نظریه خودتعیینگری1 حد و حدودی که رفتار شخص، خودانگیخته یا خودتعیینگرانه است را بررسی میکند. غالباً وقتی افراد نیازهای اساسی خود را تأمین میکنند، در مقایسه با زمانی که این نیازها در آنها تأمین نشدهاند، عملکرد بالاتری از خود نشان میدهند.
«نیاز اساسی» نوعی خلأ یا کمبود ادراکشده است که وقتی تأمین میشود سلامتی و بهروزی2 بهبار میآورد و وقتی تأمین نمیشود، فرد به آسیب و بیماری3 دچار میشود. نیاز اساسی ممکن است از نوع جسمانی (هول، 1943)، نظیر نیاز به هوا، غذا و آب، یا از نوع روانی نظیر نیاز به عشق یا احترام و قدرشناسی باشد. نظریه خودتعیینگری مدعی است افراد برای نیل به سطوح بهینه عملکرد و تجربه رشد شخصی و بهروزی مستمر، باید در طول زندگی خود بهطور پیوسته سه نیاز روانیِ «خودمختاری، شایستگی و وابستگی» را تأمین کنند (دسی و ریان، 2003؛ ریان و دسی، 2000؛ ریان و فردریک، 1997).
الف. نیاز به خودمختاری4: به این موضوع اشاره دارد که افراد نیاز دارند باور کنند خودشان کُنشهای (اقدامات) خود نظیر آغاز، تعدیل یا ادامه رفتار را انتخاب میکنند. هنگامی که افراد آزادی شخصی خود را احساس کنند، این نیاز تأمین میشود.
ب. نیاز به شایستگی: به این نکته اشاره میکند که افراد برای دستیابی به دستاوردهای مطلوب، خواستار انجام وظایف دشوار و چالشی هستند. این نیاز هنگامی تأمین میشود که افراد لذت تبحر، موفقیت و کنترل را تجربه کنند.
ج. نیاز به وابستگی5: به این نکته اشاره دارد که افراد به برقراری احترام متقابل و رابطه با دیگران نیاز دارند. زمانی این نیاز برآورده میشود که افراد احساس حمایت اجتماعی از جانب دیگران را تجربه کنند.
بهطور ایدهآل، تمامی این سه نیاز در طول زندگی شخص در سطوح بهینه مرتفع خواهند شد (ریان و دسی، 2002).
تصور بر این است که این نیازهای سهگانه برای همه افراد در سرتاسر عالم قطعی هستند (دسی و همکاران، 2001؛ ریان و دسی، 2000؛ جو، ونستینکیست و لنز، 2005). در عین حال، غالباً اهمیت نسبی این نیازها و شیوههایی که شخص از طریق آنها این نیازها را تأمین میکند، در گذر زمان و در طول زندگی وی تغییر میکنند. علاوه بر این، فرهنگی که فرد در آن به سر میبرد، میتواند بر میزان تمرکز وی بر این سه نیاز اساسی و طلب آنها تأثیر بگذارد (ریان و دسی، 2000).
ایده اصلی نظریه خودتعیینگری آن است که تعقیب برخی از اهداف زندگی انسان میتواند تأمین بهنسبت مستقیم این سه نیاز اساسی را در پی داشته باشد که خود نیز به افزایش بهروزی منجر میشود (ریان، شلدون، کاسر و دسی، 1996). در عین حال، ممکن است تعقیب اهداف دیگر به تأمین این سه نیاز اساسی منجر نشود که خود میتواند باعث بیماری یا سیهروزی شود. کاسر و ریان (1993، 1996، ریان و همکاران، 1999) افرادی را که بر تحقق اهداف درونی6 (برای مثال رشد شخصی، تعلق و احساس اشتراک) تمرکز میکنند یا افرادی را که بر تحقق اهداف بیرونی7 تمرکز میکنند (برای مثال، پول، اشتهار و وجهه عمومی) مقایسه کردند و دریافتند، تمرکز بر خواستهای درونی میتواند به افزایش بهروزی منجر شود، در حالیکه تمرکز بر خواستهای بیرونی و غفلت از نیازهای درونی ممکن است به افسردگی و اضطراب بینجامد (وِنستینکیست و همکاران، 2004).
کانون تمرکز اصلی این نظریه، تمایز بین انگیزش درونی و بیرونی است. انگیزش (درونی و بیرونی) به انجام وظیفه و اقدام اشاره دارد، زیرا انجام وظیفه و اقدام برای شخصی که مرتکب فعالیتی میشود، بسیار جالب و ارضاکننده است (وایت8، 1959). هنگامی که افراد فقط از انجام وظیفه و اقدامات خود احساسات مثبتی تجربه کنند، گفته میشود بهطور درونی برانگیخته شدهاند. برعکس، انگیزش بیرونی یا خارجی به انجام و اقدام و وظایفی اشاره دارد که به دستاوردی مجزا از خود فعالیت منجر خواهد شد؛ نظیر دریافت پاداش یا احتراز از تنبیه (دسی و ریان، 2008).
افرادی که باور دارند اقدامات آنها موجب انگیزش درونی میشود، کانون ادراک علیت درونی9 دارند. برعکس، افرادی که باور دارند اقدامات آنها موجب انگیزش بیرونی میشود، کانون ادارک علیت بیرونی دارند (ریان و کونل، 1989؛ شلدون، 2002؛ ترین، تن؛ براون و شلدون، 2007). تمرکز بر خواستههای درونی میتواند به افزایش بهروزی افراد منجر شود، اما تمرکز بر خواستههای بیرونی باعث افسردگی و اضطراب آنان میشود (ونستینکیست، سیمونز، لنز، شلدون و دسی، 2004).
چهار نوع انگیزش بیرونی متفاوت وجود دارند که نظریهپردازان آنها را در طول یک پیوستار، از انگیزشهایی که کاملاً بهصورت درونی تنظیم میشوند، تا انگیزشهایی که کاملاً بهصورت بیرونی تنظیم میشوند، چیدهاند. این چهار نوع انگیزش عبارتاند از:
1. نظمبخشی منسجم10: به معنای حس تعلق و نزدیکی بسیار شدید با ارزش حاصل از انجام فعالیت، بهطوریکه به بخش جدانشدنی فرد تبدیل میشود.
2. نظمبخشی همذاتپندارانه11: بدان معناست که شخص فعالیت را صرفاً بدینخاطر انجام میدهد که با ارزش یا معنای حاصل از انجام آن احساس هویت میکند. بنابراین، دلیل چرایی انجام آن کار را میپذیرد. از انگیزش (یا نظمبخشی) درونی، نظمبخشی منسجم و نظمبخشی همذاتپندارانه، بهعنوان انگیزش خودمختار نام برده میشوند (درسی و ریان 2008؛ گانیه و فرست، 2008).
دلالتهای نظریه خودتعیینگری در تقویت احساس نیاز به بهروزی در معلمان و کارکنان مدرسه
همانطور که اشاره شد، نظریه خودتعیینگری حد و حدود رفتار شخص خودانگیخته یا خودتعیینگرانه را بررسی میکند. اگر معلمان سه نیاز اساسی خود برای خودمختاری، شایستگی و وابستگی را تأمین کنند، نسبت به زمانی که این سه نیاز اصلی برآورده نمیشوند، غالباً میزان بالاتری از عملکرد، سلامتی و بهروزی را خواهند داشت.
یکی از اهداف مدیریت مدرسه، برانگیختن معلمان برای تحقق دستاوردها و اهداف مطلوب سازمانی است. ممکن است معلمان وظیفه خود را صرفاً برای تبعیت از خواستههای مدیریت و کسب پاداش یا اجتناب از تنبیه انجام دهند. غالباً رفتارهایی که در چنین شرایطی انجام میشوند، پایدار نیستند و معمولاً پس از تخفیف تهدید به تنبیه یا وعده پاداش متوقف میشوند. ممکن است معلمان مدت زمان محدودی، به رفتارهایی که در چنین شرایطی انجام میشوند ادامه دهند. با وجود این، مطلوبترین شرایطی که معلمان در آن انجام وظیفه میکنند، شرایطی است که جوانب مهمی از وظیفه درونی شدهاند و وظیفه جزئی از آنان محسوب میشود. در چنین شرایطی، معلمان بدین خاطر وظیفه را انجام میدهند که خودِ وظیفه جالب و لذتبخش است.
با معلمان خود درباره این موضوع که بهواسطه درونی برانگیخته میشوند یا بیرونی، صحبت کنید. چنانچه ممکن است، طرحی را پیدا کنید تا بهواسطه آن معلمان بتوانند زمان بیشتری را صرف انجام وظایفی کنند که آنها را از حیث درونی تأمینکننده مییابند و زمان کمتری را به وظایفی که از حیث بیرونی ارضاکنندهاند اختصاص دهند. برای بهبود انگیزش درونی، به معلمان خود نشان دهید چگونه با وظایف مشخصی به تحقق رسالت، چشمانداز، راهبردها و اهداف مدرسه کمک میکنند. هرچه معلمان بتوانند چرایی و چگونگی نیازشان به مشاغل خود را بیشتر درونی کنند، بهتر میتوانند وظایف خود را جالبتر و رضایتبخشتر بیابند. این امر میتواند به مشاغل و بهروزی بالاتر منجر شود. برعکس، معلمانی که احساس میکنند هیچکدام از سه نیاز اساسی آنها محقق نمیشود، ممکن است بخواهند شغل جدیدی پیدا کنند، چون نیازهای تأمیننشده میتوانند فشار روحی، اضطراب، افسردگی و بیماری را در پی داشته باشند.
پینوشتها
1. Self- determination theory
2. Health & well-bing
3. Pathology & ill health
4. The need for autonomy
5. The need for relatedness
6. Intrinsic goals
7. Extrinsic goals
8. White
9. Internal perceived locus of causality
10. Integrated regulation
11. Identified regulation
منابع در دفتر مجله موجود است.