1. تنها نشسته بودم
چند روز پیش در مترو نشسته بودم و منتظر بودم تا به ایستگاه مقصدم برسم. مثل اکثر مردم سرم در گوشیام بود و در شبکههای اجتماعی میگشتم که پست و صفحهای عجیب به چشمم خورد. صفحهای که در آنجا میتوانید لباسهایی را که در کمدتان ماندهاند و مدتهاست آنها را نپوشیدهاید، به نصف قیمتی که خریدهاید برای فروش بگذارید. همان لحظه تمام محتویاتِ کمد لباسهایم جلو چشمم آمد. مانتوهایی که در تابستان گرم و در زمستان سرد بودند، لباسهایی که رنگشان به هیچ لباسی نمیآمد. وقتی از مترو پیاده شدم عکس و قیمت دوتا از لباسهای تقریباً بدون مصرفم را از گالری گوشی پیدا کردم و در سایت گذاشتم. برای لباسهای دیگران هم که در «کمد»هایشان گذاشته بودند چند نظر دادم؛ علاوه بر اینها لحن و نوع جوابدادن روابط عمومی و مسئول شبکههای اجتماعی این استارتاپ بسیار صمیمی و دوستانه بود؛ شاید این صمیمیت در کلام برای همه مهم نباشد اما احساس رفاقتی که این استارتاپ و فضاهایی شبیه آن در من و بسیاری از مشتریها ایجاد میکنند باعث میشوند بازهم از آن استارتاپ استفاده کنیم.
استارتاپی که میتوانید لباسهایتان را در کمد مجازیتان بگذارید و آنها را بفروشید.
ایده این کار با یک تحقیق ساده شروع شد: نیمی از انسانها، حدود هشت سال از زندگیشان را در خریدکردن صرف میکنند. نتیجه این تحقیق باعث شد کسی به فکر ساخت استارتاپی بیفتد که لباسهای بدون استفاده را در آن بفروشیم. یکی از هدفهای این استارتاپ کمکردن تولید و مصرف پارچه و مصرفگرایی است که هم برای جیب و پولهای ما خوب است هم طبیعت و زمین.
2. ایده چطور متولد شد؟
اوایل سال 1394 بود که دختری جوان بعد از تحقیق روی زمان و پولی که آدمها صرف لباسخریدن میکنند، یک «رگال لباس» خرید و ده نفر از دوستانش را در دفتر کار خواهرش دعوت کرد. او از دوستانش خواست همراه با خودشان سه تا از لباسهایی که معمولاً آنها را نمیپوشند، بیاورند.
در اولین روز، حدود سی لباس جمعآوری شد و همانجا میان دوستانی که در دفتر کار آمده بودند، فروخته شدند.
هفته بعد هرکدام از آن دوستان یک نفر دیگر را با خودشان آوردند، بعد از مدتی لباسها آنقدر زیاد شدند که دیگر نمیتوانست لباسها را میان دوستانش بفروشد.
3. چند ماه بعد...
چند ماه بعد تصمیم گرفتند کارشان را گسترش دهند و در فضای مجازی فروشگاهی درست کنند، اما ساختن فروشگاه رسمی نیاز به مجوز و کارهای اداری داشت؛ برای همین در شبکهای اجتماعی، کانالی برای فروش لباسهایشان راهاندازی کردند. کانال آنها در کمتر از زمانی که تصور میکردند، حدود 800 کاربر پیدا کرد. اما به مرور اعضای کانال زیاد شد و خواستهها و توقعات هم بالا رفت. دیگر امکانات کانال کفاف خواستههای اعضا را نمیداد. همان موقعها بود که به فکر ساختن فضایی رسمیتر افتادند.
بهمن ماه سال 1395 همان دختری که دوستانش را به دفتر کار خواهرش دعوت کرده بود، با کمک برنامه نویسها اپلیکیشن اندرویدی این استارتاپ را راهاندازی کرد.
4. بیشتر و بیشتر
سال 1396 کاربران نرمافزار بیشتر و مشکل نگهداری و رساندن لباسها به مشتریها هم جدی شد. اولین راهی که به ذهن سازنده این نرمافزار رسید این بود که لباسها را در خانه خودش نگه دارد و با ماشین شخصیاش آنها را تحویل دهد تا هم شخصاً کاربرانش را ببیند هم با آنها کمی ارتباط برقرار کند. همانطور که گفتم ایجادکردن حس دوستی در آدمها به رونقگرفتن استارتاپ، فروشگاه و ... هم کمک میکند.
5. سفارشها زیاد میشود
به مرور لباسها زیاد و سفارشها بالا میرفت و دیگر خانه جای آنها را نداشت. خانه سازنده این استارتاپ خوشبختانه زیرزمین بزرگی داشت و او توانست همه لباسها و چیزهایی که برای فروش گذاشته بودند را در زیرزمین بگذارد. از همان موقع آن زیرزمین به اولین دفتر کار رسمی استارتاپ او تبدیل شد.
6. رسم و رسوم
این استارتاپ یک رسم جالب را از همان زمان بین اعضا گذاشت؛ رسمی که احساس صمیمیت بین خریدار و فروشندگان را تقویت میکرد. هرکسی که لباسی را برای فروش بستهبندی میکرد تا به دست مشتری برسانند، باید نامهای درباره سرگذشت لباس و خاطراتش با آن روی لباس میگذاشت.
این رسم جالب برای بسیاری از مشتریها از خود لباسها جذابتر بود.
تابستان سال 1396 با کمک مالی یکی از ونچرزها (شرکتهایی که روی استارتاپهای نوپا و ایدههای موفق سرمایهگذاری میکنند.) استارتاپشان را گسترش دادند و نسخه وبسایت و یکی دیگر از سیستمعاملهای موبایلی را راه انداختند. تا قبل از تابستان 96 تمام شهرت آنها از راه معرفی دوستان به یکدیگر بود، اما بعد از جذب سرمایه اولیه بخش بازاریابی ساختند و در بخشهای گوناگون کارمند استخدام کردند.
7. حالا که رسید به 1400
حالا که سال 1400 است. 4 سال از تأسیس استارتاپی که داستانش را برایتان گفتیم میگذرد. این استارتاپ در دو استان کشور شعبه و دهها کارمند دارد. فروشش هم دیگر محدود به لباس نیست، اکسسوری و خوراکیها هم به محصولات این استارتاپ اضافه شدهاند.
پیشنهادهایی برای یک استارتاپ خوب
- در حمل و نقل سرعت دهید
یکی از مشکلاتی که در خریدهای اینترنتی وجود دارد دیر ارسالشدن سفارشهاست. مثلاً خودم از یک سایت فروش لباس مانتویی سفارش دادم و آنقدر دیر آوردند که وقتی تحویلش گرفتم یادم نمیآمد دقیقاً چی سفارش داده بودم! حالا که تعداد فروشگاههای اینترنتی زیاد شدهاند و هر روز هم بیشتر میشوند باید مزایای ویژهای داشته باشید تا مشتریان اول از همه، استارتاپ شما را انتخاب کنند. سعی کنید تیم حملونقل استارتاپتان کفاف سفارشهایتان را بدهند و فرستادن سفارشها یکی دو هفته طول نکشد!
- فرهنگسازی کنید!
متأسفانه بعضی از مردم با پوشیدن لباسی که نو و دست اول نیست مشکل دارند و دوست ندارند لباسشان قبلاً برای کس دیگری بوده باشد. اما این تصور که لباس دست دوم حتی اگر سالم و تمیز باشد باز هم خوب نیست، هم به طبیعت ضرر میزند هم به وضعیت مالی خودمان. برای تولید یک متر پارچه حجم فراوانی آب و خیلی اوقات پلاستیک و ... مصرف میشود و مشکل بزرگتر اینجاست که بسیاری از لباسها هم به خوبی مصرف نمیشوند. یکی از کارهایی که خوب است دربارهاش فرهنگسازی شود، استفاده از لباسهای سالم دوستانمان است که بسیاری از آنها را حتی یکبار هم نپوشیدهاند. اگر در سالهای بعد صاحب استارتاپی شدید و خواستید مانند استارتاپی که ماجرایش را خواندید، لباسهای تقریباً نو و سالم دیگران را برای فروش بگذارید، روی فرهنگسازی از راه تبلیغات سرمایهگذاری کنید. فرهنگسازی روشهای متعددی دارد؛ مثلاً ساختن فیلمهای کوتاه درباره هدر رفتن منابع طبیعی در فرایند تولید پارچه یا نشاندادن رضایت مشتریان از خریدهایشان.