شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

خشت اول

  فایلهای مرتبط
خشت اول

یکی از دوستانم که نویسنده شناخته‌شده‌ای است، چند روز پیش به دفترم آمد. وقتی متوجه شد در دفتر ما برای بچه‌های هنرستان مجله منتشر می‌شود، اصرار کرد بیا بنشین تا موضوعی را برایت تعریف کنم. ا‌و گفت، دخترم فوق لیسانسش را گرفته و بی‌کار بود. به خیلی از دوستان که مرا می‌شناختند، رو زدم تا فرزند مرا مشغول به‌کار کنند. هر کس بهانه‌ای می‌آورد یا وعده‌های سر خرمن می‌داد. البته از کسی توقع نداشتم، ولی متأسفانه بیکاری به شدت دخترم را عصبی کرده بود!

برای اینکه بیش از این آسیب نبیند، از دوستی خواستم اجازه دهد دخترم برای کارآموزی بدون حقوق پیشش برود. کارشان مربوط به هنرهای نمایشی و گریم بود. دخترم از صبح تا شب می‌رفت دفتر آن‌ها. درچندماه اول از کارش ناراضی بود. می‌گفت کار جدی به من سپرده نمی شود. البته از اینکه سرگرم شده، خیلی خوشحال بود.

بعد از یک سال کارآموزی در آنجا، کنار خانم گریمور، کارهای گریم را که البته به رشته تحصیلی‌اش هم می‌خورد، یاد گرفته بود و هم‌زمان به طراح لباس دفتر هم کمک می‌کرد. از سال‌های دوم و سوم کم‌کم سفارش‌ کارگرفت، تا جایی که الآن خودش دو دفتر دارد و برای چند کارگردان مطرح کار می‌کند. هر وقت هم به خانه ما می‌آید، می‌گوید باباجان، من تمام این‌ها را از همان چندسال کارآموزی دارم.

دوستم به من ‌گفت، در مجله‌تان بنویسید: خوش به حال بچه‌های هنرستان که از همین جوانی کار یاد می‌گیرند!

دوستان هنرجوی من، واقعیت این است که این روزها می‌توانند پایه موفقیت شغلی آینده شما باشند. از همین حالا برای بازکردن دفتر کارخودتان تلاش کنید.

 

۹۲۲
کلیدواژه (keyword): رشد هنرجو، یادداشت سردبیر
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.