همه شما در زندگی، سختیها و مشکلات را تجربه کردهاید. برخی از شما بیشتر و گروهی کمتر. در این شرایط برای خیلیها این سؤال پیش میآید که: «خدایا این همه دشواریها برای چیست؟ اگر در زندگی این مشکلات نبود، زندگی راحتتر نمیشد؟»
بهتر است قبل از هر چیز، زندگی یکی از مردان بزرگ ورزش جهان را مرور کنیم. نیازی نیست که همیشه سراغ افتخارات ورزشکاران بزرگ برویم. مرور زندگی آنها در دوران نوجوانی و جوانی هم میتواند درسهای بزرگی به همه بدهد.
روز 31 دسامبر 1941 در ساختمان شماره 357 «شیلدهال رود»، درون یکی از خانههای ارزانقیمت یکی از شهرهای صنعتی اسکاتلند، پسری به دنیا آمد که بعدها شهرت فراوانی به دست آورد. با این حال هرگز گذشته و محل تولد خود را فراموش نکرد. الکساندر چاپمن فرگوسن متولد منطقه «گووان» در گلاسکو اسکاتلند بود؛ محل یکی از کارگاههای بزرگ کشتیسازی بریتانیا که صدای چکشهای آهنگران، صبح تا شب در این منطقه به گوش میرسید.
آلکس فرگوسن در هر باشگاهی که مربیگری میکرد، یک تابلو بزرگ را از دیوار دفتر خود میآویخت. بعدها، حتی زمانی که در باشگاه «منچستر یونایتد» به تمام افتخارات هم دست پیدا کرد، آن تابلو را از روی دیوار اتاق کار خود، پایین نیاورد. روی این تابلو عبارتی اسکاتلندی نوشته شده بود که خواندن آن، برای انگلیسیها هم دشوار بود: «Ahcumfigovin»؛ یعنی: «من از گووان میآیم.»
اما چه اتفاقاتی در این شهر کوچک رخ داده بود که مربی بزرگ، تا این اندازه خود را به محل زندگیاش در دوران جوانی وابسته میدانست؟
فرگوسن درباره روزهای کودکیاش میگفت: «آن شرایط سخت و صدای دائم چکشها، احساس کنارهمبودن را از پدر به پسر منتقل میکرد و اهمیت سختکوشی را نشان میداد. در آنجا میفهمیدیم که باید جانسخت باشیم.»
او که بهعنوان مربی به تمامی افتخارات ممکن در فوتبال باشگاهی دست پیدا کرد، شخصیت خودش را مدیون همان روزها میدانست. به گفته او: «شخصیت شما با چکشزدن روی عرشه یک کشتی در اوج سرمای زمستان شکل میگرفت. با تحمل شلاق بادهای سرد منطقه کلاید؛ زمانی که پارچهای دور دستتان میپیچیدید تا آهن از سرما منجمد شده، پوست دست شما را نسوزاند.»
خانواده فرگوسن نسل اندر نسل کارگر بودند. نیمی از وقت آنها در کارگاههای کشتیسازی با جابهجا کردن صفحههای فلزی و متصلکردن قطعات میگذشت. نیم دیگر وقت آنها را هم فوتبال پر میکرد.
آلکس جوان در خانه به اهمیت نظم پی برد. پدرش انتظار داشت وقتی ظهر از محل کار به خانه برمیگردد، سوپ داغ خودش را روی میز ببیند. پدر انسان صبوری نبود. سریع واکنش نشان میداد و زود عصبانی میشد. به همین خاطر، مادر باید برنامه غذایی را به دقت رعایت میکرد.
فرگوسن درباره پدرش میگوید: «او بود که توی کودکی مرا به جلو هُل داد. با خصوصیاتی که داشت، اجازه نداد هیچگاه حس کنم چیزی که داریم کافی است و به آنچه داریم قناعت کنیم. دستمزد هفتگی او هفت پوند بود. نسبت به خیلی از اطرافیان ما، این درآمد کم نبود. ولی پدر برای آن جان کنده بود و 68 ساعت در هفته برای آن حقوق کار کرده بود؛ یعنی بیشتر از 9 ساعت هر روز، حتی روزهای تعطیل.
فرگوسنها در روزگاری که بسیاری از مردم خودرو داشتند و تلویزیون هم کمکم به خانه همه مردم راه پیدا میکرد، تلویزیون، خودرو و حتی تلفن هم نداشتند. اما او به شکلی تربیت شده بود که حس میکرد همه چیز دارند. او و سایر فرزندان خانوادهاش متوجه شدند که همیشه دلایل زیادی وجود دارند که خودشان را با دیگران مقایسه کنند و متوجه شوند که همیشه خیلی چیزها برای شکرگزاری وجود دارند. آنها میدیدند که غذا همیشه روی میز آماده است و لباسهای تمیزی دارند که میتوانند بپوشند. از طرف دیگر متوجه فداکاری پدر و مادر خود میشدند. والدینی که به خاطر آنها صرفهجویی میکردند و از تفریحات خود چشم میپوشیدند.
مهمتر از همه اینکه آنها فوتبال را برای پرکردن اوقات فراغت خود داشتند.
برای اینکه شخصیت و موفقیت یک ورزشکار شکل بگیرد، او به چه چیزی نیاز دارد؟ پاسخ یک کلمه است: «صبر!»
گاهی باید سالها انتظار کشید و صبر کرد. فرگوسن ۲۰ سال فوتبال بازی کرد، ولی هرگز فوتبالیست معروفی نشد. هر چه افتخار کسب کرد، در دورانی بود که به مربیگری مشغول شد. او تازه مربیگری را در تیم «آبردین اسکاتلند» شروع کرده بود که پدرش درگذشت. چند سال بعد هم که مربی منچستر یونایتد شد، مادرش از دنیا رفت. آنها هرگز ندیدند که پسرشان چه جایگاهی در فوتبال به دست آورد. به همین خاطر، بعدها آلکس یک مرکز مبارزه با سرطان تأسیس کرد و نام آن را «بنیاد خیریه الیزابت هاردی فرگوسن» گذاشت؛ به یاد مادری که به دلیل سرطان از دنیا رفته بود.
مربــی افسانهای بـاشگاه آبردین و منچستر یونایتد، با آبردین 11 و با یونایتد 38 جام به دست آورد؛ از جمله 13 بار قهرمانی لیگ فوتبال انگلستان با منچستر یونایتد. او از سال 1986 تا 2013 به مدت 27 سال مربی منچستر یونایتد بود؛ عددی که هیچ مربی دیگری به آن جایگاه نرسید.
با این حال، حتی زمانی که فرگوسن قهرمان اروپا شد و عنوان بهترین مربی اروپا و جهان را به خود اختصاص داد، هرگز «گووان» را از یاد نبرد. به قول او: «شما میتوانید یک پسر را از گووان جدا کنید، ولی نمیتوانید گووان را از آن پسر بگیرید!»