جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳

مقالات

پرسش و پاسخ در تفسیر المیزان

  فایلهای مرتبط
پرسش و پاسخ در تفسیر المیزان
وجه تمایز انسان نسبت به سایر مخلوقات عقل اوست. یکی از راه‌هایی که موجب تعالی پرورش عقل انسان می‌شود پرسش مناسب و به تبع آن دریافت پاسخ مناسب است، و این مقوله‌ای است که در دستان خودش نهفته است. آیات و روایات عموماً انسان‌ها را به تفکر و پرسش‌گری دعوت کرده‌اند و علمای اسلام نیز در طول تاریخ، این مهم را سیره خود قرار داده‌اند. این جستار ضمن بررسی اهمیت و کاربست پرسش و پاسخ نزد علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، نشان می‌دهد که این مفسر جهت تفسیر و تبیین آیات از شیوه‌های مختلف پرسش و پاسخ همچون پاسخ به سؤال مستقیم مخاطب، پاسخ به سؤال مقدّر مخاطب، طرح سؤال در ذهن مخاطب یا جهش به سمت سؤال و پاسخ به آن، بهره برده است.

مقدمه

پرسش‌گری پیشینه‌ای به درازای عمر بشریت دارد. لحظه‌های اولیه خلقت انسان با مسئله پرسش‌گری و دریافت پاسخ همراه بوده است، خداوند متعال هنگامی که می‌خواست انسان را بیافریند، فرشتگان (برای درک حقیقت و نه به‌عنوان اعتراض) پرسیدند: «آیا کسی را در زمین قرار می‌دهی که در آن فساد و خونریزی کند، (در حالی‌که) ما تسبیح و حمد تو را به جا می‌آوریم»، خداوند در پاسخ آنان فرمود: «همانا من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید» (بقره، 30). اصولاً هدف از انزال کتب و ارسال رسل، هدایت بشر است. هدایت بشر نیز جز با آگاهی او به مسائلی که برایش مجهول است حاصل نمی‌گردد. از جمله راه‌های علم به مجهولات پرسش است، لذا خداوند پیامبران را فرستاد تا علاوه بر هدایتگری، مفسر و پاسخ‌دهنده به پرسش‌های انسان‌ها در خصوص دستورات الهی باشند. توجه به اهمیت و جایگاه پرسش و پاسخ در آیات و روایات مشهود است. خداوند در قرآن نه‌تنها پرسیدن را رد نمی‌کند، بلکه این مسئله تا جایی اهمیت دارد که در برخی آیاتش شخص پیامبر (ص) را به پرسش کردن دعوت می‌نماید تا از باب «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» «به تو می‌گویم ولی همسایه تو بشنو»، مشرکان و معاندان را مورد خطاب قرار دهد، که اگر در آیات الهی شک و تردید دارند از عالمان سؤال کنند. برای نمونه در آیه 94 سوره یونس می‌فرماید: «اگر در آنچه بر تو نازل کرده‌ایم تردید داری از آن‌ها که پیش از تو کتب آسمانی را می‌خوانند سؤال کن». در جای‌جای قرآن آیاتی به چشم می‌خورد که از پیامبر (ص) پرسش می‌کردند و ایشان نیز به فراخور سؤال، پاسخ می‌دادند؛ آیاتی که با تعابیری چون: یسئل، یسئلون، یسئلونک، یسئلک آمده‌اند به این مهم اشاره دارند. گاهی در مورد شراب و قمار سؤال می‌کردند، گاهی در مورد یتیمان، گاه در مورد زمان برپایی قیامت، گاه در مورد حقیقت روح، گاه در مورد غنایم جنگی، گاه در مورد اشخاص همچون ذوالقرنین، و گاه در خصوص پدیده‌های طبیعی همچون کوه‌ها (به ترتیب: بقره، 219؛ بقره، 220؛ اعراف، 187؛ اسراء، 85؛ انفال، 1؛ کهف، 83؛ طه، 105). در روایات ائمه نیز به این مهم توجه شده است. اینکه امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرمایند: «سلونی قبل أن تفقدونی» نشانه اهمیت پرسیدن است (شواهد التنزیل، 1380 ش، ص 27؛ الارشاد، بی‌تا، ج1، ص 331). امام صادق (ع) نیز در روایتی علت هلاکت‌ مردم را سؤال نکردن دانسته و می‌فرمایند:«إنما یهلک الناس لإنهم لا یسألون» «همانا مردم هلاک می‌شوند زیرا آنان نمی‌پرسند.» (کافی، 1407ق، ج1، ص40). تأکید آیات و روایات بر اهمیت پرسش و پاسخ سبب گردید تا علمای اسلام در طول تاریخ، از اصحاب ائمه تا عصر حاضر، به پرسش و پاسخ و جایگاه‌ آن در تبیین آموزه‌های دینی توجه ویژه‌ای داشته و این مهم را سیره خود قرار دهند. محمدبن مسلم از یاران امام باقر و امام صادق (علیهماسلام) می‌گوید: هیچ چیز موجب خلجان ذهن من نشد مگر آنکه آن را از امام باقر (ع) سؤال کردم، من بدین وسیله سی هزار مسئله از  ایشان پرسش کردم (اختیار معرفه الرجال، 1404 ق، رقم 276). اصطلاح «مسائل» نیز در حدیث شیعه به اهمیت پرسش و پاسخ اشاره دارد، چه مسائل آزمونی، که فقهای اصحاب ائمه به تدریج فراهم کرده و با استفاده از آن امامان شیعه را می‌آزمودند، و چه مسائل شرعی و روزمره، که شیعیان در مقام انجام تکالیف دینی و یا در برخورد با مخالفان، از ائمه می‌پرسیدند (تاریخ عمومی حدیث، 1396 ش، ص296). بسیاری از مکتوبات تفسیری، حدیثی، کلامی و ...، نیز بر پایه پرسش و پاسخ تألیف شده‌اند. کتاب «مسائل نافع‌بن ازرق عن ابن‌عباس» که تفسیری لغوی محسوب می‌گردد، نمونه‌ای از به‌کارگیری شیوه پرسش و پاسخ در تفسیر ‌آیات است. کتاب‌های با موضوع «مناظرات» همچون مناظرات شیخ مفید نیز نمونه‌ای دیگر از کتبی هستند که بر پایه پرسش و پاسخ شکل گرفته‌اند. علامه طباطبایی نیز در المیزان، جهت تفسیر و تبیین آیات از شیوه پرسش و پاسخ بهره برده است. پژوهش حاضر نشان داده است، پاسخ به سؤال مستقیم مخاطب، پاسخ به سؤال مقدّر مخاطب، طرح سؤال در ذهن مخاطب یا جهش به سمت سؤال و پاسخ به آن، شیوه‌های کاربست پرسش و پاسخ نزد علامه در المیزان است. ذیلاً به نمونه‌هایی در خصوص هر یک از شیوه‌های فوق اشاره می‌کنیم:

1. پاسخ به سـؤال مستقیم مخاطب

اصولاً در بسیاری از موارد، تبیین‌ عقیده با پاسخ به سؤال صریح مخاطب همراه است، یعنی مخاطب با پرسشی که در ذهن دارد به سراغ تبیین‌گر می‌رود و از او درخواست پاسخ می‌کند. علامه نیز به فراخور بحث، آیات الهی را با پاسخ به پرسش‌های مستقیم افراد تبیین کرده است، هر چند این شیوه از پرسش و پاسخ، در مقایسه با دو شیوه بعدی که به آن‌ها خواهیم پرداخت، کمتر در تفسیر المیزان به چشم می‌خورد، اما می‌توان به نمونه ذیل به‌عنوان مصداقی از این شیوه اشاره کرد.

1-1. علامه ذیل آیه 7 سوره آ‌ل‌عمران، که آیات قرآن را به دو دسته محکم و متشابه تقسیم کرده، بحثی را تحت عنوان «ما هو السبب فی اشتمال الکتاب علی المتشابه؟» مطرح کرده و در خصوص اینکه برخی افراد در جهت علت مشتمل بودن کتاب خدا به آیات متشابه، پرسش‌هایی را مطرح کرده‌اند، می‌گوید: «و از اعتراضاتی که بر قرآن وارد کرده‌اند، این است که قرآن مشتمل است بر آیاتی متشابه، با اینکه شما مسلمین ادعا دارید که تکالیف خلق تا روز قیامت در قرآن هست، و قرآن کلامی است که حق و باطل را جدا می‌سازد، اما می‌بینیم همه افراد از مذاهب مسلمین (حق و باطل) برای اثبات مذهبش به قرآن متمسک می‌شوند، و این نیست مگر به خاطر تشابه بعضی از آیات آن. آیا اگر آیاتش روشن و واضح بود و این متشابهات را نداشت، غرضی که از فرستادن قرآن منظور بود بهتر و زودتر به دست نمی‌آمد؟ و ماده اختلاف و انحراف بریده نمی‌شد؟».

هرچند علامه از پرسش‌گر یا پرسش‌گران نام نبرده، اما پرسش مستقیم آنان را مطرح کرده و در پاسخ به آن می‌گوید: بعضی از مفسرین از این ایراد به‌ وجوهی پاسخ داده‌اند که بعضی از آن پاسخ‌ها بسیار سست است، مثل اینکه گفته‌اند: وجود متشابهات در قرآن، باعث می‌شود که مسلمین در به‌دست آوردن حق رنج بیشتری برده و اجر بیشتری به‌دست آورند. و یا متشابهات باعث می‌شود که نیروی فکری مسلمین در اثر دقت در مطالب آن ورزیده شود. اما پاسخ این است که: وجود متشابه در آیات قرآن ضروری و ناشی از وجود تأویل به معنایی که کردیم و مفسر بودن آیات نسبت به یکدیگر است (المیزان، 1374ش، ج3، ص86).

2. پاسخ به سؤال مقدّر مخاطب

هنگامی که شخصی سؤالی در ذهنش ایجاد می‌شود انتظار دارد به پاسخ مناسبی دست یابد؛ اگر به او پاسخ مناسب داده نشود، نه‌تنها سؤال در ذهن او رسوخ خواهد کرد، بلکه ممکن است فکر کند برای سؤالش هیچ پاسخی وجود ندارد. بر این اساس گاهی مخاطب پرسش صریحی ندارد و یا آن را به زبان نمی‌آورد، اما پرسش مقدّری وجود دارد که به دلیل بیان قبلی تبیین‌گر ممکن است در ذهن مخاطب به‌وجود بیاید، لذا لازم است به آن پرسش احتمالی پاسخ داده شود تا مفهوم موضوع روشن گردد. اصلاح «دفع دخل مقدّر» اشاره به همین مطلب دارد (حدیث و اندیشه، 1393، ص 9).

علامه هر کجا احساس می‌کند مطلب به‌ گونه‌ای است که ممکن است سؤالی در ذهن مخاطب مقدّر باشد و چه بسا این سؤال در صورت عدم پاسخ به آن تبدیل به شبهه گردد، با پاسخ به آن سؤالِ مقدّر، مفهوم آیات را تبیین نموده‌اند. این شیوه با عباراتی چون: «إن قلتَ، قلتُ»: «اگر بگویی، می‌گویم» در بیان علامه مشخص است. ذیلاً برخی از نمونه‌های این نوع پرسش و پاسخ را بیان می‌کنیم:

2-1. علامه ذیل آیات «و لله ما فی‌السماوات و ما فی‌الأرض و لقد وصینا الذین أوتو الکتاب من قبلکم و إیاکم أن اتقوا الله و إن تکفروا فإن لله ما فی السماوات و ما فی الأرض و کان الله غنیا حمیدا؛ و لله ما فی‌السماوات و ما فی الأرض و کفی بالله وکیلا» (نساء‌، 131- 132) می‌گوید: اگر بگویی وجه این که جمله: «لله ما فی السماوات و ما فی‌ الأرض» سه بار تکرار شده چیست؟ در پاسخ می‌گویم: بار اول خواست تا جمله «و کان الله واسعاً حکیما» در آیه قبل را تعلیل کند و بفهماند علت اینکه خدای تعالی واسع و حکیم است، این است که ملک آ‌سمان‌ها و زمین و آنچه در آن دو است از آن اوست. و بار دوم که این جمله را تکرار کرد علتش این بود که موقعیت جواب شرط را داشت، شرطی که در جمله «و إن تکفروا» آمده بود و تقدیرش این است که: اگر شما کفر بورزید ضرری به او نمی‌رسانید، چون ملک آسمان‌ها و زمین همه از آن خدای عزوجل است، و خدا بی‌نیاز است و چه حاجتی به ایمان شما دارد و چه ضرری از کفر شما می‌بیند. و اما نوبت سوم در حقیقت جمله‌ای است استینافیه و نو، غیر مربوط به ما قبل، و بدین خاطر آورده شده که جمله «ان یشأ یذهبکم أیها الناس و یأت بآخرین» در آیه بعد را پیشاپیش تعلیل کرده باشد، یعنی: علت اینکه خدا فرمود: اگر بخواهد شما را از میان می‌برد و افراد دیگری را به جای شما می‌آورد، این است که ملک آسمان‌ها و زمین برای خداست (المیزان، 1374ش، ج5، ص167).

2-2. علامه ذیل آیه «نزّل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه» (آل‌عمران، 3) می‌گوید: در سابق گفتیم کلمه تنزیل بر تدریج دلالت دارد، هم‌چنان که کلمه انزال بر نزول یکپارچه دلالت می‌کند. ممکن است به ما خرده گرفته و گفته شود: همه جا کلمه تنزیل به معنای نزول تدریجی نیست، به شهادت اینکه در آیه: «لو لا نزل علیه القرآن جمله واحده» می‌بینیم که مشرکین صریحاً اعتراض می‌کنند که چرا قرآن یکپارچه بر آن جناب نازل نشده، پس تنزیل در این آ‌یه به معنای نزول دفعی است، نه تدریجی. در آیه: «أن ینزل علینا مائده» که حواریین عیسی (ع) از او تقاضا می‌کنند تا مائده‌ای از آسمان برایشان فرستاده شود نیز به این معناست، چون معلوم است نزول مائده دفعی بوده نه تدریجی. در آیه شریفه «لو لا نزل علیه آیه» نیز که کلمه تنزیل در نزول دفعی یک آیه استعمال شده از این جهت بوده که یک آیه اگر نازل شود دفعتاً می‌شود نه به تدریج، و اگر در آیه «قل إن الله قادر علی أن ینزل آیه» کلمه تنزیل ظهور در نزول دفعی دارد نه تدریجی، باز به خاطر این است که پاسخ از سؤال جمله قبلی است که می‌گفتند: «لو لا نزل علیه آیه». و به همین جهت بعضی از مفسرین گفته‌اند: بهتر آن‌ست که بگوییم معنای «نزل علیک الکتاب» انزال بعد از انزال و به عبارت دیگر انزال دفعی است تا این اشکال وارد نشود. ولی ما در پاسخ می‌گوییم: اینکه گفتیم تنزیل به معنای نزول تدریجی است، لازمه‌اش این نیست که بین نزول یک آیه و آیه دیگر زمان قابل توجهی فاصله افتاده باشد. توضیح اینکه: اگر هر مرکبی را از چند جزء ترکیب‌یافته در نظر بگیریم، وجودش یک نسبت به مجموع و کل اجزا دارد، و یک نسبت به وجود تک‌تک اجزای خود، اگر نسبتی را که به کل اجزا دارد در نظر بگیریم موجود واحدی خواهد بود، موجودی که نه تدریج می‌پذیرد و نه تقسیم، و اگر نسبتی را که وجود آن با وجود تک‌تک اجزایش دارد در نظر بگیریم البته یک چیز، چند چیز خواهد بود و تدریج هم می‌پذیرد، هم‌چنان که می‌بینیم قرآن کریم فرود آمدن باران را، هم به انزال تعبیر کرده و هم به تنزیل، چنان که فرموده: «أنزل من السماء ماء»، و هم فرموده: «و هو الذی ینزل  الغیث». در تعبیر اول نسبت وجود باران با سراسر اجزای آن در نظر گرفته شده و در نتیجه یک امر اعتبار شده، و در تعبیر دوم نسبت وجود باران با اجزای آن که یکی پس از دیگری فرود می‌آید در نظر گرفته شده، و قهراً یک امر تدریجی اعتبار شده است. پس منظور از نازل شدن تدریجی قرآن، این نیست که بین نزول یک جزء و جزء دیگر، زمانی طولانی فاصله شده باشد و آیاتی که به‌عنوان نقض و اشکال ذکر شد، گفتار ما را نقض نمی‌کند، برای اینکه منظور از نزول قرآن «جمله واحده» در آیه 32 سوره فرقان این است که خوب بود اجزای قرآن بدون وقفه و پشت سر هم نازل شود، چنان‌ که آیات یک واقعه پشت سر هم نازل می‌شده، بدون اینکه فاصله زیادی میان آن‌ها افتاده باشد و این نوع نزول، نزول تدریجی است(المیزان، 1374ش، ج3، ص6). برای مطالعه نمونه‌هایی دیگر، نک:‌ المیزان، 1374ش، ج10، ص356؛ ج13، ص104؛ ج14، ص16).

3. طرح سؤال در ذهن مخاطب (جهش به سمت سؤال) و پاسخ به آن

گاهی نه پرسش صریحی وجود دارد و نه احتمال ایجاد پرسش مقدّری است. در این موارد تبیین‌گر خود بلافاصله به طرح سؤال می‌پردازد و به قولی ذهن مخاطب را به سمت سؤال جهش می‌دهد و مخاطب را به فکر می‌اندازد، سپس همراه آن پاسخ مناسب را نیز بیان می‌دارد. علامه نیز از این شیوه در المیزان استفاده کرده است که ذیلاً به ذکر نمونه‌هایی می‌پردازیم:

3-1. علامه ذیل آیه «قل أاُنبئکم بخیر من ذلکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و أزواج مطهره و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد» (آل‌عمران، 15) می‌گوید: بعد از آنکه از این آیه و آیه «زین للنّاس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیاه الدنیا و الله عنده حسن المآب» (آل‌عمران، 14) به دست آمد که خدا هم در دنیا و هم در آخرت وعده نعمت‌هایی را داده که مایه تنعم و لذت انسان است، و نیز از آنجایی که این نعمت‌ها چه خوردنی‌ها و چه نوشیدنی‌ها و همسران و ملک و سایر لذائذش، هم دنیوی دارد و هم اخروی، با این تفاوت که آنچه دنیایی است مشترک بین کافر و مؤمن است، و اما اخروی‌اش مختص به مؤمنین است، جای این سؤال در ذهن باز می‌شود که: چه فرقی است بین دنیا و آخرت که لذائذ دنیوی مشترک، و لذائذ اخروی مختص باشد؟ و یا چه مصلحتی ایجاب کرده که نعمت‌های اخروی مختص به مؤمن باشد؟ در پاسخ باید گفت: خداوند در ادامه با آیه «والله بصیر بالعباد» به آن سؤال پاسخ داده است، و معنایش این است که این فرقی که خدای تعالی بین مؤمن و کافر گذاشته براساس بیهوده‌کاری نبوده، چون خدا بزرگ‌تر از آن است که کاری بیهوده کند، بلکه در خود این دو طایفه از مردم چیزی هست که این تفاوت را باعث شده، و خدا بصیر و بینا به بندگان است و دلیل این تفاوت را می‌داند، و آن عبارت است از وجود تقوا در مؤمن، و نبود آن در کافر (المیزان، 1374ش،ج3، ص168).

3-2. علامه ذیل آیه «و ما من دابه فی‌الأرض و لا طائر یطیر بجناحیه إلا أمم أمثالکم ثم إلی ربهم یحشرون» (انعام، 38) در خصوص حشر حیوانات می‌گوید: در این بحث سؤالاتی است که به ذهن خواننده می‌رسد از جمله: 1- آیا حیوانات هم نظیر انسان حشر دارند؟ علامه در جواب این سؤال می‌گوید: خود آیه «و ما من دابه فی الأرض و لا طائر یطیر بجناحیه إلا أمم أمثالکم ثم إلی ربهم یحشرون» متکفل جواب  از این سؤال است، هم‌چنان که آیه «و إذا الوحوش حشرت» قریب به آن مضمون را افاده می‌کند. 2- آیا حشر حیوانات شبیه حشر انسان است، و آن‌ها هم مبعوث شده و اعمالشان حاضر گشته و بر طبق آن پاداش و یا کیفر می‌بینند؟ علامه در جواب این سؤال می‌گوید: معنای حشر همین است، زیرا حشر به معنای جمع کردن افراد و آن‌ها را از جای کندن و به سوی کاری بسیج دادن است. تنها ملاک حشر مسئله فصل خصومت و احقاق حق است که در آن اختلاف دارند، همچنان که در آیه «ثم إلی مرجعکم فأحکم بینکم فیما کنتم فیه تختلفون» (آل عمران، 55) آمده است، و مرجع این آیات به دو کلمه است، و آن «انعام نیکوکار» و«انتقام از ظالم» است، هم‌چنان که در آیه «إنا من المجرمین منتقمون» (سجده، 22) آمده است، و چون این دو وصف در بین حیوانات نیز وجود دارد، و اجمالاً افرادی از حیوانات را می‌بینیم که در عمل خود ظلم می‌کنند و افراد دیگری را مشاهده می‌کنیم که رعایت احسان را می‌نمایند از این‌رو به دلیل این آیات باید بگوییم که حیوانات نیز همانند انسان حشر دارند (المیزان، 1374ش، ج7، ص107 و 109). 3- آیا حیوانات تکالیف خود را در دنیا از پیغمبری که وحی بر او نازل می‌شود می‌گیرند یا نه؟ علامه در جواب این سؤال می‌گوید: تاکنون بشر نتوانسته از عالم حیوانات سر درآورده و حجاب‌هایی که بین او و حیوانات وجود دارد را پس بزند، لذا بحث کردن پیرامون این سؤال فایده‌ای نداشته و سنگ به تاریکی انداختن است. کلام الهی نیز تا آنجا که ما از ظواهر آن می‌فهمیم، کوچکترین اشاره‌ای به این مطلب نداشته و در روایات وارده از رسول خدا (ص) و ائمه هر چیزی که بتوان اعتماد بر آن نمود دیده نمی‌شود. علامه در نهایت این بحث نیز می‌گوید: از آنچه که گفتیم به خوبی معلوم شد که اجتماعات حیوانی هم مانند اجتماعات بشری، ماده و استعداد پذیرفتن دین الهی در فطرتشان وجود دارد. همان فطریاتی که در بشر سرچشمه دین الهی است و وی را برای حشر به سوی خدا مستعد می‌سازد، در حیوانات نیز هست. گو اینکه حیوانات جزئیات و تفاصیل معارف انسانی را نداشته و مکلف به دقائق تکالیفی که انسان از ناحیه خداوند مکلف به آن است نیستند، چنان که آیات قرآنی نیز این را تأیید می‌نماید، زیرا جمیع اشیاء عالم را مسخر انسان می‌داند و او را از سایر حیوانات افضل می‌شمارد. این منتها چیزیست که درباره حشر حیوانات می‌توان اظهار داشت.

نتیجهگیری

این پژوهش ضمن بررسی اهمیت و کاربست پرسش و پاسخ توسط علامه طباطبایی در المیزان، با ارائه نمونه‌های عینی نشان داد که علامه در جهت تفسیر و تبیین آیات از شیوه‌های مختلف پرسش و پاسخ همچون: پاسخ به سؤال مستقیم مخاطب، پاسخ به سؤال مقدّر مخاطب، طرح سؤال در ذهن مخاطب یا جهش به سمت سؤال و پاسخ به آن، بهره برده است.

منابع

1. قرآن‌کریم.

2. برنجکار، رضا؛ عباس‌آبادی، علی، کاربست روش پرسش و پاسخ در تبیین عقاید، مجله حدیث و اندیشه، شماره 17، بهار و تابستان 1393ش.

3. حسکانی، عبدالله‌بن‌ عبدالله، شواهد تنزیل‌لقواعد التفضیل، ترجمه: احمد روحانی، قم: دارالمهدی، 1380ش.

4. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، مترجم: سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1374 ش.

5. طوسی، محمدبن حسن، اختیار معرفه الرجال، قم: مؤسسه آل‌البیت، 1404 ق.

6. کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1407ق.

7. معارف، مجید، تاریخ عمومی حدیث، تهران: نشر کویر، 1396ش.

8. مفید، محمدبن محمد، الارشاد، ترجمه: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: نشر اسلامیه، بی‌تا.



۳۶۰۴
کلیدواژه (keyword): رشد آموزش قرآن و معارف اسلامی، دانش، پرسش و پاسخ، المیزان، علامه طباطبایی،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.