دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳

مقالات

درباره واژه «شاباش»

  فایلهای مرتبط
درباره واژه «شاباش»

اشاره
در درس «کیش مهر»، کلمه «شاباش» به کار رفته است. در پایان کتاب ادبیات پیش‌دانشگاهی، این کلمه را مترادف و مخفف «شادباش» تعریف کرده‌اند و ما در این نوشتار، آن را تغییریافته «شاه باش» دانسته‌ایم.

درس یازدهم کتاب ادبیات پیش‌دانشگاهی (عمومی)، شعری از علامه‌ طباطبایی است. بیت زیر از آن شعر است:

«بهاران که شاباش ریزد سپهر به دامان گلشن ز رگبارها»
(زبان و ادبیات پیش‌دانشگاهی، ۴۶:۱۳۹۱)

در آخر کتاب، واژه «شاباش» چنین تعریف‌شده است:

«شاباش: شادباش، طلا یا پولی است که بر سر عروس یا داماد ریزند» (همان: ۱۴۷).

به نظر راقم این سطور، با تأمل در لغت «شاباش» درمی‌یابیم که این کلمه تغییریافته «شاه باش» بوده است، نه «شادباش».

البته به این نظر هم که واژه مذکور مخفف «شاه باش» است، در فرهنگ آنندراج اشاره شده است. ر.ک. (آنندراج، ذیل لغت شاباش).

در تعریف لغت «شاباش»، دو کلمه نقش کلیدی دارند: داماد و سر.

تکواژ «شا» در کلمه «شاباش»، مخفف «شاه» است که همانندش را در کلمات زیر می‌بینیم:

«شازده: شاه زاده» (معین، ذیل لغت شازده)

«شاسپرم: شاه اسپرغم» (معین، ذیل لغت شاسپرم)

«شاهکار = شاکار: کاربزرگ و نمایان» (معین، ذیل لغت شاهکار)

باید توجه داشت که «شاه» در قدیم به معنای «داماد» هم بوده است. هنوز کلمه مرکب «شاهْ داماد» از همان کاربرد باقی مانده است. احتمالاً مهجور شدن معنای یادشده، مانع شناخت دقیق ریشه کلمه موردبحث گردیده است.

سنایی در بیتی از یک قصیده خود می‌گوید:

«سر زلف عروسان را چو برگ نسترن یابی
رخ گلرنگ شاهان را به رنگ زعفران بینی»
(شفیعی کدکنی، ۴۸۳:۱۳۷۶)

«شاهان: جمع شاه در اینجا به معنای داماد است» (همان:۴۸۳).

استاد محمد معین نیز در تعریف واژه «شاه»، «داماد» را ذکر کرده است (ر.ک معین، ذیل لغت شاه).

تکواژ «باش» در لغت شاباش، لغت ترکی به معنای «سر» است که در تعاریف لغت «شاباش» نقش محوری دارد.

«شاباش: زری که در جشن عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند» (معین، ذیل لغت شاباش).

محمدعلی جمال‌زاده تعریف دیگری برای آن آورده است که در این تعریف هم، داماد و سر نقش برجسته‌ای دارند:

«آن پولی است که در مجالس عیش و سرور، مطربان در هنگام رقص و بزم‌آرایی از عروس و داماد و خویشاوندان و بستگان آنان گیرند و طرز وصول آن‌چنان است که نخست سردسته مطربان گوید به سلامتی فلان کس (عروس، داماد، پدر عروس، مادر داماد و غیره) کف مرتب بزنید!

آن‌گاه رقاصی که مشغول مجلس‌آرایی است، رقص‌کنان به سوی آن شخص رفته دف و دایره‌زنگی را جلو او می‌گیرد و یا سرش را رقص‌کنان در دامن او می‌گذارد و چندان تأمل می‌کند تا پولی بدو داده شود. گاه مطربان در این کار اصرار و ابرام فراوان می‌کنند و کار را به رسوایی می‌رسانند و از این روی بعضی کسان هنگام آوردن مطرب حق گرفتن شباش [=شاباش] و شباش کردن را از آن‌ها سلب می‌کنند یا آن را محدود به چند شخص معین می‌سازند» (جمال‌زاده، ۳۵۱:۱۳۸۲).

در هر دو تعریف از این کلمه، حالت نثار کردن و پاشیدن مطرح شده و در شعر منقول از علامه نیز این کلمه با مصدر «ریختن» همراه است.

تکواژ ترکی «باش» در کلمه «قزلباش» هم دیده می‌شود:

«قزلباش: [تر. سرخ‌سر]» (معین، ذیل لغت قزلباش).

شکل دیگر از این تکواژ، به صورت «باشی» در برخی کلمات هست:

«پسوند باشی در ترکی به معنی رئیس و سرپرست است؛ مثل فراش‌باشی.»
(ادبیات فارسی۱، ۱۳۲:۱۳۹۰)

 

نتیجه
کتاب ادبیات پیش‌دانشگاهی، لغت «شاباش» را تغییریافته واژه «شادباش» دانسته ولی با تأمل در تکواژهای «شاه» و «باش»، درمی‌یابیم که لغت «شاباش» مخفف «شاه باش» بوده است.

 

منابع
۱. پارسانسب، محمد و دیگران. (۱۳۹۱). زبان و ادبیات فارسی پیش‌دانشگاهی. چاپ هجدهم. تهران: شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران.
۲. تاکی، مسعود و دیگران. (۱۳۹۰). ادبیات فارسی۱. چاپ یازدهم. تهران: شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران.
۳. جمال‌زاده، محمدعلی. (۱۳۸۲). فرهنگ لغات عامیانه. چاپ دوم. تهران: سخن.
۴. شفیعی‌کدکنی، محمدرضا. (۱۳۷۶). تازیانه‌های سلوک. چاپ دوم. تهران: آگه.
۵. محمدپادشاه (متخلص به شاد). (۱۳۵۵). آنندراج. تهران: خیام.
۶. معین، محمد. (۱۳۷۱). فرهنگ فارسی. چاپ هشتم. تهران: امیرکبیر.


۲۰۹۵
کلیدواژه (keyword): شاباش,شادباش,شاه باش,
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.