شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

نگاهی به پشت یک نقاب

  فایلهای مرتبط
نگاهی به پشت یک نقاب
مراجعی داشتم که ظاهری آرام داشت و چهرهای شاد و با نشاط. تصورم این بود که آدم صادق و قابل اعتمادی است. فکر می‌کردم بسیار صمیمی و ساده است. تا اینکه ارتباط مشاوره‌ای ایجاد شد و اعتمادسازی اتفاق افتاد.

مراجعی داشتم که ظاهری آرام داشت و چهرهای شاد و با نشاط.

تصورم این بود که آدم صادق و قابل اعتمادی است. فکر  میکردم بسیار صمیمی و ساده است.

تا اینکه ارتباط مشاورهای ایجاد شد و اعتمادسازی اتفاق افتاد.

خلاصه چند جلسه در اتاق مشاوره به انجام مصاحبه و ... پرداختم و مقرر شد چند جلسه هم به اتفاق همسرش در جلسات حضور یابند.

در یکی از جلسات مشترک و در میان جلسه، همسر ایشان برای طهارت و شستوشوی دستش دقایقی از اتاق خارج شد.

- ناگهان شاهد رفتاری از ایشان شدم که  خیلی تعجب کردم.

دیدم با وسواسی عجیب و رفتاری عجولانه، گوشی همسرش را  وارسی کرد و بدون هماهنگی یک مجموعه عکس، صدا و شماره را برای گوشی خودش فرستاد. تعجب کردم و علت رفتارش را جویا شدم .

تعجب بیشترم از پاسخهایی بود که شنیدم.

قصد اطاله نوشتار را ندارم. در همان جلسه و برخلاف روند پیشرفت جلسههای گذشته، نگرشی جدید در راستای تنظیم پروتکل برایم ایجاد شد و اهمیت مشاهده در روند جلسات مشاوره در کنار سایر ابزارها برایم یادآوری و تداعی شد.

به یاد آوردم که فقط  به ظاهر آدمها  نمیشود بسنده کرد. بلکه افکار، رفتار، گفتار  و خلاصه مجموعه  کاملی از احساسات، هیجانات، ابرازها و عملکردها در موقعیتهای متفاوت هستند که به مشاور شناخت میدهند.

متوجه شدم در روابطشان مجموعه کاملی از رفتارهای مخرب، از سوء ظن، بیاعتمادی،  پنهانکاری و دروغ تا تنشها، درگیری، تحقیر و توهین، چماقسازی، بزرگنمایی مشکلات، متهمکردن و ... وجود دارد.

- به ارزیابی، تحلیل و اقدام در راستای قادرسازی ایشان به سبک جدیدی از تعاملات پرداختم و پروتکل نهایی خود را آماده کردم.

- میدانید بزرگترین دلیلی که برای همه رفتارهای سمی و مخرب آنها پیدا کردم چه بود؟

- با هم حرف نمیزدند!  بله فقط همین!

فرصتهای کمی را  به هم اختصاص میدادند که برای هم حرف بزنند یا به حرفهای هم گوش کنند.

ترجیح میدادند به دوستان زنگ بزنند و یا با رفقا چت کنند، اما مهارت گفتمانهای خانوادگی را نداشتند.

از انتظارات خود یا تمایلات و یا افکار خود و احساس و نیازهای خود اصلاً حرف نمیزدند.

حتی در اوقات فراغت و زمانهای خلوت خود با هم حرفی نداشتند.

درباره اقتصاد خانواده و هزینهکردها، دائماً دعوا داشتند، ولی حرفی نداشتند.

بر سر الگوهای تربیتی فرزندشان تعارض، درگیری و کشمکش داشتند، ولی برای هم حتی در این زمینه هم حرفی نداشتند.

دائم خانوادههای یکدیگر و دیگران را نقد میکردند و به دنبالش، به قضاوت، پیشداوری و اظهارنظر میپرداختند، اما در زمینه استقلال خودشان و کاهش مداخلات دیگران در روابطشان حرفی نداشتند.

حتی راجع به ابتداییترین نیازهای یک رابطه زناشویی فقط و فقط گلایه داشتند و انگشت اتهامشان به سمت دیگری بود.

ولی مطلقاً در این زمینه هم حرفی نداشتند و شدیداً یکدیگر را انکار میکردند. خلاصه کوتاه و مختصر بگویم، چون مهارت گفتمان نداشتند، حرفی هم نداشتند.

البته به یقین متوجه شدید که شاید حرف میزدند و زیاده هم در قالب مشاجره، دعوا و بحث و جدل تبادل کلامی داشتند، اما حرف نمیزدند.

و این خود دلیل فاصلهای بود که بین آنان ایجاد شده بود و عاملی برای شک و بدبینی، انتقاد مخرب، تحقیر و توهین، پنهانکاری و دروغ، و رفتارهای مخربی شاید چون خیانت، رفیقبازی، اعتیاد، افسردگی، خشونت و ضعف عزتنفس، و کاهش اعتماد به نفس بود.

- و شاید چهره شاد و با نشاط هم نقابی بود، برای ...

- بیایید در خانواده با هم حرف بزنیم.

۴۹۵
کلیدواژه (keyword): رشد آمورش مشاور مدرسه، تجربه نگاری،اعتمادسازی،
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.