنگ مجموعه پیچیدهای از باورها، اعتقادها، گرایشها، اخلاقیات، قواعد، آداب، رسوم، اطلاعات، تواناییها، مهارتها و عادتهای روزمرهای است که آدمی بهعنوان عضوی از یک جامعه به دست میآورد. طی سالهای اخیر در فضای گفتمان فرهنگی کشور، شاهد کاربرد و تبیین مفاهیمی چون «تهاجم فرهنگی»، «شبیخون فرهنگی» و «ناتوی فرهنگی» از سوی مقام معظم رهبری هستیم.
هنگامی که سخن از این دست مفاهیم در میان است، مفاهیمی چون «امنیت فرهنگی»، «نبرد فرهنگی» و «دفاع فرهنگی» نیز به ذهن متبادر میشود. بر مبنای این فهم از فرهنگ میتوان اظهار داشت: هنگامی که جامعهای تحمیل فرهنگ خود را بر جامعه دیگر در سر میپروراند و برای رسیدن به این منظور تلاش هم دارد و یا حداقل نوعی دگرگونی را البته صرفاً به نفع خویش در فرهنگ جامعه دیگر قصد میکند و این نیت خود را دنبال و عملیاتی میکند، درواقع تهاجم فرهنگی شکل گرفته و اتفاق افتاده است.
در چنین حالتی، «امنیت فرهنگی» جامعه هدف به مخاطره افتاده است و بر همین پایه امکان بروز «دفاع فرهنگی» از سوی جامعه مورد هجوم وجود خواهد داشت و در این وضعیت است که «نبرد فرهنگی» محتمل خواهد بود. پیروزی در جبهه و میدان نبرد فرهنگی نیازمند «مدیریت دفاع فرهنگی» کارامد است. این کارامدی تا حد زیادی به بهرهمندی از مدیریت راهبردی در این عرصه بستگی دارد و مستلزم آرایش دفاعی درست و قوی است که در بزنگاه حتی باید حالت تهاجمی نیز به خود بگیرد.
در عرصه کارزار و نبرد فرهنگی، ابزار و تجهیزات و به تعبیری سلاحهای متنوع و متعددی مورد بهرهبرداری قرار میگیرند که «رسانه» از مهمترین آنها به شمار میرود. امروزه رسانه در حال افزایش گستره نفوذ و تأثیر خود بر سبک زندگی افراد و شکل دادن به ارزشهای شخصی و اجتماعی آنان است. رسانههای نوین، بهعنوان بستر انتقال آسان و سریع پیام و اطلاعات آن هم در شکلهای جذاب، با گستره زمانی و مکانی نامحدود (فارغ از دو بعد زمان و مکان) نقشآفرینی میکنند.
طرفهای درگیر در میدانهای نبرد فرهنگی، با تمرکز بر ویژگی «تأثیرگذاری برای تغییر»، از رسانه بهعنوان سلاحی توانمند استفاده میکنند. به تعبیری، «جنگ ذهنیتها» برای «تغییر عینیتها» در جهان واقعی، ویژگی گریزناپذیر دنیای امروز است. نظام سلطهجو، متأثر از ایدئولوژی و خوی استثمار، به مدد رسانه از «جهان واقعیت» اقدام به بازنمایی کرده و جهانی مجازی را مطابق با اهداف و مقاصد سلطهجویانه خود خلق میکند. همواره هم تلاش دارد، شکاف بین دو جهان مذکور را کمتر کند و درواقع بین آنها پیوند برقرار سازد. از این جهان بازنمایی شده (چه خیالی و چه واقعی) بهعنوان «جهان رسانهای» یاد میشود. نظام سلطهجو، جهان خودساخته را به مخاطبان تحمیل و یا در فضایی هژمونیک به آنها تقدیم میدارد.
«هژمونی فرهنگی»۱ به تعبیر گرامشی، «امپریالیسم فرهنگی»۲ از شیلر، قدرت نرم۳ به تعبیر نای و تعابیری از قبیل «امپریالیسم رسانهای»۴ مفاهیم قریب و دارای حوزه معنایی کم و بیش مشترکی هستند و در نهایت سلطه فرهنگی را بهعنوان گام اصلی و تعیینکننده در نیل به سلطه همهجانبه بر جوامع هدف، در مرکز توجه خویش قرار دادهاند.
با این اوصاف باید پرسید: در برابر تهاجم فرهنگی نظامهای سلطهجو، چه تدابیر و راهبردهای مقاومتی و یا تهاجمی را باید اتخاذ کرد؟ یا اینکه باید به دنبال پاسخ این سؤال بود که: برای تحلیل جهان رسانهای و فهم درست از اغراض به وجودآورندگان آن، چه باید کرد؟ و یا: برای در امان ماندن از آسیبهای تحریف احتمالی رسانههای نظام سلطه از جهان واقعیت و شکستن عزم و خنثا کردن تلاشهای سلطهجویان برای فریب و نیرنگ افکار عمومی (اغوای رسانهای)، چه کنش و یا واکنشهایی باید اتخاذ کرد؟
امروزه نظامهای تعلیموتربیت میکوشند افرادی را پرورش دهند که بتوانند از سویی در جامعه خود، و از سوی دیگر در فضای کلی حاکم بر جهان، به خوبی و به راحتی زندگی کنند. زیرا جایگاه و ویژگیهای شهروندی در دنیای جدید، شایستگیهایی فراتر از تواناییهای معمول را نسبت به زندگی سنتی در اعصار گذشته اقتضا میکند. بر همین پایه، آموزش «سواد رسانهای»۵ و تربیت افراد دارای سواد رسانهای، از ضرورتهای عصر حاضر به حساب میآید و میتواند بهعنوان یک راهبرد ملی برتر مورد توجه و عنایت مدیران دفاع فرهنگی قرار گیرد.
حوزه مدیریت دفاع فرهنگی در کشور ما در سطح کلان سیاستگذاری و تصمیمگیری در ساختار «شورای عالی امنیت ملی» و با مشارکت فعال دستگاههای فرهنگی و آموزشی، از جمله آموزشوپرورش و سازمان پدافند غیرعامل تعریف شده است. در این میان آنچه که با اهمیت جلوه میکند، اصل ارتقای سطح سواد رسانهای و تجهیز افراد به مهارتهای مرتبط است. صدالبته این اتفاق باید بر هر دو بعد «تحلیل و تفسیر تولیدات رسانهای (خواندن)» و «تولید محصولات و آثار کیفی رسانهای (نوشتن)» و نیز تقویت مهارتهای ارتباطی ناظر باشد.
بر همین اساس، برنامهریزی و اجرای آموزشهای رسمی مرتبط با موضوع سواد رسانهای از سطوح پایه تا سطوح عالی و تحلیل و ارزیابی سیاستها، هدفها، برنامهها و فعالیتها به گونهای مستمر، از راهبردهای مطرح و برتر در این زمینه به شمار میرود.
برای اولین بار، مک لوهان۶ از تعبیر سواد رسانهای استفاده کرد. از منظر وی، از هنگامی که دهکده جهانی شکل گرفت، انسانها ناگزیر از مجهز شدن به سواد جدیدی با عنوان سواد رسانهای شدند.
در کتاب «نظریه سواد رسانهای، رهیافتیشناختی» اثر جیمز پاتر۷، سواد رسانهای به اجمال، بهعنوان دیدگاهی معرفی میشود که مخاطب از دریچه آن خود را در معرض رسانهها قرار میدهد و معنای پیامهایی را که با آنها روبهرو میشود، تفسیر میکند. پاتر همچنین در ارائه نظریه سواد رسانهای، دستیابی به کنترل بیشتر را در رویارویی با رسانه، و معناسازی از اطلاعاتی را که مخاطب دریافت میدارد، بهعنوان هدف عمده گسترش سواد رسانهای برمیشمارد.
دیوید وارلیک۸ در کتاب خود با عنوان «بازتعریف سواد برای قرن ۲۱»، در قالب داستانهایی تخیلی و همراه با تصویرسازی از آینده نهچندان دور، بر لزوم اصلاح نظامهای آموزشوپرورش مبتنی بر بازتعریف از سواد در عصر حاضر تأکید دارد و در دل این داستانهای کوتاه، روشهایی را برای تحریک قوه خلاقیت و نوآوری مدیران و معلمان آموزشگاهها ارائه داده است. او عقیده دارد: برای پرورش انسانهایی اندیشمند و صاحب ذهنی کاوشگر، آموزش سواد رسانهای باید به گونهای برنامهریزی، سازماندهی، هدایت، رهبری، کنترل و نظارت شود تا سه مرحله زیر به ترتیب تحقق یابند:
مرحله اول. افراد نسبت به اهمیت مدیریت رژیم رسانهای خودآگاه و حساس شوند.
در این مرحله فرد قربانی تخدیر رسانهای نیست و به عبارت دیگر، معتاد رسانهای به حساب نمیآید. زیرا در ارتباط با اینکه چه میزان از وقت خود را باید صرف توجه به انواع رسانهها کند، تصمیمگیری درستی میتواند داشته باشد.
مرحله دوم. افراد به مهارتهای ویژه توجه انتقادی به انواع محتواهای رسانهای دست یابند. در این مرحله فرد به مهارتهایی از این قبیل دست مییابد:
• توانایی تجزیه و تحلیل متن و محتوای رسانه؛
• توانایی درک و تشخیص آنچه که در متن و محتوا حاضر است و یا آنچه که در آن غایب است؛
• توانایی نقد و مورد پرسش قرار دادن متن، محتوا و پیامهای نهفته در آن (تفکر انتقادی).
مرحله سوم. افراد نسبت به حوزه رسانهها و مباحث اصلی و پیرامونی آنها تفکر عمیقتری پیدا کنند. در این مرحله فرد روی شناخت معانی تجربههای رسانهای خود و دیگران متمرکز میشود و به درک و فهمی درست از آنچه که در ادامه اشاره میشود، دست پیدا میکند:
• تولیدکنندگان رسانهای را میشناسد و هدفهای آنان را به خوبی درک میکند؛
• بین کسانی که از تولیدات رسانهای و در نتیجه از بازنمایی واقعیتها سود میبرند و کسانی که از آنها متضرر میشوند، تفکیک قائل میشود و آنان را از هم باز میشناسد؛
• به میزان دخالت، مشارکت و تأثیر رسانهها در حوزههای مفهومی، چون تولید هژمونی فرهنگی، خلق شعور عامه، خلع سلاح گفتمانهای رقبا و از این دست پی میبرد و در این میدان هوشمندانه و پویا ظاهر میشود.
به دنبال تغییر نظام آموزشی و استقرار نظم «۳ـ۳ـ۳ـ۳»، «سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی کشور» با تأسی به «برنامه درسی ملی» و دقت همهجانبه به آن، از جمله بند ۳ آن که «اصول ناظر بر برنامههای درسی و تربیتی» را برمیشمارد، یا بند ۵ که «الگوی هدفگذاری» را در برنامههای مذکور شرح میدهد، و بند ۷ که «شایستگیهای پایه» را مورد توجه قرار داده، به دو رکن «پرورش تفکر» و «آموزش سواد رسانهای» و برنامهریزی درسی در این حوزهها پرداخته است. کتابها و درسهای «تفکر و پژوهش» (پایه ششم)، «تفکر و سبک زندگی» (پایه هفتم) و «تفکر و سواد رسانهای» (پایه دهم)، از مصداقهای این مدعا به حساب میآیند.
هرچند پرداختن مستقیم به آموزش سواد رسانهای که بروز و ظهور آن را با تدوین و ورود کتاب درسی «تفکر و سواد رسانهای» به چرخه آموزش دانشآموزان شاهد هستیم، ضروری است، اما بهتر خواهد بود که رسانه درون برنامه درسی مورد توجه قرار گیرد و در تدوین همه کتابهای درسی و سایر اجزای بستههای آموزشی در تمامی دورهها و پایههای تحصیلی لحاظ شود. البته ناگفته نماند که این نکته تا حدی در تدوین کتاب «تفکر و پژوهش» در پایه ششم مورد توجه بوده است.
در تبیین دو نکتهای که برشمردیم بهعنوان نمونه توضیح میدهیم که در برنامهریزی درسی و تربیتی و تدوین کتاب درسی و سایر اجزای بسته آموزشی مرتبط با درس تاریخ، شیوه عمل باید به گونهای باشد که دانشآموز دریابد:
• چگونه میتوان برههها و رویدادهای تاریخی را در ژانرها و شکلهای متنوع رسانهای، هم بهصورت واقعی و هم بهصورت خیالی بازنمایی کرد؛
• منابع، اسناد و مدارک تاریخی در بازنمایی رسانهای امکان دستکاری و ترکیب دارند؛
• به چه صورت میتوان از تولیدات رسانهای بهعنوان سند، مدرک و ادعا در مطالعات تاریخی بهره برد و با چه روشهایی میتوان ارزش آنها را اندازهگیری کرد؛
• رسانهها چگونه و با چه روشهایی از مؤلفههای تاریخی در جهت افزایش قدرت و گسترش حوزه نفوذ و تأثیر خود بهره میبرند.
به زعم نگارنده، در ایران آموزش سواد رسانهای باید در هر دو سطح «پدافند غیرعامل»، یعنی مخاطبان (مصرفکنندگان رسانه) و «پدافند عامل»، دربردارنده سربازان و افسران رسانهای (فعالان عرصه تولیدات رسانهای) صورت پذیرد. درواقع آنچه که نباید از نظر دور داشت، این است که اولاً همانطور که مفهوم ابتدایی سواد، هم «خواندن» و هم «نوشتن» را در برمیگیرد، سواد رسانهای نیز باید متضمن هم «تفسیر» و هم «تولید» باشد. از طرف دیگر تقویت و ارتقای توانایی و «مهارتهای ارتباطی» را نیز باید مورد توجه قرار دهد. بنابراین، نظام رسمی تعلیموتربیت و سایر نهادهای مرتبط، از جمله آموزشوپرورش و بهویژه سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی، در تدوین الگوی آموزشی خود و برنامهریزی درسی دورهها و پایههای تحصیلی به منظور توسعه همگانی و همهجانبه سواد رسانهای، میباید به افزایش و ارتقای «مهارتهای ارتباطی و تولید رسانهای» نیز توجه لازم و کافی داشته باشند. البته لازم به تأکید است که رویکرد اتخاذی به گونهای باشد که از القای خواسته و ناخواسته «رسانههراسی» به شدت پرهیز شود. بر این اساس است که میتوان آسیبهای متصور و محتمل از حملات مهاجمان فرهنگی و سلطهجو را به حداقل رساند و در صورت لزوم، عملیات تهاجمی را نیز برنامهریزی و مدیریت کرد.
پینوشتها
1. Cultural Hegemony
2. Cultural Imperialism
3. Soft Power
4. Media Imperialism
5. Media Literacy
6. Marshall McLuhan
7. James Potter
8. David Warlick
منابع
۱. بصیریان جهرمی، حسین و رضا (۱۳۸۵). «درامدی بر سواد رسانهای و تفکر انتقادی». رسانه. سال ۱۶. شماره پیدرپی ۶۸.
۲. بوردیو، پییر (۱۳۹۰). درباره تلویزیون و سلطه ژورنالیسم. ترجمه ناصر فکوهی. انتشارات فرهنگ جاوید. تهران.
۳. تامپسون، جان بروکشایر (۱۳۸۹). رسانهها و مدرنیته. ترجمه مسعود اوحدی. انتشارات سروش. تهران.
۴. پاتر، دبلیو جیمز (۱۳۹۱). نظریه سواد رسانهای، رهیافتی شناختی. ترجمه اسدی، سلطانیفر و هاشمی. انتشارات سیمای شرق. تهران.
۵. رشکیانی، مهدی (۱۳۸۶). «بررسی سیر نظریات انتقادی ارتباطات». افق رسانه. شماره ۷۰.
۶. عقیلی، سیدوحید و نصیری، بهاره (۱۳۹۱). «بررسی آموزش سواد رسانهای در کانادا و ژاپن». نوآوریهای آموزشی. سال ۱۱. شماره ۴۱.
۷. محکی، علیاصغر (۱۳۸۰). «اقتصاد سیاسی رسانهها». رسانه. سال ۱۲. شماره ۲.
۸. معتمدنژاد، کاظم (۱۳۷۱). «مطالعات انتقادی در ارتباطات». رسانه. سال ۳. شماره ۱.
۹. ـــــــــ (۱۳۷۵). «نظریههای سلطه ارتباطی جهانی». رسانه. سال ۷. شماره ۲. صفحات ۲ تا ۹.
۱۰. شیلر، هربرت (۱۳۷۷). مقدمه کتاب وسایل ارتباط جمعی و امپراتوری آمریکا. ترجمه احمد میرعابدینی. نشر سروش. تهران.
۱۱. مک کوئیل، دنیس (۱۳۸۲). درامدی بر نظریههای ارتباطات جمعی. ترجمه پرویز اجلالی. نشر مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها. تهران.
۱۲. مهدیزاده، سیدمحمد (۱۳۸۰). جزوه نظریههای ارتباط جمعی. دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی.
۱۳. ـــــــ (۱۳۷۹). «مطالعات فرهنگی، رهیافتی انتقادی به فرهنگ و جامعه نو». رسانه. سال ۱۱. شماره ۱.
۱۴. هال، استوارت (۱۳۸۶). غرب و بقیه: گفتمان و قدرت. ترجمه محمود متحد. نشر آگه. تهران.
15. Hawlland, P (1997), The Television Handbook, London & New York, Routledge.
16. Horton, F.Woody (2007). Understanding Information Literacy: A primer, UNESCO: Paris.
17. Martens, Hans (2010). Evaluating Media Literacy Education: Concepts, Theories and Future Directions. National Association for Media Literacy Education's, Journal of Media Literacy Education, 2(1), 1-22.
18. Warlick, David F. (2004), Redefining Literacy for the 21st Century, Linworth Publishing.