شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

غار با ادب

  فایلهای مرتبط
غار با ادب

خرس خانه نداشت. گشت و گشت تا یک غار پیدا کرد،

وارد غار شد و گفت: «واااای! چه غار گندهای!»       

غار گفت: «چه گنده ای... گندهای...»

خرس گفت: «چه تاریک و سیاه و زشتی!»              

غار گفت: «سیاه و زشتی... زشتی...»

خرس گفت: «اه! چه غار بیادبی!»                            

غار گفت: «بیادبی... بیادبی...»

آقا خرسه خُرناس کشید.

از غار بیرون رفت. خُفاش پر زد تا رسید دم در غار و گفت: «میشود نروی؟»

آقا خرسه گفت: «این غار خیلی بیادب است!»      

خفاش گفت: «با من بیا!»

آقا خرسه دنبال خفاش راه افتاد.

توی غار خفاش داد زد: «سلام!»                       

غار گفت: «سلام... سلام... سلام...»

خفاش گفت: «خوش آمدی خرس مهربان!»    

غار گفت: «خرس مهربان... مهربان... مهربان...»

خفاش گفت: «پیش ما بمان!»                            

غار گفت: «بمان... بمان... بمان...»

آقا خرسه گفت: «چه غار باادبی!» و بعد هاهاها خندید.

خفاش و غار هم خندیدند: «ها ها ها ها ها ها!»

 

۱۳۶۰
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، قصه،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.