علل گرایش مأمون به ایرانیان
کشاکش بین امین و مأمون را در دوره نخستین خلافت عباسی، که در نهایت به مرگ امین منجر شد، میتوان در چارچوب مسئله جانشینی مورد بررسی قرار داد. پیش از آن، اقدام سفّاح در انتخاب برادرش منصور (دوانقی) به جانشینی خود و انتخاب عیسی بن موسی به ولایتعهدی وی (طبری، 1375، ج2: 4880) الگوی تعیین جانشینی را در خلافت عباسی، با چالش مواجه ساخته بود. در ادامه آن چالش، اینک در عصر طلایی عباسیان، جانشینی بهصورتی بدفرجام یعنی در نبرد دو برادر و مرگ امین، خود را نمایان ساخت. البته این حادثه در شیوه و راه حلی که پدر آنان، هارون، برای موضوع جانشینی خود انتخاب کرده بود، ریشه داشت. هارون در سال 183 هجری ابوالعباس عبدالله ملقب به مأمون را که در این هنگام سیزده سال داشت، ولیعهد دوم خویش بعد از امین قرار داد و امارت خراسان و نواحی شرقی خلافت عباسی را به او سپرد. ظاهراً هارون میخواست با تعیین امین به جانشینی خویش و معرفی مأمون بهعنوان ولیعهد امین، دو جریان نیرومند دنیای اسلام، یعنی اعراب و ایرانیان را بهسوی حمایت از خلافت عباسی سوق دهد. اما ترفند او برای از میان بردن زمینههای منازعه امین و مأمون بر سر قدرت، به علت افزونطلبی اشرافیت عربی که امین را به عزل مأمون از ولیعهدی تشویق کرد بینتیجه ماند. (زرگرینژاد، 1386: 184) به این شرح که، امین بعد از رسیدن به خلافت، برادرش مأمون را از جانشینی خود عزل و برخلاف وصیت پدرش، پسر خود موسی را به جانشینی و ولیعهدی خود انتخاب کرد. (گردیزی، 1363: 165؛ ابناعثم، 1411، ج8: 408) نتیجه این کار بروز جنگ بین امین و مأمون بود که میتوان از آن به «کشمکش عناصر نژادی عربی و ایرانی» یاد کرد، (فیاض، 1378: 190؛ ولوی، 1390: 178؛ غلامحسین صدیقی، 1375: 283) و در نهایت به قتل امین انجامید. در اندک مدتی به دنبال این قتل مردم خراسان در سال 195 هجری و مردم تمام سرزمینهای اسلامی، سه سال بعد، در سال 198 هجری، با مأمون بهعنوان خلیفه مسلمانان بیعت کردند.
مأمون بعد از قتل برادرش امین، علیرغم اینکه سپاهیانش بر بغداد دست یافته بودند، نمیتوانست به سادگی و سهولت راه بغداد را پیش گیرد و خراسان را ترک گوید. چون اِعمال این سیاست بازتاب منفی در ایران، خاصه در خراسان به دنبال میآورد و اشراف ایرانی را به عکسالعمل وا میداشت. لذا مأمون تا سال 204 هجری (حدود یک دهه) در خراسان که مهمترین پایگاه پشتیبانی او بود و او پیروزی خود را مدیون مردم این سرزمین میدانست، باقی ماند.
بدون شک آغاز فعالیتهای سیاسی مأمون به دوران حضور او در ایران باز میگردد. هر چند عدم حضور وی در هنگام مرگ خلیفه، جریان را بهنحوی که پیش آمد رقم زد، اما همین اتفاق برگ برندهای برای او بود تا به دور از چشم دستگاه خلافت قدرتی چارهساز برای خود رقم بزند؛ قدرتی که در موقع لزوم توانایی مقابله با مخالفین از جمله برادرش امین را داشته باشد. در واقع، چگونگی تعیین جانشین از سوی هارون، که همان انتخاب فرزند کوچکتر به جانشینی خود بود، میتوانست این مخالفت را رقم بزند. باید گفت، مأمون که از این مسئله به خوبی آگاه بود تلاش کرد با موجه نشان دادن مسئله جانشینی فرزندان خلیفه یکی پس از دیگری، یعنی خود و برادرش، در ساخت قدرت دولت عباسیان توازنی نسبی بین نیروهای خلافت برقرار نماید تا برآیند نیروهای آن در راستای تداوم حفظ قدرت در خاندان عباسیان قرارگیرد. (ظریفیان شفیعی و صیامیان گرجی، 1388: 40) در واقع، پرداختن به این سؤال که چرا مأمون در رقابت با امین نتوانست از پایگاه قابلتوجهی در جامعه عربی برخوردار شود، راز کشش و گرایش مأمون به ایرانیان را آشکار میسازد. برای پی بردن به این مسئله باید ساختار قدرت در حوزه عربی خلافت عباسی بهویژه بغداد و همچنین رقابت خانوادگی خاندان عباسی بررسی شود.
مادر مأمون کنیزی ایرانی بود که به هنگام زایمان از دنیا رفته بود، اما مادر امین نوه منصور (زرکلی، 1980، ج3: 42)، خلیفه پیشین، و هم هاشمی و هم عرب بود و در دستگاه خلافت نفوذ بسیاری داشت.خاندان هاشمی عباسی بر سر جانشینی هارون رقابت داشتند. این امر در عملکرد داییهای امین، فرزند هاشمیِ هارون و زبیده، نواده منصور عباسی که همسری هارون را داشت، در حمایت از ولایتعهدی امین دیده میشود و نقش مادر، همسر خلیفه و خاندان عباسی را در ساخت قدرت خلافت عباسی نمایان میسازد. همین امر را میتوان نخستین دلیل پذیرش امین از سوی جامعه عربی و ناکامی مأمون در یافتن پایگاهی بین آنان دانست. هاشمی بودن مادر امین سبب شد تا جامعه عرب به خلافت او نگاه بهتری داشته باشند و بهعنوان بستگان نزدیک خلیفه به حمایت از او بپردازند که این برتری و پذیرش سرانجام در معرفی ولیعهد توسط هارون به منصه ظهور رسید. امین در سال 175 هجری در سن پنجسالگی بهعنوان ولیعهد اول، و مأمون در سال 183 هجری در سن سیزده سالگی بهعنوان ولیعهد دوم انتخاب شد (طبری، 1375، ج 12: 5283)، این در حالی است که مأمون از امین بزرگتر بود البته هارون به دو ولیعهد بسنده نکرد و در اقدامی بیسابقه، قاسم فرزند دیگر خود را بعد از امین و مأمون ولیعهد سوم خود انتخاب نمود و سرزمین جزیره را به او داد. بدینسان، وی دولت عباسی را میان سه فرزند خویش تقسیم کرد و از همان آغاز زمینه رقابت و نزاع را بین آنها فراهم آورد.
علاوه بر این، عواملی مانند سرپرستی امین توسط فضلبنیحیی برمکی ـ برادر رضاعی هارونالرشید و تأثیرگذار در دستگاه خلافت عباسی ـ، حمایت وی از ولایتعهدی امین (جهشیاری: 135 و طبری، 1375، ج 12: 5239) و همچنین واگذاری مقام وزارت به امین میتوانست در برتری و پذیرش امین از سوی عنصر عربی بسیار مؤثر باشد و به همین اندازه مأمون را از دستیابی به هر گونه حمایتی از جانب آنان محروم سازد. این عمل هارون نشان از اولویت قائل بودن او برای ارزشهای برآمده از ساخت قدرت در مقابل دیگر ارزشها بود، مسئلهای که بهدرستی پاسخ نیاز هارون یعنی ولایتعهدی امین را برآورده ساخت. (ظریفیان شفیعی و صیامیان گرجی، 1388: 146) از طرفی، سرپرستی مأمون توسط جعفر بن یحیی که در رقابت با برادرش فضل بود تا جایی که «کار آن دو به جایی رسید که هر یک نسبت به دیگری کارشکنی میکرد»، (جهشیاری: 121) هم چنین واگذاری وزارت از سوی مأمون به فضل بنسهل ایرانی میتوانست در تشدید این مسئله تأثیرگذار باشد.
در شرایطی که طرفداران عنصر عربیت، بهویژه به خاندان عباسی، در گرایش به امین در مقابل مأمون پافشاری میکردند، مأمون هم میبایست به نیرویی تکیه میکرد تا امور خلافت خویش را با تکیه بر قدرت آنان استوار سازد. در این راستا، تنها گزینهای که پیش رو داشت ایرانیان بودند. براین اساس، اگر بتوان تمایل مأمون به ایرانیان را زاییده عدم اعتماد عرب، و بهویژه عباسیان، به مأمون دانست، سخن گزافی نخواهد بود. درواقع، مأمون تنها زمانی به ایرانیان متمایل شد و اساس حکومت خویش را با تکیه بر عنصری ایرانی بنا نهاد که از عباسیان، علویان و بهطور کلی از عنصر عربی حمایت و یاری ندید. او هیچ گاه نمیتوانست، به خاطر مخاطراتی که در دربار خلافت از ناحیه برادران و خویشاوندان خالص عربیاش وی را تهدید میکرد، این تکیهگاه (ایران) را از دست بدهد. (ولوی، 1380: 178)
بر این اساس، باید گرایش مأمون به ایرانیان و تقرب زیرکانه وی به شیعه و مخصوصاً امام علی بنموسیالرضا(ع) را بنا بر مصالح وقت و ناشی از ساختار قدرت دانست. از طرفی، ایرانیان نیز با خواندن مأمون به «امامالهدای خراسانیان» (طبری، 1375، ج 12: 5430) و «خواهرزاده ما و پسر عموی پیامبر ما» (جهشیاری: 180) وی را وسیلهای برای نجات خود از دست حاکمان ظالم عرب میدانستند. در این صورت، ایجاد این تصویر که بین مأمون و ایرانیان ارتباطی دو سویه برای رفع نیازهای خویش و امید به آینده بهتر وجود داشته است، چندان دور از ذهن نخواهد بود.
تصمیم مأمون به تکیه بر ایرانیان وی را به بهرهگیری از اقدامات گوناگون جهت تحکیم این روابط رهنمون ساخت. اقدام او در حمایت از علویان ـ با توجه به اینکه مردم ایران گرایش و ارادت خاصی به خاندان پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) داشتهاند ـ و تأکید او بر اینکه مادرش ایرانی است میتواند مؤید این مطلب باشد.
خلفای عباسی پیش از مأمون برای مهار جنبشهای شیعی از شیوه سرکوبَ نظامی استفاده میکردند. اما مأمون روش متفاوتی در برخورد با امامان شیعه در پیش گرفت؛ چنانکه جهت تحکیم خلافت خویش، به اقداماتی از قبیل محدود کردن ارتباط امام رضا (ع) با مردم،کسب مقبولیت برای خلافت عباسی بهویژه نزد علویان، کاستن از اقتدار و احترام علویانی که در پی قیام علیه او بودند، جلب پشتیبانی بیشتر ایرانیان و بهویژه دعوت از امام رضا (ع) از مدینه به مرو و منصوب کردن آن حضرت به ولایتعهدی خود بود.
منابع از اقدامات مأمون در حمایت از علویان مطالب دیگری نیز ذکر کردهاند. مسعودی میگوید: «او (مأمون) اظهار تشیع میکرد. چنانکه دستور داد تا از معاویه به نیکی یاد نشود و بر روی منابر او را لعن کنند.» (مسعودی، 1375، ج2؛ 419) همچنین تلاش میکرد تا مردم را قائل به تفضیل علی (ع) بر دیگر خلفا گرداند. ابن کثیر دراین باره میگوید: «در سال 212 هجری مأمون دو کار انجام داد که بدعت محسوب میشد: اول تأکید بر اعتقادش به خلق قرآن و دیگری تفضیل علی (ع) بر مردم بعد از رسول خدا (ص).» (ابنکثیر، 1407، ج 10: 291) علاوه بر آن، مأمون فدک را به آل فاطمه برگرداند (یعقوبی، 1382، ج2، 493) که علت آن را میتوان تمایل مأمون به علویان دانست که در اثر ارتباط با ایرانیان بهوجود آمده بود. البته برخی این گرایش را عاطفی ـ دینی دانستهاند. (عبدالمنعم داود، 1415: 202) ولی به نظر ما این گرایش بیشتر از آنکه جنبه عاطفی داشته باشد، دارای صبغه سیاسی و مصلحتجویانه بوده است.
نتیجه
هارونالرشید با تعیین فرزندش امین به جانشینی خویش و معرفی مأمون بهعنوان ولیعهد امین، کوشیده بود تا هم اعراب و هم ایرانیان را به حمایت از خلافت عباسی سوق دهد. اما این سیاست بر خلاف پیشبینی هارون، با افزونطلبی اشرافیت عربی و اقدام امین به عزل مأمون از ولیعهدی و اعلان ولایتعهدی پسر خود به جای او بینتیجه ماند. در این درگیری خاندانی و نژادی ـ که به شکست امین انجامید ـ عواملی مانند تربیت ایرانی مأمون، مادر ایرانی وی، سابقه حضور او در ایران و مهمتر از همه نداشتن پشتیبان در بین عنصر عربی، او را به ایرانیان متمایل ساخت.
منابع
1. ابن اعثم؛ الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، 1411.
2. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر؛ البدایه و النهایه، بیروت: دارالفکر، 1407.
3. جهشیاری، محمد بن عبدوس؛ الوزراء و الکُتّاب، مقدمه حسن الزین، بیروت: دارالفکر الحدیث.
4. زِرِکِلی، خیرالدّین، الأعلام؛ بیروت: دارالعلم للملایین، 1980.
5. زرگرینژاد، غلامحسین؛ تاریخ تحلیلی اسلام از بعثت تا غیبت، تهران: انتشارات سمت، 1386.
6. صدیقی، غلامحسین؛ جنبشهای دینی ایرانی در قرنهای دوم و سوم هجری، تهران: 1375.
7. ظریفیان شفیعی، غلامرضا و صیامیان گرجی، زهیر؛ مقاله «تحلیلی برالگوی عمل نخبگان در ماجرای امین و مأمون»، فصلنامه پژوهشنامه انجمن ایرانی تاریخ، سال اول، شماره دوم، زمستان 1388.
8. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر، 1375.
9. عبدالمنعم، نبیل داود؛ نشأه الشیعه الامامیه، لبنان: دارالمورخ العربی، 1415.
10. فیّاض، علیاکبر؛ تاریخ اسلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1378.
11. گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک ابن محمود؛ تاریخ گردیزی، تحقیق عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب، 1363.
12. عاملی، سید جعفر مرتضی؛ حیاهالامام رضا(ع)، دارالتبلیغ الاسلامی، 1398.
13. مسعودی، ابوالحسن؛ مروجالذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1374.
14. ولوی، علی محمد: دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامی، تهران: انتشارات دانشگاه الزهرا، 1380.
15. یعقوبی، تاریخ یعقوبی؛ مترجم محمد ابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1382.