خدای مهربان، سلام!
خدایا تو چقدر خوب اینهمه جنگل را آفریدهای! من عکس جنگل بزرگی را به دیوار اُتاقم زدهام. وقتی به آن نگاه میکنم، سَرم گیج میرود. تو آنهمه درخت و بوته و چَمن را کاشتهای. خودت هم با ابرها و رودخانهها به جنگل آب دادهای.
من امروز توی باغچهی خانه، چند تا هَسته ی لیمو، پرتقال و سیب کاشتم. با بیلچهی کوچولوی بابابزرگ زمین را کَندَم و هستهها را توی خاک گُذاشتم. بعد، با آبپاش به آنها آب دادم.
آخر هم، من و بابابزرگ نَهال خُرمالویی را کاشتیم که تازه خریده بودیم.
خدایا، نمیدانم هَستههای من نَهال میشوند یا نه. نمیدانم نهال بابابزرگ درخت میشود یا نه.
فقط این را میدانم که کاشتَن درخت خیلی لذّت دارد.
شاید درختهای من هم سالها بعد، با کمک تو، جنگل بزرگ و قشنگی شوند. جنگلی پُر از درختهای سبز ...