مهارتها و شیوههای معلمی
۱۳۹۸/۱۲/۱۲
روشهای تدریس ارائه شده از سوی حجتالاسلام والمسلمین قرائتی برای تدریس بهتر و موفقتر شما ارائه میشود. تجارب ایشان برای اجرا در کلاس های درس توصیه میشود.
اشاره
شیوهها و مهارتهای معلم میتواند در بازدهی آموزش تأثیر بسیار داشته باشد. بخش مهمی از موفقیت استاد و شیرینی کلاس به شیوه ارائه درس و مهارتهای معلم مربوط است. بخش اول و دوم این شیوهها در شمارههای قبل تقدیم شد و بخش سوم در اینجا از نظرتان میگذرد.
۱۵. تغافل
یکی از کارهای مهمی که در موفقیت معلم نقش دارد، بهرهگیری از «تغافل» است. گاهی خطا و خلاف را باید ندیده گرفت و گاهی باید آنها را به رخ کشید۱. البته تغافل در مورد خلافهای شخصی، جزئی و فردی است، وگرنه در مسائل مهم نمیتوان تغافل کرد. دشمنان و کفار که برای براندازی نظام اسلامی نقشه میکشند، آرزو دارند مسلمانان از آنان غافل شوند: «ود الذین کفروا لو تغفلون» (نساء/ ۱۰۲).
یکی از زمینههای انجام خلاف آن است که انسان احساس کند در جامعه آبرو و کرامت ندارد، عذرش پذیرفته نمیشود و کسی به سخن او اعتنا نمیکند. در این صورت، احساس حقارت و بیآبرویی او را به هر گناهی میکشاند. اسلام میفرماید: گاهی باید انسان خود را به غفلت بزند و تظاهر کند من متوجه خلاف دیگران نشدهام تا از این طریق کرامت و شخصیت افراد شکسته نشود. برادران یوسف، وقتی پس از دهها سال او را دیدند و نشناختند، به او گفتند: «ما قبلاً برادری داشتیم به نام یوسف که دزد بود». حضرت یوسف(ع) خود را به تغافل زد و هیچ نگفت که آن برادر من هستم و چرا به من نسبت دزدی میدهید.۲
از شیوههای مهم در تعلیموتربیت، بهرهگیری از اصل تغافل است. علمای بزرگ از این شیوه بهره برده و در مواقعی که اقتضا میکرده، این اصل را رعایت کردهاند؛ برای نمونه:
آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی(ره)، یکی از مراجع بزرگ تقلید، نسبت به خانوادههای بیبضاعت خیلی حساس بود و به هر یک از آنان که صاحب فرزند میشد، یکصد تومان میداد. کسی پیش خود گفت که آقا سنش زیاد شده است و هوش و حواس درستی ندارد. در شلوغی اعیاد مذهبی خدمت آقا میرسید و میگفت: «دیشب خداوند بچهای به ما داده است». آقا هم صد تومان به او میداد. به دوستانش گفت: «نگفتم آقا توجه ندارد!» دوستانش گفتند: «آقا توجه دارد، ولی برای حفظ آبروی تو تغافل میکند.» بالاخره وقتی برای بار هشتم خدمت آقا رسید، آقا پول را به او داد و آهسته کنار گوشش فرمود: «قدر خانمت را داشته باش که در یک سال هشت بار برایت زایمان کرده است!»۳
۱۶. استفاده از احساسات و عواطف
یکی از راههای تأثیرگذاری بر مخاطبان، حُسن استفاده از احساسات و عواطف آنان است. قرآن کریم در موارد متعددی از این شیوه بهره برده است. مثلاً در این کتاب آسمانی آمده است: «کسی غیبت دیگری را نکند؛ زیرا دیگری هم برادر توست و آبروی او محترم است. او که حضور ندارد تا از خود دفاع کند. آیا کسی دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ غیبت همچون خوردن گوشت برادر است؛ آن هم برادری که از دنیا رفته است.»۴ در واقع، قرآن کریم، با این تشبیه، نوع احساس و عواطف فرد را مورد خطاب قرار داده است.۵
در جای دیگری از قرآن کریم میخوانیم: «آنچه به فقیر میدهید، چیزی نباشد که اگر خودتان فقیر بودید آن را نمیگرفتید، بلکه چیزی را در راه خدا بدهید که مرغوب و دلپسند باشد»۶. همچنین، قرآن برای اینکه احساسات مردم را برای کمک به فقرا تحریک کند میفرماید: «یتیماً ذا مقربه» (بلد/ ۱۵): یعنی آن یتیمی که با تو فامیل است. «أو مسکیناً ذا متربه» (بلد/ ۱۶): یا فقیری که روی خاک نشسته است. توجه دادن مردم به یتیم بودن فامیل و روی خاک نشستن او برای تحریک احساسات است.
پیامبر اسلام(ص) با بیعت، ایجاد اخوت و برادری، نقل داستان وفاداری پیروان سایر انبیا، مشورت با مردم، عیادت از بیماران غیرمسلمان، محبت کردن به افرادی که به او دشنام میدادند، آزاد کردن اهل مکه در روز فتح مکه، اعلام عفو عمومی و سعه صدر و دعا برای کسانی که آنان را نمیدید، در واقع از تمام عواطف مردم برای دعوت به خیر و امر بهمعروف و نهی از منکر استفاده میفرمود.
ما نیز باید در امور آموزشی و فرهنگی از این شیوه بهره ببریم، مثلاً باید به جوانی که با نگاه بد به دختری مینگرد، گفت: «آیا اجازه میدهی جوان دیگری به خواهر تو نگاه بد کند؟»
یا به خانم و دختری که آرایش کرده است و بد حجاب خود را به دیگران عرضه میکند، باید اینگونه بگوییم: «آیا حاضری پدر یا شوهر شما به خانم دیگری علاقهمند شود؟» حتماً خواهد گفت: نه. بعد به او بگوییم: «اگر شما راضی نیستی که دل شوهر و پدر شما به غیرکانون خانواده متوجه شود، شما هم با این نحو آرایش، دل دیگران را از خانوادهشان به سوی خود جلب نکن!»
۱۷. تشویق و توبیخ
تشویق و توبیخ، دو اهرم مهم در عرصه تبلیغ و تعلیموتربیت است. حضرت علی(ع) بر استفاده از تشویق تأکید میفرماید؛ آنجا که به مالک اشتر مینویسد: «ای مالک! نیکوکار و بدکار نزد تو یکسان نباشد که سبب بیرغبت شدن نیکوکار به انجام کارهای نیک و وادار کردن بدکار به بدی است.»۷
خداوند متعال از بندگانش میخواهد به یاد او باشند تا او نیز به یادشان باشد و چه تشویقی بالاتر از اینکه ولینعمت انسان به یاد او باشد: «فاذکرونی اذکرکم» (بقره/ ۱۵۲). خداوند بر آنان که صبح و شام به یاد او هستند و تسبیحش میکنند درود میفرستد: «هو الذی یصلی علیکم و ملائکته» (احزاب/ ۴۳). همچنین، خداوند متعال از رسول گرامیاش میخواهد که بر زکاتدهندگان ـ که کار نسبتاً دشواری را انجام میدهند ـ درود فرستد.۸ آری! خداوند متعال شاکر است و با تشکر از انسانهای خوب آنان را تشویق میکند: «فانّ الله شاکر علیم» (بقره/ ۱۵۸).
رسول گرامی(ص) نیز افراد شایسته را تشویق میکرد:
• به جعفر طیار، بنیانگذار اسلام در آفریقا، که دوازده سال زجر کشید، نماز جعفر هدیه نمود؛
• اسامه هیجده ساله را فرمانده نظامی کرد؛
• عمامه مبارک خود را بر سر حضرت علی(ع) قرار داد (مجلسی، ج ۲۵۰:۱۶ و ۲۵۱).
• به خواهر رضاعی خود احترام بیشتری میگذاشت؛ زیرا به پدر و مادرش بیشتر نیکی میکرد (کحاله، ج ۳۱۷:۲).
موارد متعددی از تشویق در سیره معصومین(ع) دیده میشود که در روایات و تاریخ آمده است.۹
تشویق نه تنها سبب رشد افراد خوب و ترغیب دیگران به خوب بودن میشود، بلکه شکنجهای برای انسانهای فاسد نیز هست. حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه میفرماید: «ازجر المسی بثواب المحسن» (کلمه قصار: ۱۷۷): با خوبی کردن به نیکوکار، انسان بد را زجر بده.
همچنین، لازمه تربیت، سؤال و توبیخ است: «فوربک لنسئلنهم اجمعین» (حجر/ ۹۲): «پس به پروردگارت سوگند، ما از همه آنان [در قیامت] بازخواست خواهیم کرد.» و ضروری است که در کنار تشویق، تنبیه هم بیاید. البته باید تشویق و پاداش را بر تهدید و توبیخ مقدم داشت؛ آنگونه که در کتاب الهی آمده است: «فإن تطیعوا یؤتکم الله أجراً حسناً و إن تتولوا کما تولیتم من قبل یعذبکم عذاباً ألیماً» (فتح/ ۱۶): «پس اگر اطاعت کنید [و دعوت را قبول کنید] خداوند پاداشی نیک به شما خواهد داد و اگر سرپیچی کنید، همانگونه که پیش از این نافرمانی کردید، شما را به عذابی دردناک عذاب خواهد کرد.» روشن است که عبارت «أجراً حسناً» قبل از «عذاباً ألیماً» آمده است.
همچنین، خوب است بر خلاف تشویق ـ که هر چه صریحتر باشد، بهتر است ـ تا جایی که امکان دارد، بهویژه در مرحله اول، توبیخ به صورت کنایی باشد؛ چرا که با توجه به قرآن کریم، یکی از شیوههای تربیت، توبیخ غیرمستقیم است.۱۰ البته تشویق و توبیخ اصولی دارد.
۱۸. دقت در عنوانها و تیترها
از شیوههای خوب در جذب دانشپژوه و مخاطب، دقت در انتخاب تیتر و عنوان درس و تیترهای فرعی است. تیتر جذاب، مخاطب را تشنه و جذب میکند. لذا معلمان موفق باید برای درس، تیتر بهروز انتخاب کنند. در این خصوص خوب است دقت در محتوای درس، تیتری انتخاب شود که با مسائل و مشکلات و نیازهای جامعه و مخاطب ارتباط بیشتری دارد. وقتی تیتر و عنوان درسی خوب انتخاب شود، به مخاطب این احساس دست میدهد که نکات و مطالب درس، با نیازهای فعلی او و جامعه همسوست.
همچنین، این دقت را داشته باشیم که اگر میخواهیم مطالبی را بیان کنیم که چهبسا مخاطب از آن گریزان است یا چندان مشتاق شنیدن آن نیست، آن را در قالب تیترها و عنوانهای پوششی و استتاری مخفی و مخاطب را گام به گام به آن مطلب اصلی هدایت کنیم. مثلاً اگر خواستیم راجع به کفن سخن بگوییم، از بحث لباس شروع کنیم: لباس نوزاد، لباس عروس، هدیه کردن لباس به دیگران، لباس احرام، لباس شهرت، لباس دادن به برهنه، لباس غصبی و بعد از توضیح هر یک از آنان، به سراغ آخرین لباس که کفن است برویم. ولی اگر آغاز سخن خود را با کفن شروع کنیم، ممکن است مورد قهر و بیمهری شنونده قرار بگیریم.
۱۹. آسانگویی
آسانگویی یکی از مهارتهای مهمی است که معلم باید تلاش کند با آن آشنا شود و آن را به کار گیرد؛ آنچنان که عوام بفهمند و خواص بپسندند. قرآن کریم خودش را به آسان بودن معرفی میکند: «و لقد یسرنا القرآن»۱۱. اما در جایی دیگر میفرماید که کتاب محکمی هستم: «کتاب احکمت آیاته»۱۲. یعنی ساده است، ولی سست نیست، بلکه سخنان محکم و استوار است.
وظیفه هدایتگران و معلمان این است که در کنار آسانگویی، متین و محکم تدریس کنند. حرف مستدل و آسان مثل میوه رسیدهای است که در عین نرم بودن، پوسیده نیست.
زیربنای حرف معلم باید علمی باشد. قرآن بارها از سخنی که بر مبنای علم نیست، انتقاد کرده است: «ولا تقف ما لیس لک به علم»۱۳ و دستور داده است که سخن غیرعلمی را پیگیری نکنیم. اما در عین حال سفارش کرده است که روان بگوییم. بنابراین، بهترین استاد کسی است که حرف او را عوام به خاطر روانی بفهمند و خواص به خاطر منطقی بودن بپسندند.
حضرت موسی(ع) از خدا خواست بیان روانی داشته باشد تا همه مردم حرف او را بفهمند: «واحلل عقده من لسانی٭ یفقهوا قولی» (طه/ ۲۷ و ۲۸) «و گره از زبانم باز نما، تا آنها سخنان مرا خوب بفهمند.»
قرآن کریم درباره نحوه سخن گفتن با مردم دستورهایی دارد؛ از جمله اینکه با آنان سخنی نرم، ملایم، آسان، استوار، معروف و رسا گفته شود: «قولا میسورا» (اسراء/ ۲۸)؛ «قولا لینا» (طه/ ۴۴)؛ «قولا کریما» (اسراء/ ۲۳)؛ «قولا سدیدا» (نساء/ ۹)؛ «قولا معروفا» (نساء/ ۸)؛ «قولا بلیغا» (نساء/ ۶۳).
به یاد دارم یک جمله را دو شخصیت مهم به من سفارش کردند؛ یکی آیتالله حاجآقا مرتضی حائری(قدسسره) و دیگری آیتالله شهید دکتر بهشتی(ره)، که فرمودند: «قرائتی! نگو من معلم بچهها هستم تا سست و آبکی صحبت کنی. آسان بگو، ولی سست نگو! به شکلی این نسل را بساز و برای آنها سخن بگو که اگر دیگران آمدند، بتوانند بقیه راه را ادامه دهند و آنها را بسازند.»
۲۰. توجه به شادی
انسان به شادی و خنده نیاز دارد و این از حکمتهای الهی است. خداوند میفرماید: «و انه هو اضحک و ابکی» (نجم/ ۴۳): یعنی این خداست که هم میخنداند و هم میگریاند.۱۴
بسیاری از استادان و مربیان به خاطر مدرک یا سن یا احساس بزرگی، همه مطالب خود را در قالبهای جدی و گاهی عبوسانه به مخاطب القا میکنند و بعضی، اگر مشاهده کنند شاگردشان لبخندی دارد، چهبسا عصبانی میشوند، در حالیکه شادی از نیازهای جدی انسان است و ما میتوانیم بسیاری از مفاهیم را همراه با شادی به دیگران منتقل کنیم.
همانگونه که قرنها در قالب جلسات روضه و عزاداری، اطلاعات و آموزشهایی به مردم داده شد، میتوان در جلسات شادی نیز اموری را منتقل کرد. حتی در مسجدها باید خندههای حلال مطرح باشد و نباید مسجد را غمکده کرد. اگر مسئولان آموزش، هنر خنداندن داشته باشند، کلاسهای آنها نیاز به حضور و غیاب ندارد و چهبسا تدریس آنها نیاز به امتحان هم نداشته باشد، چون چیزی را که انسان با خنده بیاموزد، در ذهنش میماند.
البته شادی هم اصولی دارد:
• در شادیها، فرد یا گروه یا قومی تحقیر نشوند؛
• شادی افراد را به بدمستی و غفلت نکشاند؛
• رنگ شادی بیش از رنگ آموزش نباشد؛ یعنی چنین نباشد که بعد از پایان جلسه، قسمتهای شادی در ذهن بماند، ولی محتوایی که هدف اصلی بود، در ذهن نماند؛
• زمان شادی نباید طولانی باشد؛
• شادی باید حلال و حکیمانه باشد؛
• از راه دروغ و مسخره و تهمت و ترساندن افراد شادی ایجاد نکنیم؛
• استاد نباید به قدری شادی را توسعه دهد که مخاطب او را یک دلقک فرض کند؛
• شادیها باید بیهزینه و طبیعی باشد تا همه بتوانند در هر منطقهای از آن بهره بگیرند؛ شادیهایی که نیاز به جمعیت و رفتوآمد و پذیرایی و بودجههای سنگینی برای دکور و لباس و امثال آن دارد، فقط نصیب مناطق مرفه و ثروتمندان میشود؛
• در شادیها باید از مردم کمک بگیریم؛ برای بسیاری از مردم، خاطرات جالبی که همراه با شادی است، اتفاق افتاده که نقل کردن یا به تصویر کشیدن آن صحنهها ساده، بیهزینه، عمومی و همهجایی است.
پینوشتها
۱. «و آنگاه که پیامبر به بعضی از همسرانش سخنی را به راز گفت، پس چون آن زن راز را (بهدیگری) خبر داد و خداوند (افشای) آن را بر پیامبر ظاهر ساخت، و پیامبر بعضی (از افشاگریهای آن زن را به او) اعلام و از بیان برخی اعراض نمود. پس چون به آن زن خبر داد، (زن) گفت: چه کسی تو را از این خبردار کرد؟ پیامبر فرمود: خداوند دانای خبیر به من خبر داد» (تحریم/۳).
۲. «فقد سرق اخ له من قبل فاسرها یوسف فی نفسه و لم یبدها لهم» (یوسف/ ۷۷).
۳. در این خصوص، این خاطره نیز خواندنی است: شخصی مبلغی به یکی از مراجع بزرگ (آیتالله گلپایگانی) داد تا برای نماز و روزههای قضا شده شخص از دنیا رفتهای اجیر بگیرد. ایشان پول را به شخصی داد تا نماز و روزههای قضای آن فرد را به جا آورد. مدتها گذشت. روزی آیتالله گلپایگانی(ره) در کوچهای میرفت که آن فرد اجیر شده نیز در حال راه رفتن بود و سیگار میکشید. سیگار که تمام شد، ته آن را به زمین انداخت و در همان موقع آقا را دید. خدمت آقا سلام کرد و گفت: «تمام نماز و روزه قضای فلانی را انجام دادم و امروز آخرین روزه قضای آن مرحوم است.» ایشان بدون اینکه به روی خود آورد که من سیگار کشیدن تو را دیدم و تو روزه نیستی، تصمیم گرفت تمام نماز و روزهایی را که او را برایشان اجیر کرده بود، شخصاً به جا آورد تا هم مدیون آن مرحوم نشود و هم آن اجیر خلافکار را رسوا نکند.
۴. «ولا یغتب بعضکم بعضاً أ یحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه و اتقوا الله إن الله تواب رحیم» (حجرات ۱۲): «و بعضی از شما دیگری را غیبت نکند. آیا هیچ یک از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ بلکه آن را ناپسند میدانید. از خدا پروا کنید، همانا خداوند بسیار توبهپذیر و مهربان است.»
۵. در این تشبیه نکاتی نهفته است: الف. گوشت بدن یکدفعه پدید نمیآید، بلکه به مرور زمان پیدا میشود. آبرو نیز چنین است که به مرور زمان بهدست میآید و کسی که غیبت میکند، آبرویی را که محصول عمر انسان است از بین میبرد. ب. مرده، چون روح ندارد، نمیتواند از خود دفاع کند و کسی که غیبت میشود نیز چون حضور ندارد، نمیتواند از خودش دفاع کند. ج. اگر از زندهای گوشتی جدا شود، ممکن است ترمیم شود، ولی از مرده هرگز. غیبت چون ریختن آبرو است؛ آبروی ریخته ترمیم نمیشود.
۶. «یا ایها الذین آمنوا أنفقوا من طیبات ما کسبتم و مما أخرجنا لکم من الأرض و لا تیمموا الخبیث منه تنفقون و لستم بأخذیه إلا أن تغمضوا فیه و اعلموا أن الله غنی حمید» (بقره/ ۲۶۷): «ای کسانی که ایمان آوردهاید! از پاکیزهترین چیزهایی که بهدست آوردهاید و از آنچه ما برای شما از زمین رویاندهایم، انفاق کنید و برای انفاق به سراغ قسمتهای ناپاک [و پست] نروید، در حالی که خود شما هم حاضر نیستید آنها را بپذیرید، مگر از روی اغماض [و ناچاری] و بدانید که خداوند بینیاز و ستوده است.»
۷. ولا یکونن المحسن والمسیء عندک بمنزله سواء فإن فی ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فی الاحسان وتدریبا لاهل الاساءه علی الاساءه. نهجالبلاغه (للصبحی صالح) (ص/۴۳۰).
۸. «خذ من أموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها وصل علیهم إن صلاتک سکن لهم و الله سمیع علیم» (توبه/ ۱۰۳): «از اموالشان صدقه (زکات) بگیر تا بدینوسیله آنان را [از بخل و دنیاپرستی] پاک سازی و رشدشان دهی و بر آنان درود فرست [و دعا کن]. زیرا دعای تو مایه آرامش آنان است و خداوند شنوا و داناست.»
۹. امام حسین(ع) هزار درهم به معلم فرزندش جایزه داد (کودک فلسفی، ج ۲، ص۱۸۸). امام رضا(ع) پیراهن خود و سیهزار درهم به دعبل شاعر داد (منتهی الامال، ذکر اصحاب امام رضا(ع). امام کاظم(ع) قسمتی از کفن خود و چهل درهم برای شطیطه، پیرزن با تقوای نیشابوری، فرستاد (منتهیالامال، در معجزات امام کاظم(ع). امام صادق(ع) هشام هفده ساله را بر پیرمردها مقدم میداشت و وقتی که وارد میشد، او را در صدر مجلس مینشاند و میفرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده» (بحارالانوار، چاپ بیروت، مؤسسهالوفاء، ج ۱۰، ص ۲۹۵).
۱۰. لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیه الله و تلک الأمثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون» (حشر/ ۲۱): «اگر این قرآن را بر کوهی نازل کرده بودیم، بیشک آن کوه را از خشیت خداوند خاشع و فروپاشیده میدیدی. ما این مثالها را برای مردم میزنیم، شاید بیندیشند.»
۱۱. «ولقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر» (قمر/ ۱۷)؛ «و همانا ما قرآن را برای تذکر و پندپذیری، آسان ساختیم، پس آیا پندپذیری هست؟»
۱۲. الر کتاب أحکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر» (هود/۱)؛ «الف لام را، [قرآن] کتابی است که آیات آن استوار گشته، آنگاه از جانب حکیمی آگاه شرح و تفصیل داده شده است.»
۱۳. «ولا تقف ما لیس لک به علم إن السمع و البصر و الفؤاد کل أولئک کان عنه مسؤلا» (اسراء/ ۲۶): «و از آنچه به آن علم نداری پیروی مکن، چون گوش و چشم و دل، همه اینها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.»
۱۴. البته هر یک از خنده و گریه شرایط و حدودی دارد. به کتاب خنده و گریه مؤلف مراجعه شود.
۲۰۴۱
کلیدواژه (keyword):
روش های تربیتی,مهارتها و شیوههای معلمی,