حالا برای سی و نهمین بار، من و تو به انتهای دیگری رسیدیم. هشت ماه با هم بودیم. چه روزهای عجیبی را پشت سرگذراندیم؛ روزهای پر تلاطم و سخت. روزهای تلخ و شیرین. اما هرچه بود، به یاری پروردگار گذشت. این خاصیت دنیاست. این خاصیت زمان است. هر چه که هست میگذرد. پس چه بهتر که با خاطرات خوب بگذرد و مهمتر آن است که در نهایت خدا از ما راضی باشد. خدا کند که همین طور باشد.
از اینکه سه ماه تابستان در کنار هم نیستیم، دلم می گیرد. اما وقتی به فکر دیدار دوبارهات میافتم، شور و نشاط تازهای در وجودم موج میزند؛ تازه میشوم. گویی نسیم تازهای نرم و ملایم بر روح و روانم میوزد. امیدوار میشوم و در انتظار دیدارت روزهای تابستان را تندتند می شمارم تا دوباره مهرماه کنار هم باشیم.
بیا با هم قول و قراری بگذاریم. بیا با هم توصیههای بهداشتی را رعایت کنیم. هر جا میرویم، ماسک بزنیم و دستها را مرتب با آب و صابون بشوییم؛ تا به همین راحتی در جنگ با «کرونا» پیروز شویم. تابستان خوبی در پیش داشته باشی!
شاد باشید.