شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

قدرت شخصی

قدرت شخصی
محمد در مدرسه روز بدی را گذرانده بود. دستش انداخته بودند و لقب‌های زشتی به او داده بودند. سعی کرد توجهی نکند، اما آن‌ها ادامه دادند. گاهی احساس می‌کرد دلش می‌خواهد با مشت به آن‌ها حمله کند، یا پا به فرار بگذارد و دیگر به مدرسه برنگردد.

محمد در مدرسه روز بدی را گذرانده بود. دستش انداخته بودند و لقبهای زشتی به او داده بودند. سعی کرد توجهی نکند، اما آنها ادامه دادند. گاهی احساس میکرد دلش میخواهد با مشت به آنها حمله کند، یا پا به فرار بگذارد و دیگر به مدرسه برنگردد.

آن شب مادرش درباره روزی که در مدرسه گذرانده بود، پرسید و محمد پاسخ داد: «از مدرسه رفتن متنفرم. از اینکه مرتب سربه سرم بگذارند خسته شدهام.»

مادرش گفت: «میدانی که نمیتوانی به مدرسه نروی. باید سعی کنی از حق خودت دفاع کنی.»

 

مریم در کلاس ساکت نشسته بود و تمرینهای ریاضی را حل میکرد و سرش به کار خودش بود که زیبا بدون دلیل از زیر میز به او لگد میزد. مریم فقط یک کلمه میگوید: «بس کن!» حتی با صدای بلند هم نمیگوید.

ولی معلمشان فوری دستور میدهد که برای تنبیه بعد از پایان مدرسه باید یک ساعت اضافی بماند! مریم سعی میکند توضیح بدهد، اما معلم میگوید: «نمیخواهم حرفی بشنوم.»

در این میان زیبا با لبخندی روی صورتش آنجا نشسته است.

سر میز شام، مریم ماجرا را برای خانوادهاش تعریف میکند. پدرش میگوید: «تو قانونشکنی کردی، هر چند به نظر میرسد که از روی قصد نبوده است. معلمت عادلانه رفتار نکرده است. تو باید از حق خودت دفاع کنی.»

 

والدین امید برای هر چیزی او را سرزنش میکردند. شب پیش برادر کوچکترش بشقابی را شکست و والدینش سر او داد کشیدند: «اگر وظیفهات را انجام میدادی و سفره را جمع میکردی ... اگر همانطور که پیشتر به تو گفتیم، بیشتر مراقب بودی ...» و آنقدر ادامه دادند تا امید احساس کرد حالش دارد به هم میخورد! مدتی بعد سراغ تلفن همراه رفت و ماجرا را برای بهترین دوستش تعریف کرد: «آنها برای کاری که نکردهام مرا سرزنش میکنند!»

دوستش نوشت: «تعداد کمی از پدرها و مادرها توجه ندارند. احترام به نفست را حفظ کن. از خودت دفاع کن!»

 

وقتی مادر محمد به او میگوید که باید از حق خودش دفاع کند، منظورش چیست؟ آیا باید با دانشآموزانی که دستش میانداختند دعوا کند؟ باید با آنها بجنگد؟ باید تلافی کند چون کاری میکنند که احساس بدبختی کند؟

وقتی دوست امید به او میگوید که باید احترام به نفسش را حفظ کند، منظورش چیست؟ باید با والدینش حاضرجوابی کند؟ باید برادر کوچکش را کتک بزند چون او را توی دردسر انداخته است؟ باید به اتاقش برود و تا آنجا که زورش میرسد در را محکم پشت سرش به هم بکوبد؟

وقتی پدر مریم به او میگوید که باید از حق خودش دفاع کند، منظورش چیست؟ باید بعد از اینکه معلم دستور داد ساکت شود، باز هم حرف بزند؟ باید به زیبا لگد بزند و امیدوار باشد او هم صدایش دربیاید؟ باید به دفتر مدرسه برود و از رفتار معلمش شکایت کند؟

آیا هرگز کسی به شما گفته است که از حق خودت دفاع کن؟

 

- از حق خود دفاعکردن و احترام به نفس داشتن به معنای تلافیکردن نیست.

- به معنای رئیس‌‌بازی درآوردن، خودبینبودن و گستاخی نیست.

- به این معنا نیست که هر چه دلتان خواست بگویید و هر رفتاری که خواستید انجام دهید.

- عزت نفس داشتن به معنای این است که بدانید کی هستید و برای چه سرافرازید و با خودتان صادقید.

- به معنای این است که بدانید چطور سخنگوی خودتان باشید و زمانی که حق با شماست حرفتان را بزنید.

- به معنای این است که به غیر از خدا همیشه کسی را کنارتان دارید و آن شخص کسی نیست جز خودتان.

 

آنچه که برای سرافراز بودن و دفاع از خودتان لازم دارید

اگر بخواهید نقاشی بکشید، به رنگ، قلممو و بوم احتیاج دارید. اگر بخواهید کتاب بنویسید، به یک نظریه، کاغذ، مداد و زمان برای نوشتن نیاز دارید. اگر بخواهید سرافراز باشید و از حقتان دفاع کنید، باید توانایی شخصی و عزت نفس مثبت داشته باشید. ما به شما میگوییم که چگونه توانایی شخصی کسب کنید. بخش مهم قدرتِ شخصی، شناختِ خودتان است. تا زمانی که ندانید چه کسی هستید و چه چیزهایی برایتان مهم است نمیتوانید از حق خودتان دفاع کنید.

 

چگونه قدرت شخصی به دست آورید و از آن استفاده کنید.

وقتی کلمههای «قدرت شخصی» را میشنوید، فکر میکنید به چه معناست؟

الف) قدرتمندتر از دیگران بودن؟

ب) باهوشتر از دیگران بودن؟

پ) بهتر از دیگران بودن؟

ت) پولدارتر از دیگران بودن؟

ث) مشهوربودن مانند قهرمانان؟

ج) تمام موردهای بالا؟

 

وقتی از قدرت شخصی صحبت میکنیم، منظورمان هیچکدام از آنها نیست. قدرت شخصی به معنای احساس امنیت و اعتمادبهنفس درون خودتان است. هر کسی میتواند قدرت شخصی داشته باشد حتی یک کودک. شما میتوانید بیاموزید چگونه آن را کسب کنید و از آن بهره بگیرید. مهم نیست هماکنون چه احساسی دارید، میتوانید بیاموزید احساس امنیت و اعتمادبهنفس داشته باشید.

زمان میبرد و نیاز به صبوری دارد. شاید لازم باشد شهامت تغییر زندگیتان را داشته باشید. اما میتوانید!

 

مانند سال که چهار فصل دارد، قدرت شخصی دارای چهار بخش است:

1. مسئول باشید؛

2. انتخاب کنید؛

3. خودتان را بشناسید؛

4. قدرت را کسب کنید و آن را در ارتباطهایتان و زندگیتان مورد استفاده قرار دهید.

در شمارههای امسال مجله «رشد جوان» به آموزش فصلهای قدرت شخصی میپردازیم تا در نهایت بتوانیم عزت نفس را در شما تقویت کنیم. داشتن احترام به نفس به معنای افتخارکردن به خودمان است و بدون آن، هر شخصی درباره خودش شک میکند و در برابر زور اطرافیانش فرومیریزد.

احساس پستی و بیارزشی میکند و شاید به سوی مشکلهای دیگر سوق داده شود. با داشتن عزت نفس، شما از درون احساس امنیت میکنید، مشتاق هستید تا بهطور مثبت خطر کنید. مسئولیت بیشتری در قبال کردارتان بپذیرید، با تغییرها و مبارزههای زندگی روبهرو شوید و در برابر واپسزدگی، طردشدن، نومیدی و شک مقاوم باشید.

عزت نفس به معنای خودبینی نیست. تکبر و برتریطلبی هم نیست و بدبختانه بیشتر وقتها با هر سه مورد به اضافه خودپرستی، خودپسندی و گستاخی نیز به اشتباه گرفته میشود. شاید شما شنیده باشید که عزت نفس زیاد خوب نیست. حقیقت دارد. تشویقهای بیجا و مداوم، تملق و چاپلوسی و بادکردنِ ارزش شخصی و اجتماعی خوب نیست، اما آنها ربطی به عزت نفس ندارند. احترام به نفس بر اساس واقعیتها و حقایق است، درباره دستاوردها و شایستگیهاست. هر قدر احترام به نفس بیشتر و قویتر باشد، شما راحتتر میتوانید راهتان را درون اجتماع بگشایید.

تکبر، گستاخی و خودبزرگبینی نتیجه غرور ذاتی نیستند، بلکه نتیجه تحقیر دیگراناند. در واقع غرور از لذتها، دستاوردها، مهارتها و تواناییهایمان ناشی می‌‌شود و درباره کوچککردن دیگران نیست. بیشتر وقتها، تحقیرکردن دیگران به لباس مبدل غرور در میآید، هر چند دروغین است. وقتی به دیگران اهانت میکنیم و آنها را زیردست خودمان میبینیم، نسبت به آنها احساس برتری میکنیم. اهانتکردن به آنها به ما اجازه میدهد به طور مداوم بکوشیم کسی را بیابیم تا نسبت به او احساس برتری کنیم؛ کسی که او را کوچک کنیم تا خودمان را بالا ببینیم.

ریشه اهانت درون دو مشکل بزرگ قرار دارد: خشونت و گردنکلفتی. آن گردنکلفتی که دست میاندازد، مسخره میکند و با آزارهایش دیگران را به ستوه میآورد، شخصی نیست که عزت نفس مثبت داشته یا صاحب غرور ذاتی باشد. این طور افراد مهارت اجتماعی ندارند، همدرد نیستند و شاید مشکلهای جدی دارند. مثلاً والدین یا خواهر و برادری دارند که آنها را تحقیر میکنند، نسبت به آنها خشن هستند یا با خشم عمیق درونی و حسادت به موفقیت دیگران مواجهاند و در حال تجربه تنهایی عمیق هستند. گردنکلفت باور دارد که احساس، خواست و نیاز دیگران مهم نیست و نسبت به دیگران احساس اهانتآمیز دارد.

زمانی که تحقیرکردن با احساس ناتوانی و شرمساری توأم میشود، غالباً به سوی خشونت گرایش پیدا میکند. در اینجا عزت نفس مقصر نیست. بلکه نبود عزت نفس مثبت، سوق دهنده بعضی افراد به سوی نادرستی، خشونت و حتی رفتارهای نومیدانه است. زمانی که به خودمان کمک میکنیم تا عزت نفس داشته باشیم، نمیآموزیم تا دیگران را کوچک ببینیم و دیگران را تحقیر کنیم. یاد میگیریم از درون احساس غرور کنیم و احساس خوبی درباره خودمان داشته باشیم.

عزت نفس چیزی نیست که با آن متولد شویم. چیزی است که آن را میآموزیم. ما باید عزت نفس مثبت را در خانه و مدرسه، همراه با مهارت نوشتن و خواندن و ریاضی بیاموزیم.

 

۱۲۶۸
کلیدواژه (keyword): رشد جوان، چراغ،عزت نفس،قدرت
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.