اشاره
اشکانیان به فرماندهی ارساکس (ارشک یا اشک) علیه سلوکیان قیام کردند و آنها را از ایران بیرون راندند و خود تقریباً 5 قرن بر ایران فرمانروایی کردند. با وجود این از دورۀ پانصد ساله و وسعت قلمروشان آثار اندکی به دست آمده است. از بررسی همین آثار اندک آشکار میشود که اشکانیان به تدریج در طی امپراتوری خود تلاش کردند تا هنر اصیل ایرانی را احیا و سبکها و شیوههای هنری خاصی ایجاد نمایند که در میان آنها هنر مجسمهسازی بهعنوان یک هنر مشخص و واجد ویژگیهای معین و مستقل از دیگر سبکها و شیوههای هنری دنیای باستان ایران، قابل بررسی است. بر طبق کاوشهای باستانشناسی و آثار کشف شده در مناطق غربی و شرقی امپراتوری اشکانی، در دهههای اخیر، بیشترین و متنوعترین مجسمهها و پیکرههای این دوره به دست آمده است که برخی از آنها مستقیماً متأثر از هنر یونان است و بسیاری نیز مطابق با سلیقههای بومی و محلی ساخته شده است.
در این مقاله تلاش شده است تا با مطالعه آثار بهدست آمده، ویژگیهای مجسمهسازی اشکانی در برخی از این مناطق مورد بررسی قرار گیرد. در واقع این نوشته تلاشی است در جهت پاسخگویی به دو سؤال زیر:
1. مجسمههای مناطق شرقی و غربی اشکانیان دارای چه ویژگیهای مشترکی است؟
2. هنر یونان چه نقشی در ایجاد این ویژگیها داشته است؟
از مقایسۀ این تندیسها میتوان به ویژگیهای هنر ایرانی و اشکانی و میزان تأثیرپذیری آنها از هنر یونانی پی برد. با توجه به وسعت قلمرو اشکانیان این مقاله تنها برخی از مجسمههای یافته شده در شهرهای هاترا، شوش و مالمیر را بررسی میکند.
روش تحقیق
نگارنده بهمنظور پاسخدادن به سؤالات فوق از روشهای زیر استفاده کرده است:
- مطالعۀ نتایج حاصل از کاوشهای چند دهۀ اخیر، که توسط باستانشناسان در شهرهای هاترا، مالمیر و شوش انجام گرفته.
- بررسی و مقایسه مجسمههای دورۀ اشکانی در موزههای ایران و عراق.
- مطالعه کتابها، مقالات و پایاننامههای نوشتهشده که در مراکز علمی و کتابخانهها موجود است.
- استفاده از منابع دست دوم و کتابهای معتبر انگلیسی و فارسی در کتابخانه ملی ایران و کتابخانههای شخصی.
نتایج حاصل از کاوشها و تحقیقات انجام شده در دهههای اخیر نشان میدهد که بیشترین و متنوعترین مجسمههای به دست آمده در ایران مربوط به دوران اشکانیان است. این مجسمهها به شیوهها و روشهای گوناگونی ساخته شدهاند. تا جایی که بسیاری از باستانشناسان بر این باورند که این تنوع و تحول نشاندهندۀ تأثیر تمدن یونان بر هنر مجسمهسازی این دوره است، چرا که اشکانیان اصلاً اقوامی چادرنشین بودند و از هنر مجسمهسازی اطلاع چندانی نداشتند. باستانشناسان مجسمههای منطقه شمی و شوش را نمونههای متأثر از هنر یونانی میدانند. اما با توجه به نقصان اسناد و مدارک، بررسی این ویژگیها و دیدگاهها، نیاز به مطالعات دقیقتر و بیشتری دارد.
به دلیل توسعۀ قلمرو پارتیان و تسهیل در مطالعه هنر مجسمهسازی در این دوره، نگارنده به بررسی برخی از مجسمههای سه شهر مهم پارتی هاترا (الحضر) در قلمرو غربی، و ایذه (مالمیر) و شوش در قلمرو شرقی که از نظر موقعیت جغرافیایی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی با هم متفاوت هستند پرداخته است.
امپراتوری اشکانیان (250 ق.م تا 224م)
اطلاعات ما دربارۀ دورۀ اشکانیان، بهویژه در زمینۀ مسائل تاریخی و هنری آن، بسیار محدود و مغشوش است. مدارک موجود غیر از چند نمونۀ مختصر نوشته بر روی پوست و تعدادی کتیبۀ کوتاه و سفالنوشتۀ مکشوف در نسا، که مربوط به خود اشکانیان است، بقیه را متونی تشکیل میدهند که توسط یونانیها و رومیها نوشته شده است؛ متونی که تاکنون دستکم ضدونقیض بودن آنها و بیاعتبار بودن بخش مهمی از آنها توسط محققان برملا شده است (ورجاوند،24:1352ـ18). اما با مقایسه این متون و کاوشهای انجام گرفته، میتوان گفت که اشکانیان، که بهعنوان امپراتوری پارتها نیز شناخته میشوند، از اقوام چادرنشین و بیابانگردی بودند که در خراسان شمالی زندگی میکردند (Ayatollahi, 2002:95) ایالت پارت یکی از ایلات ساتراپنشین هخامنشی بهشمار میرفت که در کتیبههای داریوش با نام پرثوه آمده است (هرمان، 1373: 27) در قرن 3 قبل از میلاد، ارشک (ارساکس) با همکاری برادرش تیرداد علیه آنتیوخوس دوم سلوکی قیام و سلسلۀ اشکانیان را تأسیس کرد. بعد از آن جانشینانش خودشان را اشکانی نامیدند. در زمان مهرداد اول بود که حکومت اشکانیان بر همه ایران تسلط پیدا کرد. مهرداد با تصرف مناطق ماد و میانرودان قلمرو اشکانی را تا حد زیادی گسترش داد. پهناوری دولت اشکانی در دورۀ اقتدار مهرداد از رود فرات تا هندوکش و از کوههای قفقاز تا خیلجفارس را شامل میشد (همان: 27و 28). اشکانیان پس از راندن سلوکیان ساختار اداری و سازمانهای پیشینیان و شیوۀ ادارۀ کشور را دگرگون نکردند. (Ayatollahi,2002:95) این امپراتوری سرانجام در اثر اختلافات داخلی و جنگهای خارجی، بعد از حدود پنجقرن، در شرق و غرب به تدریج ضعیف شد و سرانجام به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید.
هنر اشکانیان
موضوعشناسایی هنر دورۀ اشکانی امری است که به کمتر از یک قرن اخیر مربوط میشود. تا حدود سال 1920 میلادی سخن از هنر خاص دورۀ اشکانی در بین نبود و در واقع هنر ایرانِ دوران اشکانی به عنوان بخشی از هنر (روم) و بهگونهای هنر ناحیهای و شهرستانیِ هنر روم قلمداد میشد؛ ولی در سال 1920میلادی در تعقیب حفاریهایی که در شهر دورا اوروپوس در سرزمینهای غربی شاهنشاهی اشکانی صورت گرفت، میشل رستوتزف براساس یافتههای مزبور آن را بهعنوان «هنر پارت» مطرح کرد. (ورجاوند،24:1352ـ18) مالکوم کالج از هنر پارت بهعنوان هنری که از شهرها پایه و مایه گرفته است، یاد میکند.
برای مطالعه هنر اشکانی میتوان آن را به سه بخش جغرافیایی- تاریخی تقسیم کرد: هنر اشکانی، هنر فلات ایران و هنر میانرودان. هنر اشکانی در مهرداد کرت (نسا) ترکیبی از هنر یونانی و ایرانی در راستای سنتهای هخامنشی و سلوکی است. هنر فلات گویای تأثیر آثار هنری دورۀ هخامنشی است و هنر میانرودان به تدریج، با گذشتن مرزهای اشکانی از میانرودان، شکل گرفته است. در بین عناصر موجود در هنر اشکانی، میتوان عناصر یونانی، هخامنشی و پارتی را بازشناخت. بهعنوان مثال میتوان به پیکرۀ آفرودیت با سبک و موضوع یونانی، و پیکرۀ اسب بالدار و شیر دال، با سبک و موضوع هخامنشی، بر روی ساغرهای عاجی شهر نسا، معماری، تزئینات گچبری، پیکرتراشی، مجسمهسازی و تندیسهای سنگی با شیوه و سبک اشکانی در شهر هاترا اشاره کرد. (ویسهوفر، 1377: 164) ویژگیهایی مانند ترسیم چهره از روبهرو، توجه زیاد به ترسیم جزئیات نظیر جامه یا جواهرات به کار برده شده، بیتحرکی، خشکی حالات و اجزای تن، پوشیدگی، استفاده از الگوهای هندسی و طرحهای گیاهان از جمله ویژگیهای هنر اشکانی است.
مجسمهسازی در دورۀ اشکانی
در دورۀ اشکانی علاوه بر نقوش برجسته، تعداد زیادی مجسمه و پیکرکهای کوچکی از گل پخته، عاج، فلزات، گچ و مرمر با شیوهها و روشهای گوناگونی ساخته میشده که به شاهان و حاکمان محلی و اشخاص نظامی و مذهبی تعلق داشته است. برخی از این مجسمهها متأثر از هنر یونان و بسیاری نیز مطابق با سلیقههای محلی و بومی خود میباشند. با توجه به وسعت قلمرو پارتی کلیه آثار را میتوان به دو گروه غربی (در شهرهای پالمیر، هاترا و نمرود داغ) و شرقی (در شهرهای شوش، ایذۀ مالمیر، برده نشانده، مسجدسلیمان، نهاوند، نسا، مرو، و کالچیان) تقسیم کرد. گیرشمن مجسمۀ برنزی منطقه شمی در مالمیر را یکی از مهمترین اثرهای پیکرتراشی تمام برجسته میداند. در مورد نقشبرجستهها آیتاللهی ضمن مقایسه با نقاشیهای این دوره آنها را چندان در خور توجه نمیداند و مینویسد «تنظیم و ترکیب ناخوشایند و خشن نقشهای معمولاً از روبهرو (به شیوه برخی از نقشهای ایلامی متأخر) بیعلاقگی هنرمندان را به پیکرتراشی نشان میدهد» (Ayatollahi,2002:109).
موضوعات مهم نقش برجستهها عبارت است از: اجرای مراسم تشریفات سلطنتی، بخشیدن منصبها، تشریفات مذهبی در برابر آتشگاه، جنگ، شکار و غیره.
هاترا (الحضر)
شهر هاترا، که معروف است به پرستشگاه خورشید، در 50 کیلومتری شمال آشور و در 100 کیلومتری جنوب غربی نینوا در کنار مسیر بیابانی بین پالمیر، دوراپوس، نینوا و آشور قرار داشته است. این شهر در مسیر تجاری مهمی که بینالنهرین را به غرب متصل میکرد، وضعیتی استراتژیک داشت، اما تا پایان قرن اول میلادی اطلاعات قطعی در مورد آن در دست نیست و چه بسا در دوره سلوکی استقرار یافته باشد. وضعیت دقیق پادشاهان هاترا نیز معلوم نیست. آنها خود را پادشاه اعراب میخواندند که تا حدی استقلال سیاسیشان را نشان میدهد. اما این واقعیت که بعضی از آنها نامهای اشکانی چون ارد، بلاش یا سیتاتروسس را اختیار کردند ممکن است نشاندهنده حاکمیت اشکانی بر این شهر باشد. (کرتیس، 1389: 44) این شهر در سال 240 میلادی با حملۀ ساسانیان سقوط کرد. (بروسیوس، 1392: 178).
در مورد هنر هاترا هرمان معتقد است که این هنر آمیزهای از هنر پارتی و یونانی یا سوری- رومی است، وی مینویسد: ساخت مجسمۀ کامل در قرنهای اول تا سوم میلادی در هاترا رواج داشت و در نتیجه حفاریهایی که در سالهای اخیر توسط والتر اندره و ادارۀ عتیقات عراق انجام گرفته، تعداد زیادی پیکره در اندازۀ طبیعی از خدایان، شاهزادگان و خانوادههایشان، جنگاوران و نیز تجار هاترا پیدا شده است. (هرمان، 1373: 66و67) که نمونههای درخشانی از هنر هاترا را براساس الگوهای اشکانی به نمایش میگذارند. ساخت این مجسمهها با موهای مجعّد، کلاه و لباسهای اشکانی، شامل نیمتنه بنددار بر روی شلوارچیندار و استفاده از جواهرات، نشان میدهد که نجبای هاترا مایل بودهاند خود را به شیوه اشکانیان به تصویر بکشند. در هنر هاترا هنرمند سربندها و لباسها را با دقت و ظرافت بسیار ساخته بهطوری که طرحهای هندسی آنها را به خوبی نمایان میسازد. او با استفاده از نوعی برجستهکاری، نقش و نگار زیادی پدید آورده و استفاده از جواهرات را در جامهها به خوبی ترسیم کرده است. نیمتنهها دارای کمربندهاییاند که غالباً طرحهای هنرمندانه و سگکهای زیبای فلزی دارند و رنگهایی بر آنها زدهاند. از تندیسهای زنان چنین برمیآید که آنان لباسهای دراز و چیندار میپوشیده و با سنجاق سینه لباس را بر یکی از شانههای خود میبستهاند، روسریهای بلند و پرزرق و برق بر سر میکردند که از پشت بهصورت چادری بلند آویزان میشده؛ این روسریها به مروارید و جواهر مزین بودند. زنان از گردنبندها، گوشوارهها و حلقهها هم استفاده میکردند (تصویر شمارۀ 1).
میزان آذینهای لباس، سبک کمربند، روسری و همچنین میزان جواهرات به کار رفته نشان از سطح و منزلت اجتماعی آنان دارد. (بروسیوس، 1392: 180-179).
مجسمه اوتهال (تصویر شماره 2)
این مجسمۀ تمام تنه به قامت حدوداً 20/2 متر یکی از زیباترین مجسمههای الحضر است. دارای کلاهی است بلند به سبک پارتی و نقوش روی کلاه به شکل لوزی و در داخل هر کدام، اشکال دکمه مانندی نیز ترسیم شده. کلاه روی گوشها را پوشانده و تا گردن پایین آمده است. در حد فاصل پیشانی و قسمت بالای کلاه دو ردیف تزئینات دندانهشکل ایجاد شده است. چشمهای مجسمه برجسته است و داخل آن محلی برای قرار دادن نگین تعبیه شده است. در گردن این مجسمه گردنبندی دیده میشود. شنل اوتهال دارای لبههایی با نقوش تزئینی هندسی است و آستینهای شنل نیز بهصورت افقی چین خورده است. روی قبا لبادۀ بلندی بر تن پادشاه الحضر دیده میشود. در این تندیس اوتهال دست چپ خود را روی قبضه شمشیر گذاشته ولی دست راست خود را به حالت نیایش بلند کرده است که حالت خشک و جبههای در این مجسمه را نشان میدهد. هنرمند در ساخت این مجسمه از ویژگیهای هنری ایرانی الهام گرفته است. ریزهکاریها و حالت مجسمه متأثر از هنر هخامنشی است. ژست و فیگور این مجسمه کلاً منطبق با روحیات هنر شرق است. تزئینات، حالت ایستادن، حالت دستها و کلاه همگی سبک رایج و شایع دوران پارتی است. مجسمه اوتهال متعلق به قرن دوم میلادی است (نامجو، 1373: 76 و 77).
مجسمه سناترک (تصویر شماره 3)
این مجسمه 2/24 متر ارتفاع دارد و از مرمر ساخته شده است؛ صاحب آن سناترک پادشاه الحضر بوده است. موهای این شخص مانند موهای مجسمه شمی (در مالمیر) با نواری بسته شده و در طرفین صورت آویزان است و همچنین گردنبندی بر گردن و گوشوارهای بر گوش دارد. کلاه این مجسمه شکل نیمتاجی است که شاهینالحضر در آن تعبیه شده است و موها به صورت عجیبی از آن بیرون زده است. پوشاک آن منحصر به بالاپوش و شلواری با تزئینات زیاد است. بیشتر تزئینات بهصورت اشکال هندسی است که در حد فاصلشان تزئیناتی به شکل مرواریددوزی ایجاد شده است. نامجو مینویسد: فرم ریش و حالت صورت و دست، فرم پاها، خشکی، بیتحرکی و حالت نیایش آن شبیه به مجسمه اوتهال است ولی چینهای شلوار او نسبت به چینهای شلوار اوتهال بسیار ناچیز است و در دست راست او شاخه گلی قرار دارد. هنرمند پیکرساز با ترکیب هنر شرقی و تا حدودی یونانی تحولی در هنر مجسمهسازی هاترا ایجاد کرده و آن استفاده از سمبل شهر هاترا یعنی شاهین و ترکیب موهای آن با سبک تزئینی یونانی است. این ترکیب آنچنان موزون و دقیق صورت گرفته که تناسب آن در سر مجسمه کاملاً مشهود است. (نامجو، 1373: 79-77).
مرد جنگاور هاترایی (تصویر شماره 4)
این مجسمه حدوداً 2 متر ارتفاع دارد و از سنگ آهک ساخته شده است. پوشیدن بالاپوش و شلوار، آن هم با چینهای افقی، بالا آمدن دست راست به حالت احترام، خشکی و بیتحرکی چهره و حالت نگاهها همه حکایت از روح شرقی این مجسمه دارند. اما ترکیب تزئینات موی سر و شنلی که بر روی دوش مجسمه افتاده الهامگرفته از هنر یونان است. حتی ژستی که مجسمه گرفته، یعنی جلو بودن پای راست نسبت به پای چپ، نیز متأثر از هنر یونان میباشد. با همۀ اینها هیچگونه نشانی از تحرکی که در مجسمههای یونانی وجود دارد در این مجسمه دیده نمیشود (نامجو، 1373: 80).
با وجودی که هنرمند خصوصیات لباس را با دقت نشان داده ولی خشکی و بیحالتی روش تمامرخ را میتوان در مجسمهها مشاهده کرد و حتی حرکت مخصوص ستایش در این پیکره بیروح تأثیر نکرده است این نوع پیکرتراشی از خصوصیات تمدن ایرانی نواست که یکی از مراکز اصلیاش بینالنهرین بود، قلم پیکرتراش که فاقد تجربه نیست احساس معنویت را که حاصل روش تمامرخ است نقش کرده است. (گیرشمن، 1370: 88) این حالت بیشتر نمودار و جلوهگاه روح پادشاهانه فرمانروایان است که با خدای خود روبهرو شده و با دستهای به دعا بلند کرده و حالت پرستش، او را نیایش میکنند (مالکوم، 1380: 141) بر طبق نظر گیرشمن روش تمامرخ که اساس آن بر تحلیل جزئیات در لباس و گیسو و گوهرهاست در هنر پارتی مورد توجه و علاقه هنرمندان پیکرساز است (گیرشمن، 1370: 89 و 88).
مهمترین وجوه اشتراک مجسمههای هاترایی پوشیدگی و استفاده از تزئینات است. در اینجا علیرغم خشکی حالت و بیتحرکی، هنرمند با ترسیم چینهای مواج و پرتحرک لباس میخواهد به جسم جنبش و تحرک ویژهای ببخشد و او را زیباتر از آنچه که هست پدیدار سازد؛ همچنین هنرمند شرقی مصنوعات انسانی را در جهت زیبا نمودن تن انسان به کار برده است و با استفاده از نقوش گیاهی و هندسی به تن نشاط و طراوتی خاص میدهد.
ایذه
شهر ایذه (آیا پیر، مالمیر) در استان خوزستان در دامنه رشتهکوههای زاگرس قرار دارد که به شهر نگارکندههای سنگی و صخرهای معروف است. پیشینه تاریخی ایذه بنابر پژوهشهای انجام شده و سنگ نبشتهها و کتیبههای باستانی، به دوران عیلامیان و هخامنشیان برمیگردد و یکی از ایالتهای امپراتوری اشکانی بوده است. از جمله آثار مهم این شهر میتوان به کتیبه خونگ اژدر و مجسمه معروف مرد پارتی اشاره کرد. در کتیبه خونگ اژدر مهرداد اشکانی سوار بر اسب در حال دادن حلقۀ قدرت به حاکم محلی ایذه است.
یکی از بخشهای مهم ایذه منطقه شمی است که در سال 1934 در آن مجسمههای مفرغی و اشیای گوناگونی توسط بختیاریها و بعد از آن توسط سرارل شتین و آندره گدار کشف شده است. یکی از آنها مجسمهای از سر یک زن از مرمر است که محققاً کار یونانی است و دیگری باز از مرمر است که سر مردی را نشان میدهد با ریش نوکتیزی شبیه به مردان اشکانی. این سردیس یک کار محلی است. تنها مجسمه تقریباً کاملی که در این منطقه به دست آمده مربوط به یک مرد پارتی است که تنها بازوی راست و دست چپ و آنچه در آن داشته مفقود شده است (تصویر شماره 5).
تصویر شماره 1 (تندیس ملککه اشکانی) تصویر شماره 2 (مجسمه «اوتهال» پادشاه «الحضر») تصویر شماره 3 (مجسمه سنا ترک پادشاه الحضر) تصویر شماره 4 (مرد جنگاور هاترابی) تصویر شماره 5 (مجسمه مرد پارتی، دوره اشکانیان)
مجسمۀ مزبور شکل شخصی را نشان میدهد که لباس پارتهای شرقی را به تن دارد. این مجسمه به بلندی یک متر و نود و چهار از دو قسمت سر و تنه تشکیل شده و چنین به نظر میرسد که به دست یک استاد و در یک جا ساخته نشده باشد. سر آن ممکن است در جلگۀ نزدیک شوش به دست پیکرتراش ماهری که از هنر یونانی الهام گرفته ذوب و قالبگیری شده باشد اما تنه آن که از مفرغ زمخت و ناصافی است و چندین سانتیمتر ضخامت دارد به قدری سنگین است که نمیتواند جز در خود شمی ساخته شده باشد (گدار، 1358: 216) این مجسمه دارای چشمانی درشت و ابروانی پرپشت و بینی باریک و کشیده و سبیلی دراز است. ریش به دقت شکل داده شده با قلمزنی ظریف، در نزدیک خط زیر چانه مشخص گردیده است. موی بلند در نزدیک ابروها توسط یک نیمتاج بسته شده و تاب خورده به سمت عقب برگردانده شده است. دور گردن یک طوق ساده است و طوری با دقت نشان داده شده که طرح ظریف جناغی زنجیر فلزی سنگین و سنگ پهن مسطح وسط آن را نمایان سازد.
(هرمان، 1373: 41) این مجسمه نیمتنۀ کوتاهی با حاشیۀ چرمی پوشیده است که سینۀ آن باز و پشتش برش مربعی دارد و بدون تکمه، با بند و بست دیگر در جلو، صلیبوار روی هم افتاده و با کمربند بسته شده است. آستینها بلند و بدون یراق و زینت هستند. این لباس فاقد آرایش و خیلی چسبان است. زیر نیمتنه شلوار کوتاهی دیده میشود و فاصله ما بین شلوار و نوعی ساقبند برهنه است و احتمال میرود که لباس منحصراً نیمتنه و شلوار کوتاه بوده که تنها هنگام سواری یا برای محافظت از پاها از گزند خارها استفاده میشده. اسلحۀ این نظامی، دستکم آنچه ما در او میبینیم، منحصر به دو خنجر است ولی ممکن است در دستی که قطع شده و از میان رفته چیزی داشته بوده است. این مجسمه به جز دو خنجری که روی هر یک از رانها قرار دارد به سلاح دیگری مسلح نیست. اورل شتین معتقد است که با توجه به نیمتاجی که این مجسمه روی سر دارد باید از شخصیتهای سلطنتی بوده باشد؛ اما گدار مینویسد علیرغم لباس پارتیاش، وی پارت نبوده، بلکه یکی از فرمانروایان بومی بوده است که لباس معمول زمان خود را پوشیده (گدار، 1358: 216 و 217) او همچنین مینویسد«پس حالا ما یک مجسمه از دورۀ رسمی (250-224 بعد از م) پارت در اختیار داریم که بهرۀ آن از هنر یونانی فقط مهارت حجّاری است که صورت آن را ساخته است. با وجود این صورتی طبیعی است و هیچ چیز تصنعی و نامعهود در آن دیده نمیشود. بقیه هر چه هست هنر محلی و عاری از مهارت و کاردستی کسی است که از رموز و اسلوب زمان بیاطلاع بوده و قالبگیریهای بیتناسبی کرده». پرداخت پشت تندیس تا اندازهای خشن است و احتمالاً آن را برای قرار دادن کنار دیوار ساخته بودهاند.
(هرمان، 1373: 42) گیرشمن مینویسد: با وجودی که اندازه سر برای بدن کوچک است ولی سامان و وحدت کلی پیکرتراشی را بر هم نمیزند؛ و معتقد است که کوچکی سر در این مجسمه متأثر از ایده آلیسم سنتی هخامنشی است. این مرد پارتی که شانههای پهن و نیرومندی دارد و بدون حرکت به نظر میرسد. در یک حالت تمامرخ رو در روی بیننده ایستاده است. احتمالاً تمامرخ ساختن آن برای نوعی اعمال نفوذ در بیننده و حتی تسلط بر او بوده است (پرادا، 1391: 271)
اگر این مجسمه را با مجسمۀ مرمری اوتهال پادشاه هاترا (قرن دوم میلادی) مقایسه کنیم میبینیم که در سبک و ساخت آن قید کمتری به کار رفته است.حالت گشودۀ بازوی چپ مجسمه آن را از وضع و حالت منجمد مجسمۀ هاترا جدا میسازد. پاهای این مجسمه تا اندازهای از هم جدا و فاقد تزیینات معمول اوتهال است. نامجو مینویسد. «در مجموع روح کار این مجسمه الهام گرفته از هنر غربی است. جدایی دستها و پاها از یکدیگر و واقعگرایی محض در چهره همگی دلالت بر تأثیر هنر یونان دارد، ولی شکل لباسها، نوع نگاه، تمامرخ بودن صورت و بیتحرکی همه حکایت از روح شرقی دارد» (نامجو، 1373: 163)
در مورد تاریخ این مجسمه، کرتیس میگوید پیکرۀ شمی با کت کوتاه، ساق پیچ، نیمتاج و طوق به نقش سکههای اشکانی بازمانده از نیمۀ قرن اول قبل از میلادی تا قرن اول میلادی شبیه است، اما پرادا احتمال میدهد که آن متعلق به اواخر قرن اول تا نیمۀ اول قرن دوم میلادی باشد.
یکی دیگر از آثار پیدا شده در شمی سری مرمرین است که گویا چهرۀ یک بزرگ دیگر پارتی باشد (تصویر شماره 6).
موها و نیمتاجش همانند مجسمۀ مفرغی است، اما بعضی دگرگونیهای مهم در آن، از لحاظ ساخت کار، به چشم میخورد. طرح چهره و پیشانی فرورفته و نوعی نرمیِ خاص در پرداختن این مجسمه کاملاً با سطوح هموار و هنرمندی استوار سر مفرغی متفاوت است. این شاید حاصل کار یک هنرمند تربیت یافته به سبک هنری یونانی باشد که به کار ساختن یک موضوع پارتی گمارده شده بوده است. (مالکوم، 1380: 140و141).
شوش
شهر شوش واقع در استان خوزستان یکی از مهمترین و باشکوهترین شهرهای باستانی ایران بوده است و حتی پس از سقوط هخامنشیان، با وجودی که دیگر پایتخت نبود، شهری مهم به شمار میرفت. پس از روی کار آمدن سلوکیان شوش بهعنوان یک مرکز تجاری به صورتی تقریباً مستقل اداره میشد. چنین وضعیتی تقریباً تا پایان دورۀ اشکانی حاکم بود. همچنین در میان ساختمانهایی که گیرشمن در شهر شاهی شوش کاوش کرده، ویلاهایی مربوط به دورۀ سلوکی پیدا شده است که به روشنی تأثیر سبک معماری یونانی را بر معماری شوش نشان میدهد. تأثیر فرهنگ یونانیمآب مخصوصاً در شوش خیلی قوی بود و در دوران سلوکی این شهر کاملاً ظاهر یک شهر یونانینشین را به خود گرفته بود با همان تشکیلات اجتماعی، ورزشگاهها، تأتر و غیره حتی خدایان یونانی در شهر پرستش میشدند (کرتیس، 1387: 116) از معدود آثار مکتوبی که از سلوکیان به دست آمده کتیبههایی است که در شوش یافت شده است. شوش در دورۀ اشکانیان یکی از استانهای مهم این دولت محسوب میشد.
نقوش برجسته و مجسمههای بهدست آمده در شوش ویژگیهای هنر اشکانی و یونانی را نشان میدهند. نقش برجستۀ اردوان پنجم که بر تخت نشسته و فرمانی را به ساتراپ (استاندار) شوش میدهد از آن جمله است.
سرملکه موزا (تصویر شماره 7)
مجسمه سر مرمرین یک ملکه در شوش پیدا شده که آن را سرِ ملکۀ موزا، زن فرهاد چهارم اشکانی، میدانند که به هنر یونانی باز میگردد. از این رو این اثر میبایستی متعلق به اواخر قرن اول قبل از میلاد باشد. تاجی که بر سر ملکه قرار دارد هخامنشی است. بر روی این تاج به خط یونانی کلمات آنتیوخوس پسر دریاس حک شده است (گیرشمن، 1370: 96). موها بهصورت مواج از فرق سر به جناحین جمع شده و از زیر تاج بیرون زده است. صورت کاملاً آرام و کاملاً واقعگرا بهنظر میرسد (نامجو، 1373: 153)
سر یک مجسمه (تصویر شماره8)
مجسمۀ سر مردی که در شوش پیدا شده و محتملاً سر مجسمهای به اندازۀ طبیعی بوده است که نشان کاملی از سنتهای شرقی دارد. ساخت جزئیات چهره به وسیلۀ برشهای خطی و مسطح که از نقش تمامبرجسته دور میشود و نیز تمامرخ بودن کامل چهره این اثر را به نقوش برجستۀ ایرانی نو نزدیک میسازد. اگر چه انحناها در صورت نرمشی دارند ولی تراشهای تیز به این چهرۀ سنگی حالت یک تخته سنگ را میبخشد که در آن همه چیز به یک منظرۀ سادۀ بیحرکت مبدل گشته است. (گیرشمن، 1370: 98) موها بهطور سادهای تزئین شده که قسمت فرق آن به طرف بالا با خطوطی نازک شانه شده است و ابروها به وسیله خطوطی ایجاد شد و چشمها به صورت درشت و از حدقه بیرون زده، ترسیم شدهاند. تزئین ریشها و سبیل با خطوطی نیمهبرجسته سبک شرقی را نشان میدهد. این مجسمه احتمالاً متعلق به سدۀ اول یا دوم میلادی است (نامجو، 1373: 153)
تصویر شماره 6 (مجسمه مرد پارتی در دوره اشکانی) تصویر شماره 7 (سر ملکه موزا) تصویر شماره 8 (مجسمه سر مردی در شوش)
پیکره مرمری
قطعهای از یک پیکر مرمری کوچک متعلق به دورۀ اشکانی در شوش به دست آمده که از آن تنها بخشی از بالاپوش- شلوار و مچ دست باقیمانده است. این قطعه اینک در موزۀ ملی ایران نگهداری میشود (نامجو، 1373: 153) و میتوان آن را نمونۀ مشابه کوچکی از پیکرۀ مفرغی شمی دانست. این مجسمه کت کوتاهی با یقه و لبۀ پهن، مربعی به نشانۀ سگک کمربند و ساقپیچ گشادی به تن دارد. (کرتیس، 1389: 37) پوشاک فاقد تزئینات و از سادگی برخوردار است. چینهای افقی تنها تزئین پوشاک است، مچ دست آن به قسمت پایین بدن کاملاً چسبیده است و زانوی پای چپ به جلو آمده و فیگور مجسمههای یونانی را به خود گرفته است. با توجه به سبک موجود میتوان تاریخ آن را به قرن اول پیش از میلاد نسبت داد (نامجو، 1373: 153و154).
نیمتنه سنگی
نیمتنۀ دیگری از یک مجسمۀ سنگی از شوش به دست آمده است. این نیمتنه قسمت بالایی بدن را تشکیل میدهد و فاقد دست و سر میباشد. چینهای عمودی حاشیۀ لباس و چینهای جناقی وسط لباس تنها تزئینات این پوشاک را تشکیل میدهد (نامجو، 1373: 154) برهنگی یا نیمهبرهنگی و یا استفاده از پوشاک ساده و بدون دوخت و چینهای فراوان عمودی از ویژگیهای هنر یونانی است که در بین مجسمههای شوش نیز مشاهده میشود. همچنین چینهای نیمهبرجستۀ افقی و تراشهای سطحی ایجاد شده در سنگ که از حداقل سایه برخوردار هستند از مهمترین شاخصهای سبک مجسمهسازی در این منطقه است. ورجاوند مینویسد. «سبک خاص و پرداخت طبیعتگرایانۀ تصاویر، همراه با نمودار ساختن حالت و روحیه صاحب تصویر در چهره و تکیه بر روی حالت گیرا و پرجذبه نگاه و بالاخره دقت در ریزهکاریها، هنر این عصر را از اعتباری خاص و سبکی ویژه و موفق بهرهمند کرده است که ما نمونههای جالب این اثر را در یافتههای شوش، شمی و هاترا مشاهده کردیم».
نتیجه
اشکانیان بعد از بیرون کردن سلوکیان از ایران، دنباله رو دستاوردهای فرهنگی و هنری آنان شدند. بنابراین طبیعی است که آثار به دست آمده از اشکانیان واجد ویژگیهای هنر یونانی باشد. مردم در شرق، به دلیل روحیۀ چادرنشینی و شیوۀ زندگی و مهاجرتهای پیدرپی دارای فرهنگ مجسمهسازی نبودند. به همین دلیل مدلها و روشهای یونانی بیشتر به مناطق غربی نفوذ کرده است. با وجود این، مطالعات انجام شده نشان میدهد که اشکانیان از همان ابتدا به دنبال شکوفایی دوبارۀ تمدن ایران در همه جا، بعد از سلطه همهجانبه یونانیان بر ایران بودند. آنها در طی دوران حکومتشان برای روی کار آوردن هنر اصیل ایرانی تلاش میکردند و به تدریج هنر یونانی را به هنر یونانی- ایرانی تغییر دادند بهطوری که نقوش برجسته و مجسمهها ضمن داشتن ویژگی هنر یونانی خصیصههای هنر ایرانی را نیز حفظ کردند. اشکانیان آنچه را که لازم بود از سبکها و شیوههای هنری یونان اقتباس و با تلفیق آن با سنتهای ایرانی هنری نو ایجاد کردند که در تاریخ هنر بهعنوان «هنر پارتی» شناخته میشود. شیوۀ تمامرخی و ایجاد حالت معنوی، پوشیدگی مجسمه بهعنوان عاملی برای خروج از حالت خشکی و بیتحرکی، از جمله ویژگیهای خاص هنر پارتی است. در واقع میتوان گفت هنر یونانی یک دورۀ گذرایی بیش نبود. دورهای که اشکانیان به خوبی از آن استفاده و تحول جدید را در هنر ایران ایجاد کردند. تحولی که حکومتهای بعد از آنها توانستند از آن به خوبی بهره ببرند.
منابع
1. بروسیوس، ماریا. ایران باستان، ترجمه عیسی بهنام، تهران: ماهی، 1392.
2. پرادا، ادیت، هنر ایران باستان، ترجمه یوسف مجیدزاده، تهران: 1391.
3. کرتیس، جان، ایران باستان به روایت موزه بریتانیا، ترجمه آذر بصیر. تهران: امیرکبیر. 1387.
4. ــــــــــــــــ. بینالنهرین و ایران در دوره اشکانی و ساسانی، ترجمه بهروز حبیبی، تهران: دانشگاه ملی ایران.1389.
5. گیرشمن، رمان، هنر ایران در دوران پارتها و ساسانی، ترجمه بهرام فره وشی، تهران: علمی و فرهنگی، 1370.
6. مالکوم، کالج، اشکانیان، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران: هیرمند،1383
7. نامجو. عباس، بررسی و شناخت تندیسهای پارتی و مقایسه با تندیسهای یونانی و هخامنشی، پایاننامه، دانشگاه تربیت مدرس، 1373.
7. ویسهوفر. یوزف، ایران باستان (از 550 پیش از میلاد تا 650 پس از میلاد)، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران: ققنوس. 1383.
8. هرمان، جورجینا، تجدید حیات هنر و تمدن در ایران باستان، ترجمه مهرداد وحدتی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1373.
9. ورجاوند، پرویز، سیری در هنر ایران در دوره اشکانی، هنر و مردم، دوره 12 ش 136 و 137. 1352.
10.Ayatollahi, Habibollah.2002. The Histrory of Iranian Art. translated by Shermin Haghshenas. Tehran. Center for International- Cultural Studies.