ضرورت همگرایى و همراهى در آموزشوپرورش
به نظر من، مشکل اصلی آموزشوپرورش، نبود همگرایی و همراهی است. یعنی در واقع کار بهصورت مشارکتی انجام نمیشود. البته ساختار نظام آموزشی ما اشکالات دارد. مثلاً مهمترین زیرنظامی که باید به آن پرداخته شود، زیرنظام ارزشیابی است. در واقع، نوع اداره مدرسههای ما بر نوعی تحکم مبتنی است و این در آموزشوپرورش موضوع مهمی است.
ما بچهها را چطور تربیت میکنیم؟ میگوییم شاگرد زرنگ! شاگرد زرنگ چه کسی است؟ یک بار در مدرسه همه بچههای دارای معدل 19 به بالا را تشویق کردیم. بعد بچههای اول تا سوم را بهصورت ویژه تشویق کردیم. نفر اول با معدل 19/96، نفر دوم با معادل 9519 و نفر سوم 19/94. اینها مثلاً میشدند اول تا سوم. بعد از آن، یک روز نفر دوم آنقدر روی صحنه گریه کرد که حال ما بد شد. ناراحت بود که چرا او به خاطر چند صدم کمتر، نفر دوم شده است؟ با خود گفتم، ما داریم با این بچهها چه کار میکنیم؟ یعنی ما در نظام ارزشیابیمان، وقتی رتبهبندی و یک، دو و سه میکنیم، بچهها را تخریب میکنیم و آنها را در یک قالب قرار میدهیم. به این ترتیب، خلاقیتها رشد نمیکنند و خودمان داریم اختلاف بیمنطق را در مدرسه آموزش میدهیم. وقتی سر جلسه امتحان مراقبت میکنیم کسی تقلب نکند، یعنی اینکه تو راه دیگری پیدا کن و امروز با وجود دنیای مجازی، واقعاً نمیتوان امتحان را کنترل کرد.
تعلیموتربیت نمیتواند وضعیت ایستایی داشته باشد، چون شما با موجودی هوشمند سر و کار دارید و با موجود هوشمند، در هر موقعیتی، نمیشود رفتار یکسان داشت.
مدیریت سفر است، نه مقصد
به قولی «مدیریت آموزشی یک سفر است، مقصد نیست». اینکه باید جستوجو کنیم و هر روز باید شیوههای متفاوتی را کشف و راهاندازی و ثبت کنیم. واقعاً، به نظر من، باید در مدرسه، وظیفهای به نام «مستندسازی» لحاظ شود که وقایع روزانه بهعنوان یک بار تربیتی ثبت، مرتب، جمعبندی، جمعآوری، بایگانی و بازنگری و دوباره منتشر شوند، چرا که هدف از مستندسازی یادگیری است.
درست است که ما به تعلیموتربیت دینی با کارهای پیشتازانهای که انجام میدهند نیاز داریم، ولی بومیکردن آن دانش، با توجه به شرایط فرهنگی کشور و آموزههای دینی و مذهبی، یک ضرورت است. اما واقعاً آموزشوپرورش چقدر برای نشر تجربهها و انتقال آنها بهعنوان ذخیرههای ارزشمند کار کرده است؟ ما نمیتوانیم به این سرعت، عادتها و روشهای کهنه و نادرست را تغییر بدهیم.
این تغییر باید در باورها اتفاق بیفتد تا رویداد و تجربهای اصلاح شود. پس کار بسیار سختی است و آموزشوپرورش واقعاً اساسیترین و مهمترین وزارتخانه است.
اگر آموزشوپرورش مطالبه و مسئله مردم نباشد، مسائل آن حل نمیشود. یعنی آموزشوپرورش باید مسئله مردم باشد تا حل شود. کار فرهنگی واقعاً یک کار علمی است. در مبانی سند تحول بنیادین، به نکات خوبی اشاره شده است؛ هرچند شاید یک جاهایی نیاز به اصلاح باشد، ولی اگر همان سند هم اجرا شود، خوب است و بهتر از بیبرنامگی است. منتها مدیران و معلمان باید با سند و مفاهیم آن آشنا باشند و شناخت پیدا کنند و برای اجرای آن به مفاهمه برسند.
اصلاح ساختار برنامه درسی
مهمترین مشکل نظام آموزشی را در چه میدانید؟
آموزشوپرورش یک سیستم است و همه اجزای سیستم باید مناسباتشان را تسهیل و جایگاه خودشان را داشته باشند و کار خود را درست انجام دهند. من نمیتوانم بگویم بهتنهایی کدام مهمتر است. مثلاً برنامه درسی به اصلاح و ساختار درست احتیاج دارد. به نظر من، بیشتر مشکل به برنامه درسی برمیگردد. در پی آن، واقعاً نمیدانیم معلم را بر چه اساسی باید آموزش دهیم. نخست باید برنامه درسی اصلاح شود. ما بچهها را وادارکردهایم فقط مطالب را حفظ کنند و امتحان بدهند. ساختار برنامه درسی ما نیز که مجموعهای از محفوظات و بودجهبندی است، به این موضوع دامن میزند. در حالیکه برنامه درسی باید پژوهشمحور تعریف و تدوین شود نه حافظهمحور.
بچههایی که به لحاظ هوش نظری برجسته باشند، کمتر در مدرسههای دولتی میمانند
متأسفانه مدرسههای خاص و ویژه، مدرسههای عادی و دولتی ما را کمرنگ کردهاند، چرا که در مدرسههای عادی دیگر کمتر دانشآموز معدل بالایی مانده است. به یاد دارم، وقتی استاد مطهری به شهادت رسید، از علامه طباطبایی خواستند درباره شهید مطهری صحبت کند. چند دقیقه دوربین روی چهره علامه تمرکز کرده بود. با وجودی که علامه به خاطر سن زیاد نمیتوانست بهخوبی صحبت کند، فقط یک جمله گفت. این جمله بر جان و دل من نشست و بهعنوان سرمشق معلمی در من رسوخ کرد، چون هم قدر استاد را نشان میداد و هم قدر متعلم را.
علامه طباطبایی فرمود: «آنچه ما به ایشان میگفتیم، هدر نمیرفت». یعنی لذت معلم این است که کسی حرف او را بفهمد. آن کیست که بفهمد من چه گفتم؟ در کلاسهای مدرسههای دولتی، دیگر این بچهها کم هستند. بچههایی که به لحاظ هوش ذهنی برجسته باشند، دیگر در این مدرسهها نمیمانند. هر کس، هر جا دستش برسد، خودش را به آن مدرسههای خاص میرساند. این رقابتها را ما به وجود آوردیم، یعنی نظام آموزشی به وجود آورده است. قرار بود مدرسههای نمونه دولتی تشکیل بشوند در مناطق محروم، و اول هم اینجور بود و در مناطق پایینتر فعالیت خود را شروع کردند. بعد قرار بود تیزهوشان برای نخبهها تشکیل شود. الان در هر منطقهای یک تیزهوشان هست، یک نمونهدولتی هست و غیردولتیهای زیادی که اجازه فعالیت دارند و سرمایهگذاری کردهاند و معدل بالاها را جذب میکنند. طبیعی است همه بچههای دارای معدل بالا را اینجور مدرسهها میبرند. میخواهم بگویم، ساختار طبقاتی جامعه بر میگردد به نظام آموزشی. ما این نظام طبقاتی را عادیسازی و فرهنگ کردیم. این صدمه، سالها باقی خواهد ماند، چون فرهنگ و باور میشود و نمیتوان آن را از ذهن و فکر مردم خارج کرد.
کرونا، مأمور خدا!
من معتقدم کرونا به نوعی مأمور خدا بود! وقتی آمد، من گفتم همان ابابیل است که تغییر ساختاری عظیمی در همه سطوح ایجاد کرد. اصلاح فرهنگ مصرف، تغییر و اصلاح در میزان سوخت و دوری از تجملات را سبب شد و سبک زندگی و دیگر امور زندگی مردم تغییر کردند. واقعاً چه کسی و پدیدهای میتوانست این همه تغییرات و دگرگونی ایجاد کند؟ و در جهان این همه تغییر فرهنگی به وجود آورد؟ کرونا اگر ادامه پیدا کند، میتواند سبک زندگی را کاملاً تغییر دهد.
شاید به دلیل آموزش اجباری بتوان بچهها را به مدرسه برگرداند، چون مدرک و دیپلم نمیدهند، ولی بچههای ساختارشکن میل چندانی به برگشت به مدرسه ندارند. همین الآن هم برگشت بعضی بچهها به مدرسه قدری دشوار است.
در دوره کرونا، با خستگی و کاهش روحیه معلمان و دانشآموزان و مشکل ضعف انگیزه آموزشی چگونه برخورد کردهاید؟ عوارض و آسیبهای آموزش غیرحضوری و مجازی را چگونه کاهش دادهاید؟
ما نمیتوانیم برای معلمانمان کار خاصی انجام بدهیم، چون در یک مدرسه دولتی، منابع محدود است. اما در دو مرحله هدایای ناچیزی به رسم قدرشناسی به معلمان دادیم. سرانه مدرسه را که میدانید بسیار اندک است. مثلاً سال قبل، سرانه جاری را در کل پنج میلیون تومان به ما دادند. این در حالی است که در طول دهـ دوازده سال گذشته، ما هیچ پولی و سرانهای دریافت نمیکردیم. ما امسال حتی نتوانستیم پول بیمه را از بچهها بگیریم.
گروهی را با مشارکت «همیار معلمان» تشکیل دادم. من به پتانسیل گروه همسالان معتقدم. کلاً ذخیره واژگان و ادبیات آنها و کلیدواژههایی که بچهها دارند، بسیار در یادگیری گروه همسالان تأثیر دارد.
بچهها، بهترین معلمان
بچهها بهترین معلم هستند و میتوانند آنچه را بچههای باهوشتر دریافت کردهاند، به دیگر اعضای گروهشان منتقل کنند. با اعضای «همیار معلمان» از طریق مجازی ارتباط گرفتم. آنها مطرح میکردند که ما خستهایم و نتوانستهایم همه درسها را برسانیم. فرصتی میخواستند که مرور کنند و یاد بگیرند. به آنها گفتم یکی از مهمترین راههای یادگیری، آموزشدادن است؛ دیدن، شنیدن، انجام دادن، و یکی از بهترین راههای یادگیری، یاددادن است. یعنی اگر شما به بقیه یاد بدهید، خودتان بیشتر و بهتر یاد میگیرید. کنترل از راه دور بچهها هم خیلی سخت است.
ما آمدیم و به جای تعطیلکردن کل کلاسها برای برگزاری امتحانات، جدولی نوشتیم و گفتیم هر کلاسی به هفت هشت گروه کوچکتر تقسیم شود و یک سرگروه داشته باشد و معلم به کار اینها نظارت کند. از شب قبل، معلم یک مجموعه سؤالهای مفهومی را برای سرگروهها ارسال میکرد. خودش یک گروه با سرگروهها ایجاد کرده بود و به حل و بحث و بررسی گروهها میپرداخت. روز بعد بچهها با اعضای گروه خود روی سؤالها کار میکردند. به این ترتیب، دیگر بچهای نمیتوانست از کلاس خارج شود، چون سرگروهش در آن حضور داشت.
در این پروسه، بچهها رنج و تلاش معلمی را درک و احساس کردند معلمان چه فشاری تحمل میکنند. به نوعی، مسئولیتپذیری در عمل، معلمی، مدیریت گروه و طراحی سؤال را به آنها یاد دادیم. وقتی دانشآموز سؤال طراحی میکند، در واقع، به مفاهیم کلیدی و هدفهای درسی دست مییابد که میتواند طراحی سؤال را انجام بدهد. با قویتر کردن سرگروههایمان، بقیه بچهها نیز قوی میشدند. اکنون بچهها فهمیدهاند که افراد توانمندی هستند. ما میخواستیم بچهها این را بفهمند.
درباره فعالیتهای جسمی و برنامه ورزش دانشآموزان در این دوران خاص هم توضیح دهید.
معلم تربیتبدنی ما بچهها را طبق بخشنامه وادار میکرد که در حوزه تربیتبدنی کارهای پژوهشی انجام دهند. من به این معلم میگفتم بیا و بگو مثلاً تمرینهای دراز و نشست و طنابزنی را با زمانسنج انجام بدهند و فیلم آن را برای شما بفرستند. در جواب به من میگفت فیلمگرفتن از دخترها ممنوع است. گفتم بهطور خصوصی برای خودت بفرستند و منتشر نشود. این کار حداقل باعث میشود بچه برای آنکه به سطح استانداردی از طنابزنی برسد، قبل از آن تمرین کرده باشد. خود این کار باعث میشد نشاط به خانه برود. متأسفانه آموزشوپرورش این کار حداقلی را هم اجازه نمیدهد انجام بدهیم. اگر فیلم نفرستند، من چطور میتوانم بفهمم این کار انجام شده است یا نه؟
نحوه تعامل شما با والدین چگونه است؟ آیا در دوران کرونایی با آنان تعامل داشتهاید؟
با اولیا گروه مجازی داریم. گاهی پیامهایی صوتی ضبط میکنیم و برایشان میفرستیم. اکثراً راضی هستند. البته اولیایی هم داریم که ممکن است از این سطح تعامل راضی نباشند. برخی اولیا تماس میگرفتند و اعتراض میکردند. ما در جواب میگفتیم شما نمیتوانید یک بچه را در خانه کنترل کنید،
در حالیکه ما از راه دور داریم چند صد نفر را کنترل میکنیم و شبانهروز آنها را مشغول کردهایم. یکی از مفاهیمی که در دوران کرونا جا افتاد، انقلاب در حوزه مشارکت و همدلی اجتماعی بود. در همه حوزهها این انقلاب و دگرگونی اتفاق افتاد.
کرونا و مدرسهمحوری
سالهـاســت گفتــه میشـود مدرسهمحوری، و هیچ دستورالعملی در مورد مدرسهمحوری نداریم. ولی دوران کرونا فرصتی طلایی برای تحقق این اصل مهم فراهم کرد که مدرسهها و متولیان آنها بتوانند با ابتکار، خلاقیت و نوآوری در ساماندهی آموزش، آنها را تحقق عملی و عینی ببخشند. شکل و محتوای آموزشهای غیرحضوری و مجازی، این بستر را در عمل برای همه ما فراهم کرده است.