دوران کودکی دورانی است که بنیاد و اساس شخصیت آدمی در آن شکل میگیرد. این دوران مهمترین زمان برای یادگیری مهارتهای زندگی و ساخت و بنای شخصیت و هویت فردی است. زمانی که اگر با بیتوجهی به اهمیت آن سپری شود، در بزرگسالی نتایج جبرانناپذیری به همراه خواهد داشت، اما اگر در این دوران، کودکان در محیط مناسبی برای کسب و یادگیری مهارتهای زندگی و پرورش مؤلفههای مهم روانی و شخصیتی رشد کنند، دوران بزرگسالی بهتر و پربارتری خواهند داشت. این مقاله با هدف توضیح اهمیت و بیان دلایل اهمیت برخی مؤلفههای روانشناسی همچون عزتنفس و زیرمجموعههای آن در دوران کودکی تدوین شده است.
عزتنفس چیست؟
عزتنفس مفهومی مورد توجه دو علم روانشناسی و جامعهشناسی است. در روانشناسی از آن جهت مهم است که بهطور مستقیم به موضوع اصلی مطالعه این علم یعنی «خود» مربوط میشود و اهمیت آن در جامعهشناسی از آن لحاظ است که تأثیر «خود» را در چگونگی ساختارها و روابط اجتماعی و سرنوشت جامعه بیان میکند.
عزتنفس میتواند بر سبک و شیوه زندگی ما تأثیر داشته باشد. واکنشهای ما در شکستها و پیروزیهای زندگی، میزان میل و امید به زندگی، نحوه مدیریت در روابط با دیگران، میزان انتقادپذیری و همچنین نوع احساس و نگاه ما به جهان هستی و تمامی آنچه در آن رخ میدهد، تحتتأثیر میزان عزتنفس ما در نوسان هستند.
براندن در کتاب «روانشناسی عزتنفس» میگوید: «عزتنفس روی انگیزههای احساسی ما اثر میگذارد. احساسات ما میتوانند اندیشه را تشویق یا دلسرد کنند، ما را به جانب واقعیتها و حقایق سوق دهند یا از آنها دور کنند، و میتوانند ما را به جانب احساس توانمندی سوق دهند یا از آن دور کنند».
حد و مرز عزتنفس
عزتنفس از دو بخش مرتبط با هم تشکیل میشود: یکی داشتن احساس اطمینان در برخورد با چالشهای زندگی، یعنی باور به خودتوانمندی، و دیگری احساس داشتن صلاحیت برای خوشبخت شدن، یعنی احترام به خود یا حرمتنفس (براندن، 51:1394).
با توجه به تعریف بالا میتوان عزتنفس1 را ترکیبی از چند عامل دانست؛ عامل اول، اعتمادبهنفس یا همان خودباوری و اعتقاد به توانمندیها و استعدادهای خود، باور سالم و منطقی به موهبتها و استعدادهای درون، اعتقاد به توانمندبودن برای مقابله با چالشهای اساسی زندگی و حل و فصل مشکلات، اعتماد به خود در پیداکردن راهی درست در فراز و نشیبهای زندگی و رسیدن به اهداف است.
تمامی این واکنشها تحت عنوان خودباوری یا اعتمادبهنفس قرار دارند که خود عامل اعتمادبهنفس زیرمجموعهای از عزتنفس است.
بخش دیگر عزتنفس، حرمتنفس است. حرمتنفس شامل احترام به خویش با تمام نقاط مثبت و منفی و پذیرش «خود» همچنان که هست، دوری از انکار تواناییها، لایق دانستن خود برای رسیدن به سعادت و خوشبختی، و احترام قائل شدن برای خود در قبال دیگری است.
اگر بخواهیم با توجه به این موارد تعریفی ساده از عزتنفس ارائه دهیم، میتوانیم بگوییم: عزتنفس همان ارزیابی من از ارزش و شایستگی و حق حیات «خود ارزشمند دانستن خود برای کسب موفقیت، خوشحالی و احترام و اطمینان به تواناییهای خود برای برخورد با چالشها و سختیهای زندگی و رسیدن به اهداف است.»
افزایش و کاهش عزتنفس بهطور کامل و مستقیم به افکاری وابسته است که در ذهن ما میگذرند؛ چرا که عزتنفس همانند بسیاری از دیگر مؤلفههای روانشناسی، مقولهای کاملاً درونی است و البته تأثیر محیط و عناصر بیرونی بر آن انکارناپذیر است، اما برای ساخت یا ویرانی مؤلفه عزتنفس، تمرکز اصلی باید بر دنیای ذهنی و رخدادهایی باشد که در آن میگذرد. ذهنی که خود را لایق و شایسته زندگی و محبت و سعادت میداند، عملکردها و رفتارهای بیرونی مناسب با این نگرش را نشان میدهد و برعکس، ذهنی که خود را ناکافی میداند و احساس حقارت، گناه و شرم و بیاعتمادی به خویش در آن موج میزند، نمودهای ظاهری کاملاً هماهنگ با این نگرش را بروز میدهد.
چرا عزتنفس از اهمیت زیادی برخوردار است؟
برای اثبات مزایای وجود عزتنفس، ذکر دو نکته کافی است: اول رابطه عزتنفس با هویت، و دوم ارتباط عزتنفس با میزان حس مسئولیتپذیری.
هویت چیست؟
این همان سؤالی است که ما در طول زندگی بارها و بارها از خود پرسیدهایم. من کیستم؟ خود را چگونه توصیف میکنم؟ آیا نسبت به خود احساس نابسندگی دارم یا خودم را همانگونه و همان اندازه که هستم، میشناسم و میپذیرم؟
درواقع، نگاه و برداشتی را که هر فرد از خویشتن و جایگاه خویش در جهان هستی و ارتباط با دیگران دارد، میتوان هویت شخصی دانست.
به نظر میرسد بین متغیرهای مؤثر عزتنفس با متغیرهای شناختی (ذهنی) هویت، تأثیر متقابل وجود دارد (H.Ervin.2007.31) هویت نوعی تصور ذهنی است که افراد از خودشان دارند. به عبارت دیگر، کسی یا چیزی است که آنها در پی تبدیلشدن به آن هستند. از طرف دیگر، عزتنفس با پاسخهای مؤثر اشخاص در ارزیابی خودشان در ارتباط است. در نتیجه، هویت و عزتنفس هر دو جنبههایی از «خود» هستند (همان).
همانطور که گفتیم، رابطه هویت و عزتنفس کاملاً متقابل و دوسویه است. میزان عزتنفس فرد در شکلگیری و تکوین هویت فردی نقش بسزایی دارد. به بیان دیگر، هرقدر فرد از عزتنفس بالا و سالمی برخوردار باشد، به همان اندازه در شناخت کیستی و توصیف خود و درک جایگاه و نقش خویش در جهان هستی موفقتر عمل میکند. فردی که عزتنفس بالایی دارد، خود را هویتی ارزشمند و لایق زندگی موفق میداند. این فرد نقاط قوت و ضعف خود را بهخوبی میشناسد و با اتکا بر قوتهای خود راههای تبدیلشدن به آنچه را میخواهد و میتواند باشد، انتخاب میکند.
در عوض، افرادی که عزتنفس پایینی دارند، در شناخت خویش با مشکلات بسیاری مواجهند. آنها در اکثر موارد به شناختی نادرست و ناقص از آنچه واقعاً هستند میرسند. این افراد تمرکزشان را بر نقاط ضعف خویش قرار میدهند و نقاط قوت و مثبت خود را بیارزش میدانند. در نتیجه خود را لایق موفقیت و رسیدن به خواستهها و تمایلات خویش در زندگی نمیدانند و در این حالت، یا بهطور کلی دست از تلاش میکشند و به موجوداتی منفعل تبدیل میشوند، یا در راه رسیدن به اهداف خود احساس اضطراب و کم بودن را همیشه به همراه دارند.
عزتنفس و مسئولیتپذیری
بین میزان و کیفیت عزتنفس و مسئولیتپذیری در افراد رابطه نزدیک و تنگاتنگ و همچنین متقابلی وجود دارد. مسئولیتپذیری یعنی فرد به حدی از بلوغ رفتاری و شخصیتی رسیده باشد که مسئولیت اعمال، گفتار، انتخابها، موفقیتها و شکستهای خود را در زندگی به عهده گیرد.
قبول مسئولیت در قبال خود برای رسیدن به عزتنفس ضرورت دارد. (از طرف دیگر) کسی که در قبال خود قبول مسئولیت میکند، نشان میدهد از عزتنفس برخوردار است (براندن، 2007:133).
کسی که خود را در قبال خواستهها، انتخابات و اعمال خود و نوع و کیفیت روابط اجتماعی و عاطفی و خانوادگی خویش مسئول میداند، دارای عزتنفس درونی است. نپذیرفتن نقش خود در روابط یا اتفاقات و مقصرجوییها و فرافکنیهای مکرر در حوادث ناگوار زندگی نشانهای از عدم وجود عزتنفس و اعتمادبهنفس در فرد است. چرا که فرد فاقد عزتنفس قدرت پذیرش خطاهای خود را ندارد و سادهترین راه برای رهایی از این پذیرش را مقصر جلوه دادن دیگران میداند.
افرادی که در زندگی خود، خانواده، جامعه و شرایط را عامل اصلی موفقنشدن خود میدانند، درواقع از این گروه هستند. البته نادیدهگرفتن نقش محیط بر زندگی انسان منطقی نیست، اما انسان موجودی است که اگر اراده کند، میتواند تا حد امکان موانع را از سر راه رسیدن به اهدافش بردارد. فردی که عزتنفس پایینی دارد، هرگز قدرت پیدا کردن راهحل برای رفع مشکلات را در خود نمیبیند؛ چرا که در درجه اول خود را مسئول مشکلات زندگی خود نمیداند و تا زمانی که این احساس مسئولیت ایجاد نشود، فرد در پی پیدا کردن چاره و راهکار مناسب برای حل مشکلات خود نخواهد بود. در نتیجه، عامل موفقنشدن خود را در بیرون از خود میجوید.
حال فرض کنید در خانواده، نظام آموزشی و جامعه به تقویت عزتنفس و مؤلفههای مرتبط با آن، همچون ایجاد اعتمادبهنفس و خودباوری و همچنین ایجاد حس مسئولیتپذیری در کودکان، توجه کافی نشود. در این صورت، بعد از چند سال با بزرگسالانی روبهرو خواهیم بود که خود را لایق زندگی نمیدانند و احساس ناکافی بودن در حل مشکلات امکان پیشرفت را از آنها سلب میکند؛ بزرگسالانی که در خوب بودن خود تردید دارند و در مقابله با بیاحترامی و تجاوز دیگران واکنش مناسب نشان نمیدهند. چرا که اصولاً با این موضوع که موجوداتی شایسته احترام و عشق و محبت هستند، درگیرند و از همه مهمتر، افرادی هستند که به ذهن خود و نتایج حاصل از آن اعتمادی ندارند و همیشه در شکستها انگشت اتهام را بهسوی دیگران میگیرند. این مشکل همهگیر نسلاندرنسل در وجود جامعه ریشه خواهد دواند و نتیجه آن پیدایش جامعهای منفعل و دنبالهرو و بدون قدرت پیشرفت خواهد بود.
نقش والدین و محیط آموزشی در شکلگیری و تقویت عزتنفس در کودکان
والدین در تربیت فرزندان خود از همان دوران کودکی باید آنها را به سمت خودشناسی سوق دهند و با تمرکز بر نقاط مثبت فرزندان خویش حس عزتنفس و احترام به خود را در آنها ایجاد کنند.
همچنین، در محیطهای آموزشی در تمام دورههای تحصیلی مربیان و آموزگاران باید به تقویت عزتنفس کودکان بپردازند.
براندن معتقد است: «امروزه اغلب آموزگاران میدانند که یکی از بهترین راههای خدمت به کودکان تقویت عزتنفس در آنهاست. آنها میدانند کودکانی که به خود ایمان دارند، کودکانی که آموزگاران در آنها تخم عزتنفس میکارند، در مقایسه با کودکانی که از این شرایط بیبهرهاند، موفقتر عمل میکنند.»
البته باید دقت کرد که ایجاد عزتنفس توسط معلمها و والدین از طریق تشویق، باید بر پایه واقعیت باشد. تعاریف و امتیازهای بیپایه و اساس و تولید احساسات خوب که براساس واقعیت و تواناییهای واقعی کودک نباشد، نهتنها مفید نیست، بلکه سبب ایجاد عزتنفس کاذب و مشکلات بیشمار دیگر خواهد بود. افرادی که عزتنفس سالم و واقعی دارند، خود را براساس واقعیتهای موجود ارزیابی میکنند.
پینوشت
1. Self Steem
منابع
۱. براندن، ناتانیل (۱۳۹۴). روانشناسی عزتنفس. ترجمه مهدی قراچهداغی. انتشارات نخستین.
2. Ervin,Laurie
&stryker,sheldon. Theorizing the relationship between selfsteem and
identity. Cambridge university press. 2007