قدیمها را یادتان میآید؟ آن موقعها که ما خودمان کودک بودیم؛ جمعهها که قرار بود به خانه آقاجان و مادرجان برویم، صبح زود با ذوق از خواب بیدار میشدیم و با سروصدا سعی در بیدار کردن پدر و مادر داشتیم تا زودتر دست ما را بگیرند و برویم جایی که میتوانستیم خواستههایمان را با حمایت پدربزرگ و مادربزرگ به دست بیاوریم؛ اما حالا داستان یک نسل جلو آمده است. ما نوههای دیروز، پدر و مادرهای امروز شدهایم و پدر و مادرهای سختگیر دیروز، پدربزرگ و مادربزرگ مهربان امروز.
تقریباً همه پژوهشگران و فعالان تربیتی در این مسئله اتفاق نظر دارند که مهمترین موضوع در تربیت کودکان، داشتن رویه ثابت تربیتی در برخورد با آنهاست و بیشترین چیزی که به تربیت فرزندان آسیب میزند، دوگانگی و در پیش نگرفتن یک رویه ثابت در برخورد با آنها است. طبیعتاً به تعداد ما آدمها و نوع نگاهها، خلقیات، روحیات و خصوصیات شخصیتی متفاوتمان، سبکهای تربیتی خاصی در برخورد با فرزندانمان شکل میگیرد. معمولاً پدر و مادر با تقسیم وظایف تربیتی میان یکدیگر، برای در پیش گرفتن یک رویه تربیتی ثابت با هم همکاری میکنند.
اما مشکل دقیقاً از جایی شروع میشود که فرزندان به دلایلی با سبکهای تربیتی متفاوت روبهرو میشوند. مثلاً هنگامی که پدر و مادر نتوانند سبک تربیتیشان را با یکدیگر هماهنگ کنند یا فرزندان در معرض سبک تربیتی دیگری قرار بگیرند.
بله درست حدس زدید! همان پدربزرگ و مادربزرگ مهربان و دوست داشتنی، تقریباً همیشه تحت تأثیر فاصله سنی، تفاوت نسل، تفاوتهای شخصیتی و مهمتر از همه تفاوت جایگاهشان، به منبعی برای صدور امواج تربیتی متفاوت تبدیل میشوند و یکپارچگی تربیتی را از بین میبرند.
سختگیرهای دیروز، مهربانان امروز
پای حرف پدر و مادرها که مینشینی، معمولاً برایشان مایه تعجب و حتی شکایت است که پدربزرگها و مادربزرگها اینقدر با نوههایشان مهربان هستند؛ به قول قدیمیها لیلی به لالایشان میگذارند و لوسشان میکنند. آنها میگویند: «باید اینها را آن زمان که برای ما پدر و مادری میکردند، تماشا میکردید. مو را از ماست بیرون میکشیدند. مگر میتوانستیم مثل امروز که نوهها این کار را میکنند، خودمان را برایشان لوس کنیم؟ اگر گریه و لوسبازی درمیآوردیم، جوابمان چوب و پس کلهای بابا و نیشگون مامان بود، اما حالا برای هر چشمغرهای که به این نوههای نورچشمی برویم، باید به این بزرگترهای مهربان جواب پس بدهیم!»
چرا پیرترها مهربانتر میشوند؟
اساساً وقتی بار سنگین مسئولیت و نگاه به آینده از تصمیمها و رفتارهای ما برداشته شود، دیگر دلیلی برای سختگیری و اصرار در تربیت نخواهیم دید. همین الان اگر بگویند قرار است دنیا یک ماه دیگر به پایان برسد، بعید است بر خیلی از قوانین و سختگیریهای قبلیمان اصرار کنیم و سعی در اجرایشان داشته باشیم. حکایت بزرگترها هم همین است. آنها تربیتهایشان را کردهاند و خودشان را در دهههای آخر عمر و بخشهای پایانی مسیر میبینند؛ بنابراین به جای سختگیری و قاطعیت، ترجیح میدهند لطافت و مهربانی را سرلوحه برنامههایشان قرار دهند. به همین راحتی!
چه باید کرد؟
خب حالا ما به عنوان پدر و مادر چه باید بکنیم؟ در پاسخ باید بگویم که فرضهای مختلفی وجود دارد که هرکدام تصمیمگیری و واکنش متفاوتی را میطلبد. اینکه پدربزرگ و مادربزرگها با ما و در خانه ما زندگی میکنند یا کودک ما به دلایلی ایام زیادی از ماه و سال را در خانه آنها میگذراند یا نه، فقط برای دورههای کوتاه و بابت صلهرحم به منزل آنها سر میزند، مهمترین نکتهای است که روی تصمیمگیری تأثیر میگذارد.
گام اول:
به عنوان اولین گام لازم است در فرصتی مناسب با فرزندانتان صحبت کنید و به آنها بگویید که تصمیمگیرنده اصلی در تربیت آنها، شما هستید و دیگران صرفاً در مقاطع کوتاه ممکن است در این زمینه تأثیری داشته باشند؛ لذا برای آنها روشن کنید که «آقاجون گفته یا مادرجون خواسته»، دلیلی برای تغییر روال ثابت قوانین، برنامهها و قرارهای تربیتی خانواده شما نیست.
گام دوم:
با پدربزرگ و مادربزرگهای عزیز صحبت کنید. برای آنها منطق سختگیریهایتان را توضیح بدهید و روشن کنید که مخالفت با تصمیمهایشان به منزله زیر سؤال بردن تجارب و دانش تربیتی آنها نیست، بلکه صرفاً بابت برقرار کردن یک رویه ثابت است. از آنها بخواهید هنگامی که شما به فرزندان امرونهی میکنید یا تنبیهی وضع میکنید، به جای تلاش برای تغییر تصمیم شما، با کودکتان همدلی کنند و اجرای آن تصمیم یا گذراندن تنبیه را برای او آسانتر کنند.
گام سوم:
در صورتی که فضای زندگی شما از بزرگترها جدا است، میتوانید این مفهوم را که هر ملک و کشوری قوانین مخصوص خودش را دارد، برای کودک شرح دهید. مثلاً به راحتی در برابر این سؤال که: «پس چرا آقاجون همیشه میذاره تا دیروقت تلویزیون ببینم، ولی شما نمیگذارید؟» بگویید: «ببین عزیزم، هر خونه ای قوانین خودش رو داره و آقاجون برای انتخاب قوانین خونه خودش آزاده، اما ما توی خونمون قوانین خودمون رو داریم و بر اساس اونها عمل میکنیم!» به همین سادگی میتوانید حوزههای تربیتی را از یکدیگر جدا کنید و دچار چالش و تزاحم کمتری با روشهای تربیتی بزرگترها شوید.
گام چهارم:
اگر کودک شما ایام زیادی از سال را در منزل بزرگترها سپری میکند، سعی کنید انعطاف داشته باشید. خانه هر کسی حوزه اختیار و قدرت اوست و شما نمیتوانید هم از بزرگترها به عنوان پرستار تماموقت کمک بگیرید و هم خواستههای خودتان را به آنها تحمیل کنید. در چنین مواردی از آنجا که هر رویه تربیتی، هرچند اشتباه و غلط، اگر ثابت و بدون دوگانگی اجرا شود، نتیجهبخشتر از بهترین روشهایی است که دچار دوگانگی باشند، سعی کنید تا حدودی رویه تربیتی خودتان را تعدیل کنید و به روش بزرگترها نزدیک کنید تا کودک کمتر دچار سردرگمی در برخوردهای تربیتی بشود.