بازیگران: قصّه گو، لاک پشت، کلاغ، موش و سنجاب
قصّهگو: لاکپشت آروم توی جنگل قدم میزد که یکدفعه تیغ رفت توی پاش!
لاکپشت: آی پام! وای پام!
قصّهگو: امّا دستش به پاش نمیرسید که تیغ رو دَربیاره! برای همین داد زد.
لاکپشت: کمک! کمک!
(کلاغ بالزنان از راه میرسد.)
لاکپشت: کلاغ جونم، قربون قارقارِت برم، این تیغ رو از پام دربیار.
کلاغ (دور لاکپشت میچرخد و چشمش را میمالد): تیغ کدومه؟ پات کدومه؟ (رو به بچهها) شما میبینید؟ من که چشمهام نمیبینه! پس میرم کمک بیارم.
(کلاغ بالزنان میرود و با سنجاب برمیگردد.)
لاکپشت: سنجاب جونم، قربون چشمهای گِردِت برم، این تیغ رو از پام دربیار.
سنجاب (تیغ را میبیند و عقب میپَرَد. رو به بچّهها با گریه میگوید): چه تیغ بزرگی! چه زخمِ ناجوری! وااااای!
(سنجاب غَش میکند. کلاغ با بال برگی اش سنجاب را باد میزنَد.)
قصّهگو: ای داد! ای بیداد! حالا چی میشه؟
(موش کوچولو میآید.)
موش: لاکپشت جونم، چرا ناراحتی؟
لاکپشت: موشی جونم، یه تیغ بزرگ رفته توی پام.
(موش تیغ را راحت بیرون میآوَرَد و به همه نشان میدهد.)
موش: این هم از تیغ!
لاکپشت (موش را بغل میکند): تو خیلی مهربونی!
(سنجاب به هوش میآید و با کلاغ، موش را تشویق میکنند.)
قصّهگو: آفرین به موشموشک زرنگ و مهربون! آفرین به همه شون!