دوست داشتم کار کنم
دوره دبستان صالح، از نظر تحصیلی دوره خوبی بود. او هم دانشآموزی درسخوان با نمرههای بالا بود. مشکل از جایی شروع شد که صالح وارد «دوره راهنمایی» (به قول شما امروزیترها «دوره اول متوسطه» شد؛ یعنی همان زمان که درسها کمکم تخصصی شدند و چندان با علاقههای صالح جور در نمیآمدند.
صالح: «آن موقع درسم زیاد خوب نبود. همیشه بیشتر دوست داشتم کار کنم تا اینکه فقط و فقط درس بخونم. نیاز چندانی به پولش نداشتم، فقط دلم میخواست کار کنم و روی پای خودم بایستم. برای همین از دوره راهنمایی دنبال کار گشتم. همان موقعها خبردار شدم مغازهای به نیروی کار نیاز دارد. من هم عصرها، بعد از تعطیلی مدرسه، به آن مغازه میرفتم و کار میکردم.»
بعد از تمامشدن دوره اول متوسطه، چالش بزرگ زندگی صالح شروع شد؛ «انتخاب رشته».
شما هنرستانیها که این دوره را گذراندهاید، احتمالاً میدانید دردسرهایی مثل نداشتن اطلاعات درست و حسابی درباره رشتهها تا چه حد آدم را سردرگم میکند. صالح هم آن زمان گرفتار همین مشکل بود. نمیدانست چه رشتهای بخواند! ریاضی بهتر است یا تجربی؟ انسانی یا هنر؟ میان همین بلاتکلیفیها بود که همسر برادرش به او پیشنهادی جالب داد.
صالح: «من قوه تخیل خوبی داشتم؛ از دورانی که در فرهنگسرای نزدیک خانهمان تئاتر کار میکردم، تخیل و تفکر هنریام خیلی تقویت شده بود و کارم توی نقاشی و طراحی هم خوب بود. همسر برادرم هم که خودش در رشته نقشهکشی صنعتی درس خوانده بود و از استعدادم در طراحی باخبر بود، پیشنهاد کرد نقشههای رشته نقشهکشی صنعتی را نگاه کنم و درباره این رشته تحقیق کنم.»
هدف داشته باشید
اگر کسی را دیدید که معتقد بود: «ممکن نیست کسی در درسی که دوست ندارد ضعیف باشد و در درسی که دوست دارد تا سطح المپیاد کشوری برود»، حتماً صالح را به او نشان بدهید. صالح با کمک و راهنماییهای همسر برادر و خانوادهاش بالاخره موفق شد رشته «نقشهکشیصنعتی» را انتخاب کند و در هنرستان «امیرکبیر» ثبتنام کند.
برای صالح هنرستان فرصتی فوقالعاده بود تا با طراحی و نرمافزارهای طراحی آشنا شود؛ اما او همیشه در زمینه کارکردن و یادگرفتن آدم زیادهخواهی بود و حتی اگر کل شبانهروز هم کار و تمرین میکرد، برایش کافی نبود.
سازمان فنیوحرفهای کشور خیلی اوقات برای کسانی که میخواهند با نرمافزارها و هنرهای متعدد آشنا شوند، کلاسهایی برگزار میکند. صالح هم که هنوز هنرستانی بود و تجربه و تخصص چندان زیادی نداشت، در کلاس آموزش کتیا (نرمافزاری برای نقشهکشی صنعتی) ثبتنام کرد تا جدیتر وارد بازار کار طراحی صنعتی شود.
علاقه و تلاش صالح برای واردشدن هرچه زودتر به عالم کار، حواس او را از «خیلی درسخواندن» پرت نکرد. صالحی که چند سال قبل هیچ علاقهای به درسخواندن نداشت، حالا رشته دوستداشتنیاش را پیدا کرده بود. این علاقه تا جایی پیش رفت که صالح در «المپیاد علمی ـ عملی» تا مرحله کشوری پیش رفت.
صالح: «یادم هست یک روز مدیر هنرستان از من خواست بروم بالای صف و برای بچهها سخنرانی کنم!، برای من راحت نبود که برای دوستان خودم سخنرانی کنم! برای همین سعی کردم حرفم را سریع و کوتاه بگویم. گفتم: «بچهها سعی کنید هرکاری میکنید و در هر عرصهای وارد میشوید، هدف داشته باشید. آدمی که در زندگیاش بدون هدف تلاش میکند، مثل کسی است که بدون هدف پیادهروی میکند. این آدم هیچوقت به مقصد نمیرسد.»
کارخانهای قبول کرد و طراحی کردم
صالح بعد از اینکه با طرز کار نرمافزارهای طراحی صنعتی آشنا شد، خودش را آماده ورود به بازار کار دید.
شاید عجیب به نظر برسد، اما اینطور که خود صالح معتقد است، تئاتر در این زمینه هم به کار صالح آمد. تئاتر باعث شده بود او در برقرارکردن روابط اجتماعی و صحبتکردن با مسئولان شرکتها مهارت بالایی داشته باشد؛ اعتمادبهنفسی که تئاتر و تخصصش در طراحی در او ایجاد کرده بود، به او کمک کرد برای کارخانهها و شرکتهای زیادی رزومه و نمونهکار بفرستد و بتواند با حرفزدن شرکتها را قانع کند. او آنقدر برای شرکتهای متعدد کار فرستاد تا کارخانهای(از شرکتهای خودروسازی معروف و مهم) با همکاری او موافقت کرد.
صالح: «به مسئولان کارخانه گفتم من میخواهم برای شما طرح بکشم و از صفر تا صد کار را یاد بگیرم. حتی فعلاً پول هم نمیخواهم. فقط باید کار یاد بگیرم. البته خوشبختانه آنها با پرداخت حقوق مشکل نداشتند و گفتند به من حقوق میدهند. آن کار اولین کار تخصصی من در رشتهام بود.»
کارگاهم را راهاندازی کردم
احتمالاً اگر بهطور اتفاقی از آدمها بپرسیم چرا کارآفرین نمیشوید، یکی از اولین پاسخهایی که میشنویم این است: «چون پول نداریم». صالح هم همین مشکل را داشت. البته هنوز هم مشکل مالی بزرگترین مشکل اوست.
او میخواست و میدانست که دیگر باید کارگاهی برای خودش داشته باشد. برای همین شروع کرد به جمعآوری سرمایه، تهیه دستگاه، استخدام نیروی کار و راهاندازی کارگاه.
سرمایهای را که بعد از چندین سال کارکردن به دست آورده و وام بانک و پولی را که از خواهرش قرض کرده بود، جمع کرد و کارگاهش را راهاندازی کرد؛ کارگاهی که در آنجا، قطعات سیانسی را طراحی میکند و آنها را برش میدهد.
صالح برای راهاندازی کارگاهش با مشکل مالی مواجه بود؛ مشکلاتی مثل هزینه اجاره مغازه و قیمت دستگاهها و مواد اولیه که از توانایی آن موقع صالح که جوانی بیستساله بود خارج بودند. اما خلاقیت و انرژی به او کمک کرد و توانست در این دو سه سالی که کارگاهش را راه انداخته است، با وجود مشکلات مالی در زمینه تهیه مواد اولیه، سفارشهایش را بیشتر کند و حقوقش به میزانی برسد که حالا بگوید: «کاملاً راضیام و این رشته و شغل را به دیگران هم توصیه میکنم.»
در کارگاه صالح، جعبه دستمال کاغذی، شمعهای فلزی تولد، قطعات ماشین و هر چیزی که با دستگاه سیانسی قالب زده شود، ساخته میشوند.
قطعاً قبول میکنم
تا جایی که ما میدانیم، بسیاری از شما هنرستانیها هنوز نمیدانید برای واردشدن به عرصه کار میتوانید به چه محلهایی مراجعه کنید؟ کدام کارگاه و مغازه؟ کدام کارآفرین؟
اگر علاقهمند به کارهایی مثل طراحی و حکاکی روی سیانسی بودید یکی از فضاهایی که میتواند به شما کمک کند، کارگاه آقای سید صالح حسینی است که کارآفرینی مسئولیتپذیر و حمایتگر است و دوست دارد هنرستانیهای علاقهمند به کار، هرچه سریعتر با کمک ایشان وارد شغل مورد علاقهشان شوند.