بازیگران: قصهگو،
بره، بزغاله، گوساله، مرغ و دو جوجه.
قصه گو: «ببعی آواز میخواند
و میرفت.»
برّه: «بع...بع...»
قصهگو:
«بزغاله دنبال او دوید.»
بزغاله: «مع مع. برّه، کجا میری؟»
برّه: «دارم میرم
خونهی خاله. خونه ی خاله از این وره...»
بزغاله: «من هم بیام؟»
برّه: «تو هم بیا.»
قصهگو:
«مرغ و جوجههایش آمده بودند گردش.
برّه و بزغاله را دیدند. جلو دویدند.»
مرغ و جوجهها:
«جیک و جیک و جیک... قُدقُدقُدا... میرین
کجا؟»
بزغاله و برّه:
«داریم میریم خونهی
خاله. خونه ی خاله از این وره...»
مرغ و جوجهها:
«ما هم بیاییم؟»
برّه و بزغاله:
«شما هم بیایین.»
گوساله: «ماع... ماع... چه خبره اینجا؟»
همه: «داریم میریم
خونهی خاله. خونهی
خاله از اینوره.»
گوساله: «من هم بیام؟»
همه: «تو هم بیا.»
قصهگو:
«همه با هم رفتند و رسیدند کجا؟ خانهی
خاله جان مهربان. در زدند.»
همه: «تق و تق و تق. تق و تق و
تق.»
قصهگو:
«کسی جواب نداد.»
بزغاله: «ماع... شاید خاله خوابیده...»
مرغ: «قُدقُدقُدا... شاید خاله
خونه نیست.»
جوجهها:
«حالا چیکار کنیم؟ جیک جیک...»
خاله بزغاله وارد می شود. یک مشت علف و یک کیسه ارزن روی
شانهاش دارد.
خاله بزغاله: «مع و مع و مع...
چقدر مهمون دارم...خوش به حالم... صبح کلاغه
اومد و گفت خبرخبرخبردار، مهمون میاد قارقار. من هم رفتم دنبال خوردنی. علف
تازه چیدم، ارزن خوشمزه
آوردم.»
همگی: «کلاغه خوشخبر
بود. اومد و خبر داد زود.»