دانشآموز بودیم. اواخر دوره راهنمایی. با چندتا از دخترهای همسن و سال فامیل، برای مسابقهای داشتیم سوره مبارکه «نور» را حفظ میکردیم. یکی از همان روزها رفتیم منزل عمو. یکی از دخترهای فامیل خلاف تمام آموزههای کودکیمان، رفت سر یخچال! به همهجا و همهچیز سرک کشید و ناخنک زد! با تعجب پرسیدم: «چی کار میکنی؟ چرا یخچال رو باز کردی؟ چرا به خوراکیها ناخنک میزنی؟»
سینه جلو داد و صدایش را صاف کرد و با ترتیل و تجوید و لحن عربی غلیظ، شروع کرد به خواندن آیه ۶۱:
«باکی بر شما نیست که از خانههای خود و پدران خود و مادرانتان و برادران و خواهران و عمو و عمه و خالو و خاله خویش غذا تناول کنید یا آنکه از هر جا که کلید آن در دست شماست یا خانه رفیق خود باکی نیست که از مجموع یا هر یک از این خانهها طعامی بخورید».
با چشمهای گردشده از تعجب، نگاهش میکردم. مادرم همیشه به شدت ما را نهی کرده بود از چنین کاری. حتی اگر منزل یکی از فامیلها بودیم و سفره میانداختند، بدون اجازه مادر به خود حق نمیدادیم سر سفره بنشینیم.
در همان حال و هوای نوجوانیام به این فکر افتادم که ما تا قبل از اینکه این سوره را حفظ کنیم، بچههای مؤدبتری بودیم؛ یعنی حفظ قرآن و آشنا شدنمان با این سوره و مضامین این آیه، باعث شده ما بیادبتر از قبل شویم؟! هرچه تلاش میکردم خودم را دلداری بدهم که: «این دیگر بیادبی نیست. وقتی خدا اجازه داده»، دلم راضی نمیشد. گرچه تعارفهای فامیل محترم بالأخره کار دستم داد و در این شبیخون کوچک همراهش شدم، ولی عذاب وجدان رهایم نکرد. آیا ما واقعاً کار بدی نکرده بودیم؟
* * *
آمده بودند منزل ما مهمانی. سالن پذیرایی را آماده کرده بودیم و برای جای خوابشان و بازی بچههایشان هم هماهنگیهای لازم انجام شده بود. به دخترهایم اطمینان داده بودم که اگر درِ اتاقتان بسته باشد، بچهها توی اتاقتان نمیروند و لازم نیست نگران وسایلتان باشید. دخترها هم به اعتماد من، وسایلشان را از دکوریها و قفسهها جمع نکردند و فقط در اتاق را بستند.
بچههای مهمانها به محض ورود، حجم انبوه انرژیهای انبار شدهشان را به رخمان کشیدند! بالای مبل و زیر میز و داخل کابینتها، در اولین یورشها فتح شدند. دقایقی بعد، کشوهای زیر آینه و ظرفهای داخل کنسول هم بیرون ریخته شد. من در حالی که سعی میکردم نگرانی در نگاهم جلوه نکند، به طور نامحسوس جابهجا شدن جبهه جنگ این مغولهای کوچک را رصد میکردم!
مهمان محترم بدون هیچ توجهی به رفتارهای بچههایش، همچنان گرم صحبت بود و من همچنان داشتم تلاش میکردم در مؤدبانهترین حالت ممکن باقی بمانم و نگاه و رفتارم، فرکانس ناخوشایندی ارسال نکند.
ناگهان دختر کوچکم با حالت بیسابقهای آستینم را کشید و با چشم و ابرو به اتاقشان اشاره کرد و خواهر بزرگترش را نشانم داد که در تلاشی نافرجام سعی داشت از سقوط سنگرشان به دست این سوپرمهمانهای کوچک جلوگیری کند.
سکوت را جایز ندانستم و با صدای بلندی که توجه مادرشان را جلب کند، گفتم: «بچهها اونجا اتاق دخترهاست. لطفاً اونجا نرید. همین جا بازی کنید. دخترهای من دیگه بزرگن، اسباببازی ندارن. اتاقشون به درد شما نمیخوره!»
از جا برخاستن مادر محترم، امیدوارم کرد که اقدامی مناسب در راستای تأمین امنیت فیزیکی و روانی خانه و خانواده ما انجام خواهد شد! ولی...
مادر مهمان، درِ اتاق را باز کرد و به بچهها گفت: «بیاید با هم اتاقشون رو نگاه کنیم. شما به چیزی دست نزنید. فقط کنار من وایستید و نگاه کنید. آفرین بچهها!»
فاتحان بزرگ، وارد اتاق شدند و تمام قفسهها و کشوها و کمد لباسها و حتی کتابهای درسی و غیر درسی دخترها را به طور کامل واکاوی و تجزیه و تحلیل نمودند. در تمام این مدت، نگاه دخترها مخلوط معلّقی از تعجب و غم و دلهره و خجالت و چندین احساس ریز و درشت دیگر بود و سایهای از سرزنش و پشیمانی هم داشت که به حرف من اعتماد کرده بودند!
موقع بیرون آمدن از اتاق، مهمان محترم رو کرد به من و گفت: «چقدر خوبه که انقدر با هم راحتیم! ببین بچههام توی خونه شما احساس غریبی نمیکنن!»
جوابش را با لبخندی تلخ و حرکت سر و گردن دادم و برای آوردن دور بعدی پذیرایی به آشپزخانه رفتم.
معمولاً در زندگی مسلمانان، فقه حرف اول را میزند و قاعدتاً هر مسلمانی خود را ملزم به رعایت احکام عملی شرع میداند و اگر بخواهد در موردی چگونگی رفتار و باید و نباید اعمال خود را بداند، از وظیفه شرعی خود در علم فقه میپرسد. ولی روابط انسانی، مراتب و درجاتی دارند. «خوب بودن» و «آداب دانستن» هم کم و زیاد دارد و اسلام هم در بخش «آموزههای اخلاقی» به این مراتب اشاره میکند و پیروان خود را برای رسیدن به این درجات والاتر، ترغیب میفرماید.
مسلمان خوب، «اجازه فقهی» را در قالب «سفارش اخلاقی» میریزد و بعد در عمل جلوهگر میکند. حتی قبل از آن، جزئیات و شرایط حکم فقهی را به دست میآورد. آیا مجوّزی که قرآن کریم در آیه ۶۱ سوره مبارکه نور داده است، عام و فراگیر است و هیچ محدوده و شروطی ندارد؟
علاوه بر این دو اصل، یک قانون مهم دیگر از مجموع سفارشات اخلاقی و اجتماعی اسلام به دست میآید که در هر مصداقی میتواند راهنما و راهگشا باشد. اینکه هر عامل و هر رفتاری که باعث سرد شدن روابط میان دو مسلمان شود، از منظر خدای مهربان، رفتار نامطلوب به شمار میآید.
شاید هرکدام از ما یک لشکر مغول کوچک در درون خود داشته باشیم که گاهی میل کشورگشاییشان بیدار میشود! باید مواظب این مغولهای سرکش بود.