شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

من نقاشی بلدم!

  فایلهای مرتبط
من نقاشی بلدم!

پسر کوچولو کلاسِ اوّل است.

امروز میخواست نقّاشی بکشد، امّا بَلد نبود.

ظهر از مدرسه به خانه برگشت.

 

آرام گفت: «سلام!»

دفترش را به مامان نشان داد.

مامان گفت: «سلام پسرم! ناراحتی؟»

پسرک گفت: «بلد نبودم نقّاشی بکشم.»

مامان گفت: «میخواستی چی بکشی؟»

پسرک گفت: «نمیدانم.»

 

مامان گفت: «بیا ناهار بخوریم، بعد با هم نقّاشی کنیم.»

پسر کوچولو با خوشحالی گفت: «باشه!»

 

مامان گفت: «با چی نقّاشی کنیم؟»

پسرک گفت: «مدادرنگی دوست ندارم.»

مامان خندید و گفت: «پس بیا برویم توی آشپزخانه.»

پسرک گفت: «دوباره غذا بخوریم؟»

مامان گفت: «نه، رنگ پیدا کنیم!»

 

پسرک گفت: «مگر آنجا رنگ هست؟»

مامان با خنده گفت: «بله که هست!»

و با هم زردچوبه را پیدا کردند.

پسرک زردچوبه را بو کرد.

و انگشتش را توی زردچوبه زد و روی کاغذ کشید.

بعد با رُبِ گوجهفرنگی گُل کشید.

بعد انگشتش را لیس زد.

 

بعد با آبِ انار ماهی قرمز کشید.

به مامان گفت: «مامان من نقّاشی کردم. تو هم نقّاشی کن!»

مامان لبخند زد و گفت: «قبوله!»

 

۲۰۷۷
کلیدواژه (keyword): رشد کودک، مثل تو،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.