شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

گسل‌های تاریخی در فلات تعلیم و تربیت

  فایلهای مرتبط
گسل‌های تاریخی در فلات تعلیم و تربیت
وقتی سال ۱۳۰۰ شروع می‌شد، اغلب ما نبودیم و اکنون که ۱۴۰۰ آمده است، شاید بتوان به‌سختی ۱۳۰۰ یا ۱۴۰۰ نفر صدساله پیدا کرد که به‌راحتی توانایی سخن گفتن و استدلال داشته باشند و بتوانند در مورد آنچه در یک‌صد سال اخیر گذشته است، به‌ویژه درباره فراز و نشیب‌های آموزش‌وپرورش کشورمان در این سده، تجزیه‌وتحلیل جامعی ارائه دهند. ولی به یمن ثبت و ضبط آنچه گذشته است و تحلیل‌های کم‌عمق یا پرمایه‌ای که در مقاطع زمانی گوناگون از رویدادها، اتفاق‌ها، خرابکاری‌ها و اتفاق‌های نوآورانه این صد سال ارائه شده است، می‌توانیم با چشمانی باز وارد گردونه تعلیم‌وتربیت در سده جدید شویم.

از دوران محمدشاه تا مشروطیت و سالهای پس از آن:

• میجی و امیرکبیر!

اگرچه سابقه تعلیم‌وتربیت و مدرسه‌داری در ایران، به دوران‌های دور برمی‌گردد، ولی اکنون آشکار شده است که اولین مدرسه‌ها، چه پسرانه و چه دخترانه، در زمان محمدشاه قاجـار شروع به کار کرده‌انـد.1 وقتی از مدرسه سخن می‌گوییم، مدرسه به سبک‌ و سیاق امروزی است و نیک می‌دانیم که منظور، مدارس معروفی چون نظامیه‌ها و مکتب‌خانه‌های قدیمی نیست. هر دو مدرسه باز‌شده در دوران محمدشاه، سرنوشتی جز تعطیلی از سوی نابخردان زمانه پیدا نکردند و گشایش و توسعه مدرسه‌های مدرن تا زمان ناصرالدینشاه قاجار و به‌طور مشخص تا دوران صدارت امیرکبیر به تعویق افتاد.

بخشی از دوران حکومت 50 ساله ناصرالدین‌شاه و صدارت کوتاه‌مدت امیرکبیر، از لحاظ زمانی با به قدرت رسیدن امپراتور تاریخ‌ساز ژاپن، میجی(1868)، هم‌زمانی دارد. امپراتور ژاپن، به محض به قدرت رسیدن، برای نوسازی و اصلاح کشور، گروهی بالغ بر 500 نفر از متخصصان اروپایی در رشته‌های گوناگون را به ژاپن فراخواند و بعد از دریافت نظرات آن‌ها، گروهی 100 نفره از متخصصان ژاپنی را در گروه‌های متفاوت تخصصی روانه کشورهای اروپایی کرد. او می‌دانست که اروپایی‌ها، آن سال‌ها، بعد از دوران نوگرایی، در مسیر پیشرفت قرار گرفته‌اند، ولی هدف گرته‌برداری هر آنچه که در کشورهای اروپایی می‌گذرد و انتقال بی‌قید و شرط آن به ژاپن نبود. دستور امپراتور این بود که نسخه ژاپنی این برنامه‌ها را با فرهنگ ژاپنی تطبیق و برنامه خود ویژه ژاپن را ارائه دهند. با حوزه‌های دیگر کاری نداریم‌ـ اگرچه به دلیل جامع و درهم‌تنیده و مرتبط‌بودن برنامه‌ها، شاید درست نباشد مستقلآً از آموزش‌وپرورش ژاپن حرف بزنیم‌ـ ولی ترکیب نظرگاه اروپایی‌های به ژاپن آمده و توصیه مسافران از اروپا برگشته ژاپنی این بود: «آموزش‌وپرورش باید محور توسعه باشد و نگاه همه، ابتدا باید به این نهاد معطوف شود. همچنین بزرگ‌ترین فضاهای زیربنایی کشور از لحاظ خلق تأسیسات و تجهیزات، باید به مدرسه‌ها اختصاص یابد و این برنامه هر چند سال یک بار به‌روز شود.

در مقابل رویه امپراتور ژاپن که گروهی را برای مطالعه به فرنگ گسیل داشت، ناصرالدین‌شاه خود عازم سفر شد، آن هم نه یک بار، بلکه دو بار و با استقراض از تنها بانک دولتی که سرمایه‌اش در دست و از آن روس‌ها بود. دستاورد ناصرالدین‌شاه برای تغییرات، سه چیز بود:

• تغییراتی در دکوراسیون داخلی حرم‌سرا و استفاده از ملحفه و تخت و ابزارهایی که قلم از نگارش آن شرم می‌کند؛

راه‌اندازی نگارخانه برای به نمایش گذاشتن تابلوهای نقاشی و اختصاص مکانی در درون محوطه کاخ شاهی برای این امر و بازدید شاهزادگان و امرا از این نمایشگاه تا دید ز‌یبایی‌شناسانه آن‌ها افزایش یابد (باز مردم گرسنه و مریض و نیز افراد عادی در حاشیه‌اند، نگارخانه‌ای در داخل کاخ، برای افراد خاص و به دور از نیازهای اولیه انسانی). به خدمت گرفته‌شدن کمالالملک در دربار و سپس غضب شاهی به وی، از دستاوردهای این بخش از سفر اروپایی ناصرالدین‌شاه بود.

و در نهایت تلاش برای به خدمت گرفتن دوربین عکاسی که اختراع آن روزهای فرانسوی‌ها بود و لااقل عکس‌های به‌جای‌مانده از آن دوران، نتیجه این دستور بود.

همان‌طور که ملاحظه می‌کنید این اولین «شکاف آموزشی» است که برای کشورمان در قیاس با دیگر کشورهای مشابه و در حال رشد رقم می‌خورد. در این میان، نباید تلاش مجدانه امیرکبیر را برای راه‌اندازی «دارالفنون» و نهضتی که بعد از گشایش آن در سراسر کشور رخ می‌دهد و به‌رغم مخالفت‌های تنگ‌نظران (تنها مدرسه‌های تأسیس‌شده توسط میرزا حسن رشدیه، در مقاطع زمانی گوناگون هفت بار در تبریز، قم، مشهد و تهران به آتش کشیده می‌شوند) ادامه می‌یابد، از نظر دور داشت، به‌طوری‌که قدمت بسیاری از مدرسه‌های مدرن در ایران، اکثراً هم‌پای دارالفنون است. هر چند خود امیرکبیر، هنگامی که این مدرسه گشایش یافت، به دستور همین شاه سرمست از قدرت و خودخواهی و با دسیسه‌های اطرافیانش که آگاهی را روا نمی‌دانستند، در خون خود غلتیده و شهید شده بود.

از ذکر این واقعه تاریخی که بگذریم، تا آغاز قرن جدید، یعنی فرارسیدن سال 1300، به غیر از تأسیس و به آتش کشیده‌شدن و بسته‌شدن مدرسه‌های سبک جدید، به‌ویژه در دوره مشروطیت و سال‌های بعد از آن، اتفاق برجسته دیگری را در زمینه طلوع آموزش‌وپرورش مدرن شاهد نیستیم و «شکاف آموزشی» دیگری نیز در همین سال‌ها رخ می‌دهد. اینک در آستانه سال 1300، لااقل دو دره عمیق در آموزش‌وپرورش ایران‌ـ که البته اداره آموزش زیر نظر وزارت معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه قرار دارد‌ـ ایجاد شده است که ما با اغماض آن‌ها را فقط یک شکاف به شمار می‌آوریم: «شکاف آموزشی دوم!»

 

 

از یک ماه مانده به سال 1300 تا 20 سال بعد:

یک دره یا چند دره دیگر

یک ماه مانده به آغاز قرن چهاردهم، کشورمان با تلاطمات سیاسی گسترده‌ای روبه‌رو شد و قرن جدید را با رضاخانی شروع کردیم که «حکم» و «امر» می‌کرد و خود را قزاقی ساده می‌دانست که البته در سر، ابتدا سودای ریاست جمهوری و سپس، هوس پادشاهی داشت. در این سال‌ها، هنوز رشدیه از رو نرفته بود و هنوز هم مدرسه‌های گشوده شده توسط او را آتش می‌زدند و به جبار باغچهبان که در تبریز و سپس در تهران، با شیوه‌های ابداعی خود، زبان کودکان کر و لال را با سخن گفتن باز می‌کرد، «ساحر» و «شیاد» می‌گفتند و برای آنکه سخن گفتن کودکان را نبینند، برایش «انگ»های گوناگونی دست و پا می‌کردند.

هنوز مدرسه فرستادن دختران نزد خانواده‌ها از کفر ابلیس بدتر بود. روش‌های نوین تعلیم‌وتربیت، ترکه‌های آلبالویی بود که در حوض یا سردابه زیرزمین مدرسه‌ها خیس می‌خوردند تا هنگام نواخته‌شدن بر دستان و پاهای کودکان خطاکار در یادگیری و تربیت، اثربخشی بیشتری داشته باشند.

سیاست و قلع و قمع مخالفان، آن‌چنان در کشور ریشه می‌دواند که 20 سال نخست قرن چهاردهم، به‌ویژه سال‌های آغازین آن، با خفه‌کردن مرام آزادستانی روحانی خوش‌فکر شیخ محمد خیابانی و زبان از کام کشیدن کلنل محمدتقی خان پسیان و البته رام‌کردن و سر جای خود نشاندن شیخ خزعل در خوزستان بگذرد و زندانی کردن برخی آزادگان و دم‌کردن قهوه قجری و مهیا ساختن آمپول هوا برای فروبستن دهان مخالفان اختصاص یابد. از این گذشته، چشم دوختن به اعزام صرف افرادی به خارج برای درس‌خواندن و الگوگیری و اجرای بدون تغییر و تطبیق فرهنگی آنچه آموخته‌اند در کشور، و نیز ظاهرسازی با گشایش مدرسه‌هایی مثلاً مدرن در این گوشه و آن بخش ایران و توجه به کمیات و ظواهر، بدون همراهی با تحولات جهانی آموزش، از اتفاقاتی بود که در بیست سال اول قرن چهاردهم به وقوع پیوست. این اتفاق، حاصل مشارکت شاهی جوان بود که با بی‌عرضگی سلسله قاجار را به انحطاط کشاند و کافه‌گردی و روشنفکربازی در خیابان‌های پاریس را برگزید، با قزاقی که با اقتدار دیکتاتورمآبانه‌اش، جای همان جوان را گرفت و 16 سال تمام با «پدرسوخته»گویی‌ها و «لب و دهان‌دوزی»ها روزگار سپری کرد و روزبه‌روز املاک و مستغلات خود را در سراسر ایران، به‌ویژه شمال، گسترش داد.2

البته این‌که به کل رخداد هرگونه اتفاق مثبتی را در این سال‌ها نادیده بگیریم، دور از انصاف است، ولی باید پذیرفت آنچه در 20 سال 1300 تا 1320 در ایران صورت گرفت، به اندازه دیگر کشورها نبود و پس از به پایان رسیدن دوره قاجار و دوره مشروطیت، سومین دوره فاصله‌ای آموزش‌وپرورش ایران با کشورهای توسعه‌یافته پدید آمد: «شکاف آموزشی سوم!»

 

 

دومین بیست سال قرن چهاردهم:

تکرار، تکرار و باز هم شکافی دیگر!

دومین بیست سال قرن چهاردهم هم با تلاطم سپری شد. شهریور 1320 با شروع جنگ جهانی دوم، رضاخان نتوانست دیگر حکم کند و امر کردند که برود. کشورمان از شمال و جنوب اشغال شد و پنج سال پیاپی، جنگی که مثلاً در آن اعلام بی‌طرفی کرده بودیم، چنان آتشی به جانمان انداخت که اصلاً مقوله‌ای به نام «توجه به تعلیم‌وتربیت» نمی‌توانست محلی از اعراب داشته باشد.

جنگ که تمام شد، ورق ابرقدرتی در دنیا عوض شد و آمریکا، که در دومین جنگ عالم‌گیر، تنها با نیروها و تجهیزاتش درگیر جنگ شده بود، در مقام ابرقدرت اول جای دیگر کشورها، از جمله انگلستان را گرفت. چرا که انگلیس و دیگر کشورهای اروپایی و نیز شوروی سابق، علاوه بر نیروها و تجهیزاتشان، خاکشان هم درگیر جنگ شده بود و قبل از هر کاری، ابتدا باید به بازسازی می‌پرداختند. از این رو، اغلب کشورهای درگیر جنگ، به بازسازی و سپس نوسازی سخت‌افزارها و مکان‌های آموزشی و غیرآموزشی خود پرداختند و سپس به تغییر در ساختارها، درس‌ها و برنامه‌های آموزش‌وپرورش روی آوردند.

زنده‌یاد، دکتر محمدعلی طوسی، یکی از استادان پیشین و پیشکسوت مدیریت آموزشی ایران، در یکی از سخنرانی‌های خود، تعداد سمینارهای آموزشی ژاپن در زمینه «مدیریت مدرسه» بعد از نوسازی سال 1946(1945 تا 1951) را حدود 8500 سمینار آموزشی در اقصا نقاط این کشور شکست‌خورده و برخاسته از خاکستر جنگ دوم جهانی اعلام کرد.3 در این سال‌ها، ما کماکان درگیر تبعات پس از جنگ، به‌ویژه در آذربایجان و کردستان، استمرار اعتراض‌های مکتوب رسانه‌ای، سیاسی و خیابانی به شاه جوان 28-27 ساله‌ای بودیم که مرتب بحران می‌آفرید.

به این سال‌ها هم با اغماض شکاف آموزشی شماره‌داری را نسبت نمی‌دهیم، چرا که ادامه این بحران تا سال 1332 و کودتای آمریکایی 28 مرداد و اتفاقاتی که بعد از کودتا، رعب و وحشت را در کشور جاری و ساری ساخت، باز تعلیم‌وتربیت را به حاشیه برد، و «چهارمین شکاف آموزشی» را برایمان به ارمغان آورد. فقط کافی است اسناد «پروژه ماورای بحار» را از نظر بگذرانیم تا متوجه شویم، متولیان سازمان برنامه و بودجه تازه شکل‌گرفته در آن سال‌ها، چگونه چشمان خود را به تأثیرات اصل چهار ترومن4، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، دوخته بودند تا از قِبَل کمک‌هایی که مثلاً قرار بود از این پروژه به ایران، از جمله به آموزش‌وپرورش برسد، طرفی ببندند.

کتاب روایی «مدیریت مدرسه»5، نوشته جلال آلاحمد، اگرچه صرفاً یک داستان آموزشی است، ولی به دلیل اینکه در سال‌های میانی دهه 1330 و توسط فردی صاحب قلم و صاحب سبک که نگاهی انتقادی دارد، و از سر تصادف، خود شاغل در آموزش‌وپرورش است، نوشته شده، عمق فاجعه جاری در آموزش‌وپرورش آن سال‌ها را به‌درستی می‌نمایاند. البته این وضعیت در نوشتارهای دیگر انتقادی که جسته‌گریخته از چشم رژیم حاکم دور می‌ماند و به انتشار می‌رسد، نیز به چشم می‌خورد که از جمله می‌توان به کتاب «کندوکاو در مسائل تربیتی ایران6»، نوشته صمد بهرنگی اشاره کرد. این کتاب اگرچه به دلیل سن کم مؤلف آن (27 ساله‌بودن)، به شدت شعاری است، ولی غیرواقعی نیست.

 

 

شکافهای آموزشی دیگر و باقی قضایا

رخ‌نمایی چهارمین شکاف آموزشی را تا ورود به دهه پنجم قرن چهاردهم(1340) استمرار می‌دهیم و این ارزیابی نادقیق و شتاب‌زده را که آموزش‌وپرورش 40 سال اول قرن چهاردهم را بدون وارد شدن به جزئیات تورق کرد، به چند دلیل اینجا خاتمه و یادداشت خود را به شکلی دیگر ادامه می‌دهم:

نخست) من تاریخ‌دان و تاریخ‌نویس نیستم و تحلیل تاریخی آموزش‌وپرورش هم الزاماتی دارد که من فاقد آن‌ها هستم. خوانندگان می‌توانند برای تکمیل اطلاعات خود در زمینه تاریخ آموزش‌وپرورش ایران، کتاب «مدارس در مدار هزاره سوم» را بخوانند7.

دوم) هر چند من جزو آن 1300 یا 1400 نفری نیستم که صدساله هستند، ولی می‌توان با اندکی سماجت و وقت‌گذاری، از میان افرادی از این جمع که دغدغه‌ها و حافظه تعلیم‌وتربیتی دارند، اطلاعاتی به دست آورد و آن‌ها را دسته‌بندی کرد. ولی من نیز چون بسیاری دیگر، لااقل از صد سال قرن چهاردهم، 58 سالش را چه در مقام دانش‌آموز و چه در مقام آموزشکار دغدغه‌مند در کنار آموزش‌وپرورش کشورمان بوده‌ام و نیز اسناد و مدارک، نسبت به دهه‌های پیشین، به شکل مستندتری در دسترس‌اند. پس ، از این به بعد می‌توان تحلیل‌های شش دهه باقی‌مانده را بر اساس وقایع و رویدادهای ثبت و ضبط‌شده تاریخ آموزش‌وپرورش کشورمان، اسناد و مدارک و نیز تجربه‌های زیسته ارائه داد.

سوم) برای راهنمایی پژوهشگران، من شش دهه باقی‌مانده قرن چهاردهم شمسی در گستره آموزش‌وپرورش را به این شرح طبقه‌بندی می‌کنم:

الف. از سال 1345 که اولین جریان مرتبط با اصلاح و نوسازی آموزشی (نشست رامسر) شروع شده تا سال 1357 و زمان وقوع انقلاب اسلامی، با بروز «پنجمین شکاف آموزشی!»

ب. از بلاتکلیفی و سردرگمی و تغییرات مکرر برنامه‌ها از سال 1357 تا 1364 که کلیات اولین سند تغییر نظام آموزشی برای اظهار نظر توسط متخصصان انتشار یافت. در این سال‌ها، گذر از رفتارگرایی به شناخت‌گرایی، انقلابات آموزشی در زمینه توسعه گسترده راهبردهای یاددهی‌- یادگیری، توسعه وسایل آموزشی مورد استفاده در تدریس، نضج رشته برنامه‌ریزی درسی و ... را شاهد هستیم و اگر نخواهیم اغراق کنیم و دو شکاف آموزشی را به این سال‌ها اختصاص دهیم (یک شکاف به سبب عقب‌گرد به گذشته و شکافی دیگر به دلیل فاصله‌گذاری توسعه‌ای نهاد تعلیم‌وتربیت با دیگر کشورها)، «ششمین شکاف آموزشی!» را در این سال‌ها شاهد بوده‌ایم.

پ. دوره‌ای نسبتاً طولانی، شامل مقطع زمانی سال 1364 تا 1371 و آغاز اجرای تغییر نظام ساختاری آموزش متوسطه، و سپس از سال 1371 تا 1390، یعنی آغاز سندمحور‌شدن آموزش‌وپرورش. در این سال‌ها، اگرچه شاهد برخی اتفاقات مثبت در حوزه آموزش هستیم، ولی کماکان تغییر مکرر مسئولان و تغییر پی‌درپی سیاست‌های آموزشی و سیاسی‌بودن بینش حاکم بر وزارتخانه و مدرسه‌ها، آموزش‌وپرورش ما با ناهمگونی‌های چالش‌برانگیزی رودررو می‌شود. این سال‌ها، حرکت دنیا به سمت آموزش فراشناخت، استفاده گسترده از رایانه در امر آموزش و حرکت به سمت یادگیری الکترونیکی است که از طرف ما جدی گرفته نمی‌شود و به یکباره در دوم اسفند 98، گریبان و دامنمان را با آماده‌نبودن زیرساخت‌های فنی و آموزشی مناسب در زمینه یادگیری الکترونیکی می‌گیرد. به نظر می‌رسد اظهارنظر درباره این دوره 26 ساله، در صلاحیت کسانی باشد که خوشبختانه در قید حیات‌اند و در یک یا چند فرایند تغییر نظام حضور داشته‌اند. برای این دوره هم شاید با تک‌ماده، یک شکاف آموزشی کفایت کند:«هفتمین شکاف آموزشی!»

ت. دوره 10ساله 1390 تا پایان قرن چهاردهم. در این دوره، آموزش‌وپرورش جهان، علاوه بر تغییر در نوع اداره سازمان‌ها و نظریه‌های نوین مدیریت آموزشگاهی، به‌واسطه توسعه شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای فاوا، توسعه شگرفی را شاهد بود و معلمان تلفن‌های همراه را به کلاس‌های درس بردند و این وسیله به شریکی در یادگیری دانش‌آموزان تبدیل شد. ولی ما کماکان دم در ورودی مدرسه‌ها، تلفن‌های همراه بچه‌ها را ضبط کردیم، خطاب به معلمان بخشنامه صادر کردیم که اگر قصد راه‌اندازی وبلاگی را دارند، حتماً گذرواژه و مشخصات آن را در اختیار اداره بگذارند و نیز استفاده از تلفن همراه در کلاس‌های درس و فرایند تدریس را غدغن کردیم. از طرف دیگر، هفته‌ای یک نفر را راهی مدرسه‌ها کردیم که در مورد استفاده از فضاهای مجازی و آسیب‌های آن هشدار بدهند که به ناگاه با ورود ویروس منحوس «کووید 19»، همه این سیاست‌ها را با 180 درجه چرخش عوض کردیم. به نظر می‌رسد اگر سنجه‌های قابل‌محاسبه‌ای استخراج شوند، این دوره می‌تواند، به‌راحتی دو و حتی سه شکاف آموزشی را از آن خود سازد: «هشتمین، نهمین و دهمین شکاف آموزشی!»

 

 

نتیجهگیری و پیشنهادها

این مقاله، یک استنباط شخصی و مبتنی بر دانش شهودی و تجربه‌های نگارنده آن است. اکنون که در نخستین ماه‌های قرن پانزدهم خورشیدی هستیم، علاوه بر جبران 10 شکاف آموزشی مورد ادعای این‌جانب در 150 سال اخیر، باید بتوانیم هم‌پای دیگر کشورها و مبتنی بر فرهنگ ایرانی - ‌اسلامی خود حرکت کنیم. ما در حالی وارد قرن پانزدهم شده‌ایم که به‌درستی نمی‌دانیم چه چیزهایی از آموزش‌وپرورش خودمان را باید در قرن چهاردهم جای بگذاریم، چه چیزهایی را با خود بیاوریم، چه چیزهایی را تغییر دهیم و بیاوریم و چه چیزهایی را بنیان بگذاریم که پیش از این وجود نداشته‌اند؟ با وجود این، پیشنهادهای زیر ارائه می‌شوند:

توسط یک گروه متشکل از مورخان، صاحب‌نظران تعلیم‌وتربیت، جامعه‌شناسان و ... تاریخ آموزش‌وپرورش 100 یا حتی 150 سال اخیر کشورمان، مورد بازبینی قرار گیرد و فراز و فرودهای آن استخراج شود. به این منظور، نوشته حاضر می‌تواند به مثابه یک پروپوزال اولیه مدنظر قرار گیرد.

تمامی تجربه‌های تلخ و شیرین اصلاح نظام آموزشی کشور، از مسائل خرد مانند تغییر یک برنامه درسی و تغییر ساختاری در مدرسه و اداره گرفته تا مسائل کلان، مورد تحلیل و واکاوی قرار گیرند.

با کمال شرمندگی، پیشنهاد تکمیلی برای عملیاتی‌ساختن دو بند اخیر چنین است: از افرادی که در سال‌های اخیر متولی انجام پژوهش‌ها و تغییر نظام‌هایی از این دست بوده‌اند، استفاده نشود. چرا که اغلب نامبردگان مدافع پژوهش‌ها و تغییراتی خواهند بود که خود انجام داده‌اند.

چند پژوهش ثانویه بر اساس محورها و مباحث موجود در نظام تعلیم‌وتربیت (برای مثال: مدیریت آموزشی، برنامه‌ریزی درسی، فناوری آموزشی، فناوری اطلاعات، تجهیزات و ساختمان، و ... ) طراحی و ضمن مطالعه این پژوهش‌ها، به‌ویژه بخش پیشنهادهای آن‌ها، بخش‌هایی را که سهواً یا عمداً نادیده گرفته شده و به اجرا درنیامده‌اند، ، شکل اجرایی بدهند و برای عملیاتی‌شدن به مسئولان و مدرسه‌ها پیشنهاد دهند. برای مثال، در پژوهشی که این‌جانب و دوستانم به سفارش «همایش ملی رویکرد اسلامی در مدیریت آموزشی» انجام دادیم، مشخص شد: دلیل موفقیت مدرسه‌هایی که جامعه آماری پژوهش بودند، داشتن ساختاری برخلاف ساختار مصوب وزارتی است. این مورد را به‌صورت مقاله و نیز پیشنهاد حضوری به مسئولان سابق و لاحق وزارتخانه ارائه دادیم، ولی مورد توجه قرار نگرفت.

سند تحول بنیادین و سایر اسناد بالادستی تصویب‌شده، «مقدس» تلقی نشوند و چون محصول تفکر بشر هستند، امکان تغییر برای آن‌ها، در هر لحظه و هر موقعیتی، لااقل در مقاطع زمانی مشخص، پیش‌بینی شود.

امروزه کتاب‌ها و پژوهش‌های فراوانی درباره آینده جهان، مشاغلی که فرو خواهند ریخت، مشاغلی که پدید خواهند آمد و ... منتشر می‌شوند که البته سهم آینده‌نگری آموزشی در این میان، حتی در سطح جهانی بسیار کم است. باید «واحد آینده‌پژوهی» در آموزش‌وپرورش پدید آید که مرتب دراین‌باره تحقیق کند و رهنمود ارائه دهد. برای مثال، اگر وقوع بیماری جهانگیری مثل کرونا را پیش‌بینی یا حتی حدس زده بودیم، در واپسین سال قرن چهاردهم از اینکه فقط مدرسه‌های خاصی متخصص فناوری اطلاعات دارند، بر خود نمی‌لرزیدیم.

 

 

 

منابع

1. ترابی فارسانی، سهیلا (1387). روند آموزش زنان از آغاز نوگرایی تا پایان عصر رضاشاه. دانشنامه واحد علوم و تحقیقات. شماره 3، پاییز.

2. مکی، حسین (13٦0). تاریخ بیست‌ساله ایران، از افول قاجار تا دوران رضاشاه (ده جلدی). نشر علمی. تهران.

3. برگرفته از سخنان زنده‌یاد دکتر محمدعلی طوسی، در نخستین سمینار مدیریت آموزشی، دی‌ماه 1371، آموزش‌وپرورش منطقه 1٦ تهران.

٤. همراز، ویدا (1381). بررسی ابعاد و عملکرد اصل چهار ترومن/ هیئت عملیات اقتصادی آمریکا در ایران. نشر وزارت امور خارجه. تهران.

٥. آل‌احمد، جلال (13٦0). مدیر مدرسه(رمان). انتشارات زوار (تجدید چاپ بعد از انقلاب). تهران.

٦. بهرنگی، صمد (13٥8). کندوکاو در مسائل تربیتی ایران. انتشارات شمس(تجدید چاپ بعد از انقلاب).تبریز.

7. خلخالی، علی (1399). مدارس در مدار هزاره سوم. انتشارات پیشگامان پژوهش‌مدار. تهران.


۱۰۳۹
کلیدواژه (keyword): رشد مدیریت مدرسه، علمی - کاربردی،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.