احسنالتواریخ
«خـانمـحمد استاجلو و نـورعلی خلیفه گفتنـد که قبل از سامان یافتن سپاه عثمــانی بر آنها شبیخــون زده و کار آنها را تمام کنیم، اما دورمیـشخان شملو گفــت ما مکث میکنیـم تا وقتیکه آنچه مقدور ایشان است، از قوه به فعل آورند. شاه نظر دورمیشخـان را پسندید. سلطان سلیم دوازده هزار ینی چری را در اول لشکر قرارداد. میمنه و میسرۀ لشکر را به پاشایان نامدار، سنانپاشا و مصطفیپاشا و فرهاد پاشا و قراچهپاشا و ذوالقدر و اوغلیعلیبیک سپرد و یسار را به خانمحمد استاجلو و چایانسلطان استاجلو و سپاه دیاربکر سپرد و مقرر شد که امیرعبدالباقی و سیدمحمد کمونه و امیرسید شریف در قلب قرار گیرند و ساروپیره قورچیباشی چرخچی شود.
جنگ درگرفت و ابتدا جناح چپ عثمانی به فرماندهی سنانپاشا شکست خورد. خانمحمد که میمنۀ عثمانی را از پیش برداشته بود، بر اثر گلولۀ توپ کشته شد. عثمانیان که وضع را چنین دیدند جری شدند و دست چپ قزلباش را مغلوب ساختند. اسماعیل هفت نوبت به ارابۀ توپهای عثمانی حمله برد و حلقۀ زنجیر آنها را برید. سیصد نفر شاه را در میان گرفتند. اسب وی در گل فرورفت و شاه با اسب خضر آقای استاجلو از مخمصه گریخت. عثمانیها سلطانعلی میرزا افشار را به خیال آنکه اسماعیل است گرفتند. سلیم دستور داد از تعقیب قزلباشها خودداری کنند و غارت نکنند، مبادا که مکر کردهباشند. شبهنگام معلوم شد اثری از حشر قزلباش نمانده است، به ضبط اموال و اسباب شروع کردند.
در این جنگ خانمحمد استاجلو، سارو پیره قورچیباشی و حسینبیگ لَله و امیرعبدالباقی و سیدمحمد کمونه و امیرسید شریف کشته شدند. از ایرانیان دو هزار نفر کشته شدند و از عثمانیان سه هزار نفر. شاه اسماعیل به درگزین رفت و سلطانسلیم به تبریز رفت و جمعی از اشراف تبریز او را استقبال نمودند. بعد از هشت روز، خوف تمام بر خاطرش استیلا یافته، عازم آماسیه شد. شاه اسماعیل به تبریز برگشت (روملو، ۱۳۵۷: ۱۹۴ تا ۱۹۷).
عالمآرای صفوی
ورود شاه اسماعیل به تبریز، پس از شکست از لشکر عثمانی
چون شهریـــار عالیمقدار رستـــمدل را دیدند گلآلــود و تمام رخوت آن شهریار تا خود تمــــــام در گل کشیــــده، به آن حـــــال ایشـــــان چـــون شـــــــاه را دیـــــدند، تمــــــام بر خاک افتـــادنــد و شـــــادیها کردند و احوال پرسیدند. آن حضرت فرمودند: یاران! ما را عقدهای در پیش بود که به هلاکت نزدی، و روزگار از من گذرانید. الحمدلله والمنه به توفیق ابد که شکست ما همین بود و برداشت آن سپاه را و بهجانب تبریز راهی گردید.
چون داخل تبریز شدند، شب بود. مردم تبریز را خبر شد که شاه شکستخورده است و گریخته و آمده است. اما چون بدیعالزمان میرزا در گنبد شنبغازان بود، آن حضرت فرمودند: بدیعالزمان! بیا تا برویم. چون بدیعالزمان شاه را دید گفت: قربانت شوم، کجا بودهاید در این وقت؟ فرمود که: میرزاجان! از قضای فلکی شکست خوردیم و آمدهایم که انشاءالله سپاهی جمع نموده، برگردیم (شکری، ۱۳۵۰: ۴۹۸ تا ۵۰۲).
فرار سلطانسلیم از تبریز
شاه عالمپناه یک هفته در سراب ماند. هفت هزار کس بر سر شاه جمع شدند. برداشت سپاه را و آمد بهجانب تبریز و قیصر هنوز در تبریز بود. چون سه روز گذشت، در تبریز قحطی افتاد و رومیان شروع به بیتابی کردند و مردم تبریز از وضیع و شریف فریاد و غوغا برآوردند و داد و بیداد. سلطان فرمود که: رومیان را منع کردند. اما قیصر دید که آذوقه ندارند و چون شنید که شهریار ایران با تیغ بران آمده است، وزیر اعظم، وینکچریآقاسی و امرای روم را طلبید و فرمود که: یاران! این پسر آمده است و میدانید که داغدار و عاصی است و خود را این مرتبه به ما و لشکر ما خواهد زد و تلافی شکست چالدران را خواهد کردن. ایشان در جواب گفتند: امر از صاحب سعادت است، به هرچه میفرماید. سلطانسلیم فرمود که: لشکر بیرون رفتند و توپخانه را برداشتند و بردند. چون قیصر دو فرسنگ راه رفت، از آن جانب شهریار رستمشکوه داخل تبریز گردید (شکری، ۱۳۵۰: ۵۰۳ تا ۵۰۴).
منابع
۱. روملو، حسن بیگ (۱۳۵۷). احسنالتواریخ. تصحیح عبدالحسین نوایی. بابک. تهران.
۲. شکری، یدالله (۱۳۵۰). عالمآرای صفوی. بنیاد فرهنگ ایران. تهران.