در این قسمت از «سرگرمیهای عددی» میخواهم از کتاب جوکی با عنوان «366 جوک (یک جوک برای هر روز از سال کبیسه)، یک خنده در هر روز شما را از پزشک بینیاز میکند (1923)»1، که توسط آقای اروین اس. کاب2 در سال 1923 نوشته شده، داستان خندهداری را که در واقع یک جوک ریاضی است، برایتان تعریف کنم. این داستان در مورد سه مرد سادهلوحی است که عدد 28 را بر 7 تقسیم میکردند و جواب 13 را به دست میآوردند! در حالیکه 28 تقسیم بر 7 برابر 4 میشود.
همانطور که میدانید، طبق رابطه تقسیم، اگر مقسوم بر مقسومعلیه بخشپذیر باشد، حاصلضرب خارجقسمت در مقسومعلیه باید برابر مقسوم بشود. یعنی اگر ادعای این سه مرد درست باشد، باید 13×7 برابر 28 شود که چنین نیست. ولی در ادامه خواهید دید که چگونه این سه مرد با روشهای عجیب و غریب خود درستی تساویهای 13=7÷28 و 28=13×7 را ثابت میکنند. حال داستان را برایتان تعریف میکنم تا هم کمی بخندید و هم روی تمرینی که در این مورد به شما عزیزان خواهم داد، فکر کنید.
«سه اشرافزاده به نامهای کلی3، بورکی4 و شیآ5 سهامدار یک معدن زغالسنگ بودند. صاحب معدن بهعنوان کادو به هر یک از آنها 28 تن زغالسنگ میدهد و به آنان میگوید که آن را میان هفت خانواده از فامیلهای خود تقسیم کنند (در نظر داشته باشید، در قدیم در بسیاری از کشورها از زغالسنگ بهعنوان سوخت مصرفی خانه استفاده میشد). این سه مرد روی این موضوع که با تقسیم 28 تن زغالسنگ میان 7 خانواده، به هر خانواده چه مقدار زغال میرسد، با هم به بحث مینشینند! گفتوگو و عملکرد عجیب آنها را دنبال کنید.
بورکی: باید کمی از معلومات ریاضیام استفاده کنم. اگر بخواهم میان 7 خانواده 28 تن زغالسنگ را تقسیم کنم، پس باید خارجقسمت تقسیم 28 بر 7 را پیدا کنم. من این کار را به این صورت انجام میدهم: توی 8 یک 7 تایی موجود است، یک 7تایی میشود 7 تا. حالا 7 را از 28 کم میکنم تا 21 بماند. توی 21 سه تا 7 تایی موجود است. پس پاسخ 13 میشود.
بورکی با حالتی پیروزمندانه و شادمان راهحل خود را روی یک تکه کاغذ بهصورت زیر خلاصه میکند: