یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۳

مقالات

درخت گلابی

  فایلهای مرتبط
درخت گلابی

 دوست من، سلام.

ما توی باغچهی خانهمان یک درخت داریم. یک روز بابابزرگم نَهال کوچکی را به خانه آوَرد. زمین را کند. نهال را توی چاله کاشت. به من گفت: «عزیزم، همیشه مواظبش باش. یکوقت نهالت تشنه نماند.»

من همیشه مواظبش بودم. نهالم بزرگ شد. اولش سه تا گلابی کوچولو داد، ولی بعد، هر سال میوههایش بیشتر شد.

حالا دیگر بابابزرگ نیست. من هر سال که گلابیها را میچینم یا زیر سایهی درخت مینشینم، یاد بابابزرگ مهربانم میافتم.
۲۰۴۸
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، دوست من،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.