یکی از رسالتهای معلم، زمینهسازی برای مطالعه کتابهای غیر درسی است. این عمل میتواند هم به تعمیق یادگیری کتابهای درسی کمک کند و هم علاقه آنها را به مطالعه افزایش دهد. لذا طرحی را آماده و دو کلاس را بهعنوان «نمونه» انتخاب کردم. دانشآموزان را درباره طرح توجیه کردم: «شما در هر نوبت دو نمره برای درس دین و زندگی خواهید داشت. نمره پایانی که با امتحان نوبت اول کسب میکنید و نمره مستمر که متشکل از فعالیتهای شما در طول سال است. نویسندگان کتاب دین و زندگی پنج نمره از 20 نمره مستمر را به گفتوگو و مشارکت در فعالیتهای گروهی اختصاص دادهاند و من میخواهم این نمره را هدفمند کنم».
ادامه دادم: «من فهرستی از بهترین کتابها، رمانها و داستانهای جذاب را انتخاب کردهام شما دو ماه فرصت دارید که یکی از کتابها را تهیه کنید و آن را بخوانید. در آذرماه کتابخوانی شما را راستیآزمایی خواهم کرد و اگر کتاب را خوانده باشید، پنج نمره را خواهید گرفت».
فهرست کتابها را روی تخته نوشتم و در انتهای فهرست هم تاریخ نقد کتاب را اعلام کردم: «تاریخ فیلمبرداری از نقدِ کتاب، 20 آذرماه 1394».
حالا دیگر معادله سختتر شده بود. آنان باید هم کتاب میخواندند و هم در مقابل دوربین کتاب را نقد میکردند. بعضی صدایشان را بلند کردند که: «آقا ما نمیتونیم کتاب بخونیم»؛ «آقا قبلاً معلمها به همه نمره 20 میدادند»؛ «آقا ما اصلاً وقت برای کتابخواندن نداریم»؛ «آقا یعنی چی میخواهید فیلم بگیرید؛ و ...»
هر بار که به کلاس میآمدم، با انبوهی از بهانههای دانشآموزان مواجه میشدم. بهترین دانشآموز کلاس میگفت: «من از اول راهنمایی تا حالا کتاب نخواندهام». دیگری میگفت: «آقا من حاضرم چند تحقیق بنویسم، اما کتاب نخوانم».
اعتراضات زیاد بودند و من باید مقاومت میکردم تا حلاوت خواندن یک کتاب غیردرسی را به دانشآموزان بچشانم.
در ابتدای هر جلسه سعی میکردم ترس آنها از خواندنِ کتاب را بریزم: «خواندن کتاب غیردرسی با خواندن کتاب درسی متفاوت است. نباید کتاب را حفظ کنید. مثل دیدنِ فیلم است. اگر میتوانید کتاب را بخرید، اگر نمیتوانید از کتابخانه عمومی امانت بگیرید. کتاب را به هم قرض بدهید و...»
دانشآموزان وقتی دیدند موضوع جدی است، کمکم مجاب شدند کتاب بخرند و بخوانند. بعضی همچنان در برابر این تغییر مقاومت میکردند.
دو ماه به پایان رسید. زودتر به کلاس رفتم. دوربین کوچک خودم را آماده کردم و منتظر ماندم آنها به کلاس بیایند.
برای آرامشدادن به بچهها گفتم: «هر کس کتاب را خوانده، نمره کامل میگیرد. در ضمن فیلمبرداری برای افزایش اعتمادبهنفسِ شماست. نوع حرفزدن مهم نیست، بلکه خود حرفزدن مهم است. درباره هر کتابی که خواندهاید، هر طور که میخواهید حرف بزنید.»
دوربین را روشن کردم. نفس در سینههایشان حبس شده بود. اولین دانشآموز کتاب «کشتی پهلوگرفته»، نوشته سیدمهدی شجاعی را خوانده بود. 10 دقیقه در مقابل دوربین صحبت کرد خیلی خوب حرف میزد. گاهی اشک از چشمانش جاری میشد. در پایان صحبتهایش تشویقش کردم و بچهها هم کف زدند.
جلسه کتابخوانی آنقدر جذاب شد که دانشآموزان بیش از پنج دقیقه برای صحبت وقت میخواستند. ارائه کتاب دو جلسه طول کشید. وقتی ارائه آخرین دانشآموز تمام شد، شیرینی پخش کردم. حلاوت کتابخوانی با شیرینی ممزوج شد.
سال بعد توانستم هشت کلاس و حدود 250 نفر را در این طرح شرکت بدهم. خواندن یک کتاب در هر نوبت ضروری بود و اگر کسی کتاب دیگری میخواند، نمره بیشتری میگرفت.
اکنون ما یک «برند» داریم. «پویش کتابخوانی دبیرستان امام علی (علیهالسلام)» و هر سال با دانشآموزان کتاب میخوانیم، نقد میکنیم، فیلم میگیریم و لذت میبریم.
اینگونه ما بدون تحمیل هیچ هزینهای به مدرسه، در سال 96-95 با حضور 250 دانشآموز 750 کتاب و در سال 97-96 با حضور 300 دانشآموز تعداد 1016 کتاب خواندیم. این رقم در سال تحصیلی 98-97 به 1200 جلد کتاب رسید.
شاید بپرسید چگونه متوجه میشوم بچهها کتاب را خواندهاند؟ اولاً اصل بر اعتماد است و اگر در موارد معدودی شک کنم، فقط یک سؤال از شخصیتها یا وقایع داستان میپرسم تا معلوم شود کتاب را خوانده است یا خیر. اگر هم دانشآموزی کتاب را نخوانده باشد، فرصت دوبارهای به او میدهم.
من توانستهام ترس دانشآموزان را از کتابخوانی بریزم. آنان میدانند که کتابخواندن جزئی جدانشدنی از فرایند درس است.