شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

سرک کشیدن به پستو های تاریخ در کلاس درس، روایتی از سرگذشت تا سرنوشت

  فایلهای مرتبط
سرک کشیدن به پستو های تاریخ در کلاس درس، روایتی از سرگذشت تا سرنوشت
ساعتی با معلم و دانش آموزان کلاس تاریخ مدرسه تیزهوشان خرم آباد

ظهر یکی از روزهای آفتابی زمستانی است. قرار را هفتۀ قبل هماهنگ کرده‌ایم تا مهمان کلاس تاریخ دبیرستان تیزهوشان خرم‌آباد باشیم. آفتاب زمستانی خودش را از لای ابرها بیرون آورده و روی سر شهر دست می‌کشد، اما با همه تلاشش نمی‌تواند از سوز سرمای بهمن‌ماه کم کند.

ساعت حوالی یک را نشان می‌دهد. محوطۀ مدرسه خلوت است و تعدادی از دانش آموزان که گویا ساعت تربیت‌بدنی‌شان است، با توپ والیبال سرمای بهمن‌ماه را پاس‌کاری می‌کنند. صورت‌های سیلی خورده از سرما و دست‌های سرخ‌شده از سوز زمستانی، از گرمی بازی‌شان کم نمی‌کند. توپ والیبال از دست یکی از دانش آموزان قِل می‌خورد جلوی پای ما، تا فرصت شود و آدرس کلاس درس را بپرسیم. سراغ کلاس تاریخ آقای غلامی را می‌گیریم.

وسط خوش‌وبش با بچه‌های دبیرستان، آقای غلامی سر می‌رسد و به دفتر مدرسه راهنمایی‌مان می‌کند. دقایقی روی صندلی‌های دفتر مدیریت مدرسه می‌نشینیم و همه‌چیز را ورانداز می‌کنیم. مدیر شیفت وسط کنجکاوی‌های ما سؤال می‌کند: «از صداوسیما آمده‌اید؟» سرمان را به نشانه منفی بودن پاسخ سؤال تکان می‌دهیم و با لبخندی ماجرا را جمع می‌کنیم.

 

سر کلاس تاریخ چه «خبر» است؟
تکاپوی دانش‌آموزان که متوجه شده‌اند قرار است کلاس درسشان میزبان خبرنگار و عکاس باشد، هر لحظه بیشتر می‌شود. یکی از دانش‌آموزان از دفتر مدرسه کابل و سه‌راهی برق می‌گیرد و دقایقی بعدتر آقای غلامی می‌گوید: «همه‌چیز حاضر است، بفرمایید!»

پله‌های مدرسه را آرام بالا می‌رویم. قرار است پله‌ها ما را به طبقۀ اول برسانند. کلاس دهم یا همان اول انسانی، درس تاریخ و دانش‌آموزانی که قرار است بگویند از خواندن تاریخ چه حس‌وحالی دارند.

ورودمان به کلاس با هیاهوی دانش‌آموزان همراه است که بعد به سکوت تبدیل می‌شود. آقای غلامی معرفی‌مان می‌کند. ما هم گوشۀ کلاس با همان حس غریبگی مواجهۀ اول ایستاده‌ایم تا بلکه یخمان آب شود. بچه‌ها مشتاق‌اند بیشتر ما را بشناسند. این را از نگاه و شیطنت‌هایشان می‌شود فهمید. آقای غلامی می‌خواهد خودمان در مورد دلیل آمدنمان صحبت کنیم. نفس عمیقی می‌کشم و سر صحبت را باز می‌کنم: «ما خبرنگاریم و آمده‌ایم ببینم سر کلاس تاریخ شما چه خبر است؟»

 

پیوند تاریخ به ادبیات ایران‌زمین
تأکید می‌کنم که خیلی مزاحم کلاسشان نمی‌شویم، ولی بچه‌ها با همان شیطنت خاص می‌گویند، تا می‌توانید بمانید و وقت کلاس را بگیرید! از همان شروع آشنایی هم می‌شود فهمید حتی در مدرسۀ تیزهوشان هم بچه‌ها خیلی از درس ‌وکلاس لذت نمی‌برند. شاید حضورمان کمی تجربه‌های این کلاس را برایشان متفاوت ثبت کند.

یکی از دانش‌آموزان برایمان دو صندلی می‌آورد تا کنارشان بنشینیم و همراهشان تاریخ بخوانیم. امروز دو نفر از دانش‌آموزان کنفرانس دارند. یکی از بچه‌های پای تخته از باب آشنایی ما می‌گوید: «من کریمی هستم. قرار است با پوریا امروز کلاس را اداره کنیم. بعد سریع سراغ تاریخ می‌رود و پاورپوینتِ درس روی روایتی از امام علی (ع) باز می‌شود: «هر که از مردم پند نگیرد، خداوند او را وسیلۀ پند مردم نماید ...»

از مهاجرت آریایی‌ها به ایران می‌گوید و با آب‌وتاب توضیح می‌دهد. همه سعی می‌کنند به‌واسطۀ حضور ما هم شده، با دقت گوش دهند که چیزی از دستشان در نرود. غلط‌های کتاب تاریخ دهم انسانی را گوشزد می‌کند؛ تناقض‌های درس‌ها را، و آقای غلامی هم روی حرف‌هایش صحه می‌گذارد. وسط کنفرانس دانش‌آموزان سؤال می‌کنند؛ از اینکه چرا آلمانی‌ها خودشان را آریایی می‌دانند؟ و معلم هم از تبارشناسی آریایی‌ها حرف می‌زند.

بحث به حکومت مادها می‌رسد. گریزی به «شاهنامه» می‌زنند و از «کیانیان» و «پیشدادیان» در شاهنامه می‌گویند. سعی می‌کنند تاریخ را به ادبیات ایران‌زمین گره بزنند تا بلکه قابل‌فهم‌تر و جذاب‌تر شود. ماجرا به پایتختی «هگمتانه» می‌رسد و وسط حرف‌های پوریا، پاورپوینت از صفحه محو می‌شود! مشکل فنی پیش می‌آید تا بچه‌ها کمی فکرشان از تاریخ بیرون بیاید. تا دستگاه درست شود، فرصت پیدا می‌کنم از دانش آموزان بپرسم: «چرا تاریخ برایشان جذاب نیست؟»

 

اصلاً برای چه تاریخ می‌خوانیم؟
پسر نوجوانی از ته کلاس می‌گوید: «اجبار به حفظ کردن حجم زیادی  مطلب و درس  طولانی یکی از دلایل همین جذابیت نداشتن است.»

کناردستی‌اش با خنده می‌گوید: «برای حفظ کردن این‌همه اسم به مشکل می‌خوریم.» و دانش‌آموز دیگر در ردیف جلوتر با سؤال قابل‌تأملی حرف او را تکمیل می‌کند: «اصلاً برای چه تاریخ می‌خوانیم؟ وقتی تأثیرش را در زندگی‌مان نمی‌بینیم، وقتی کاربردش را نمی‌دانیم، اصلاً چرا؟»

کلاس کمی ساکت می‌شود و دانش‌آموز ردیف اولی می‌گوید: «البته روش تدریس و نحوۀ ارتباط‌گیری معلم در جذابیت تاریخ تأثیر دارد.»دانش‌آموز کناری کمی بحث را عمیق‌تر و فلسفی‌تر می‌کند: «مردم عادی در تاریخ تأثیری ندارند و تنها قربانی جنگ حکومت‌ها بوده‌اند ... تاریخ پر از جنگ است و اشتباه حاکمان و قربانیانی که گاه کودکان بی‌گناه هستند ...»

کلاس ساکت می‌شود و یا شاید هم به فکر فرو می‌رود. می‌پرسم تا حالا شده یک موضوع تاریخی کلاس را در کتاب‌های دیگر دنبال کرده باشند. دانش‌آموزی از کتاب «تاریخ ایران قبل و بعد از اسلام» حرف می‌زند و آدرس حسن پیرنیا،  نویسندۀ کتاب را می‌دهد.

 

سفر به دورۀ هخامنشیان
دستگاه پخش درست می‌شود و بچه‌ها می‌خواهند بخش مربوط به هخامنشیان و حکومت کوروش را در قالب فیلم ارائه‌‌‌‌دهند. فیلم پخش می‌شود و چراغ‌های کلاس خاموش. دانش‌آموزان راهی عصر هخامنشیان می‌شوند و قلمرو ایران را در آن زمان وجب می‌کنند و از نبردهای سپاه کورش می‌شنوند. درصد زیادی از دانش‌آموزان با فیلم همراه شده‌اند، اما باز هم کسانی هستند که بی‌میل کلاس تاریخ را دنبال می‌کنند.

فیلم که تمام می‌شود، دانش‌آموز پایین کلاس می‌گوید زیر قسمت‌های مهم برای امتحان را  خط بکشند. معلم هم همراهی می‌کند و یک نکته می‌گوید: «جنگ بدون خون‌ریزی کورش کدام نبرد بوده است؟»

بچه‌ها زیر «فتح بابل» خط می‌کشند. آقای غلامی می‌گوید: «از موارد کم‌سابقۀ تاریخ است که حاکمی بدون جنگ و خون‌ریزی و غارت جایی را فتح می‌کند.» سپس  به فتح مکه توسط رسول اکرم(ص) هم گریزی می‌زند و می‌گوید که این فتح هم بدون کشته بوده است، وادامه می‌دهد: «‌کاش همۀ جنگ‌های جبهۀ حق بدون نبرد، اما همراه با پیروزی باشد ...»

 

از علوم سیاسی و جامعه‌شناسی تا تاریخ
آقای غلامی معلم تاریخ دبیرستان تیزهوشان خرم‌آباد، ۲۷ سال سابقۀ تدریس دارد. تا کارشناسی ارشد علوم سیاسی تحصیل کرده است و از سال ۱۳۸۸ به‌صورت تخصصی تاریخ تدریس می‌کند.  نقطۀ قوت کارش را پیوند دادن اقتصاد، علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی سیاسی با تاریخ می‌داند.

از فضای کلاس کمی فاصله می‌گیریم و با خودش به گفت‌وگو می‌نشینیم. آقای غلامی معتقد است که توفیق در تدریس هر درسی به علاقۀ معلم بستگی دارد و این علاقه و تخصص است که می‌تواند دانش‌آموزان را همراه و تدریس را اثربخش کند.

این معلم خرم‌آبادی از علاقه‌های شخصی خود در تدریس و مطالعه می‌گوید. قبل از ورود به تدریس تاریخ، حوزه‌های مورد علاقه‌اش علوم اجتماعی بوده‌اند و همین موضوع باعث ورودش به عرصۀ علوم سیاسی شده است. بعد از آن تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران و جهان سوم به فهرست علاقه‌مندی‌هایش اضافه شده است.  عقیده دارد که فلسفه و جامعه‌شناسی سیاسی به تدریس تاریخ کمک می‌کنند و هر موقع که تاریخ تدریس می‌کند، نیم‌نگاهی هم به علوم اجتماعی دارد. از فضای کلاس درسش می‌گوید؛  اینکه به‌طور معمول دانش‌آموزان را مشارکت می‌دهد، کنفرانس‌ها بیشتر داوطلبانه‌اند تا اجباری برای حضور در فرایند مشارکت نباشد، و معتقد است که اجبار از علاقۀ بچه‌ها کم می‌کند.

غلامی ادامه می‌دهد: «وقتی دانش‌آموزی داوطلبانه و باعلاقه وارد فرایند خواندن و تدریس تاریخ می‌شود، تمایلش برای مطالعۀ جنبی و پیگیری موضوع در منابع دیگر بیشتر می‌شود.

 

جو عمومی بی‌علاقگی به تاریخ در مدرسه‌ها

بیشتر سعی می‌کند بر فرایند یادگیری نظارت داشته باشد و به کلاس جهت دهد. دانش آموزان را در مسیر قرار می‌دهد که با علاقه بخوانند، دنبال کنند، یاد بگیرند و گاه با تحولات روز آموخته‌ها را منطبق کنند.

از نگاه دانش‌آموزان به درس تاریخ می‌پرسم. آقای غلامی قبل از دیدگاه دانش‌آموزان به نگاه والدین می‌پردازد. می‌گوید: «قبل از نظام 3-3-6، در سال سوم همۀ دانش‌آموزان یک درس تاریخ معاصر داشتند که به‌عنوان درسی عمومی برای همۀ رشته‌ها الزامی بود. اما متأسفانه طی سال‌های تدریسم همیشه نگاه‌ها به این درس به‌عنوان یک واحد تحمیلی بوده است که شاید این موضوع متأثر از نگاه جامعه و والدین به علوم انسانی باشد.»

«جو عمومی کلاس‌ها بی‌علاقگی به تاریخ است.» غلامی با گلایه‌مندی و حسرت حرف می‌زند و ادامه می‌دهد: «شاید در یک کلاس 30 نفرۀ درس تاریخ معاصر،  نهایتاً یک یا دو دانش‌آموز با علاقه‌مندی مسائل را دنبال کنند. ما از اهمیت تاریخ می‌گوییم، اما فشار جامعه به سمت پرورش پزشک است و دانش‌آموزان به درس‌های تجربی تمایل نشان می‌دهند. گویا همه رؤیای دکتر شدن دارند!»

«کسانی که از گذشتۀ خود درس نگیرند، مجبور به تکرار آن هستند.» این را غلامی می‌گوید و از مثال‌های جامعه‌شناسی در تدریسش یاد می‌کند. حرف‌هایش کمی تاریخی می‌شوند. دنبال مصداق و مثال است. می‌گوید: «واحد انقلاب قرن است، اما ایران تنها کشوری است که در فاصلۀ ۷۰ تا ۸۰ سال دو انقلاب داشته است و بعد از دو انقلاب همچنان مطالباتی باقی‌اند! شاید این‌ها به همین دلیل است که تاریخ نمی‌خوانیم.

 

با عشق و همۀ وجودم تدریس می‌کنم
«با علاقه وارد کلاس می‌شوم و  با عشق و همۀ وجودم تدریس می‌کنم.» این‌ها را که می‌گوید، مکثی می‌کند و ادامه می‌دهد: «خیلی تلاش می‌کنم انرژی و علاقۀ خودم را به تاریخ به کلاس هم منتقل کنم. مشکلاتم را پشت در کلاس می‌گذارم تا کلاس تاریخ هم جذاب و شنیدنی باشد».

وسط گلایه‌ها از بی‌میلی دانش‌آموزان به تاریخ، از بچه‌هایی می‌گوید که علاقه‌شان آن‌ها را به اعماق تاریخ کشانده است. می‌گوید سر یکی از کلاس‌های تاریخ نام یک شخصیت را آورده است، یکی از دانش‌آموزان کلاس دهمی کل شجره‌نامۀ آن شخصیت و تحولات پیرامون او را از بر گفته است؛ طوری که خیلی از اطلاعاتش را هم من به‌عنوان معلم تاریخ از حفظ نبودم می‌گوید همین دانش‌آموز کلاس دهمی کتابخانۀ بزرگ پدرش را پاتوق مطالعه کرده و خیلی از کتاب‌های حجیم این حوزه را خوانده است. شاید در فضا و نگاه کنونی به تاریخ، دیدن چنین بچه‌هایی امیدوارکننده باشد.

 

سهم رسانه‌ها و صدا و سیما
آقای غلامی معتقد است بررسی دلایل بی‌علاقگی دانش‌آموزان به تاریخ نیازمند کار پژوهشی میدانی است؛ آن‌هم در فضایی با آرامش و واقعی تا دانش آموزان همۀ دلایل خود را صراحتاً بگویند. رسانه‌ها و صدا و سیما هم در این موضوع سهیم هستند. باید در فضایی غیرجانب‌دارانه و جذاب، تاریخ روایت شود تا گرایش بچه‌ها به این حوزه بیشتر شود.

از علاقه‌مندی‌های خاصش در حوزۀ تاریخ می‌پرسیم. آقای غلامی می‌گوید: «همۀ تاریخ برایم جذاب و مهم است: تاریخ معاصر، تاریخ اسلام، ایران باستان، و ... حرکت کلی تاریخ مرتبط با جامعه خودمان است؛ سرگذشت و سرنوشت ماست ...»

کمی فکر می‌کند و بعد با حسرتی از دورۀ سلجوقیان یاد می‌کند؛ برهه‌ای که قاطع دربارۀ‌ آن می‌گوید: «از این دوره خوشم نمی‌آید. زمانی است که نظام قبیلگی بر کشورمان حاکم شد؛ موضوعی که تا سال‌ها و قرن‌های بعد جامعۀ ایرانی را تحت تأثیر قرار داد.»

دورۀ سلجوقیان را اوج چیرگی نظام قبیلگی می‌داند که عنصر ایرانی بودن در آن کمرنگ می‌شود. به‌طوری‌که حتی فردوسی هم در «شاهنامه» به موضوع حضور ترکان آسیای میانه‌ای در ایران واکنش نشان می‌دهد.

 

عکسی برای ثبت در تاریخ!
گفت و گوی‌مان رو به پایان می‌رود. از کلاس هنوز نیم ساعتی باقی‌مانده است، اما ما عزم رفتن می‌کنیم. یکی از دانش‌آموزان از عکاسمان می‌خواهد از جمع بچه‌ها و معلمشان عکس بگیرد برای ثبت در تاریخ!

پایین کلاس به‌صف می‌شوند و کلاس تاریخشان را در قاب دوربین عکاسمان تاریخی می‌کنند.از بچه‌ها خداحافظی می‌کنیم می‌گویند بازهم بیایید. می‌پرسم: «برای کلاس تاریخ؟» یکی با شیطنت می‌گوید: «نه! کلاس ریاضی...» بقیه هم می‌خندند.پله‌ها را که پایین می‌آیم، به این فکر می‌کنم که کاش همۀ کلاس‌های درس پر از نشاط دانش‌آموزان باشند. بچه‌ها همچنان توی محوطه والیبال بازی می‌کنند و بلند و بلند می‌خندند.

۱۰۴۶
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.