این نوشته قرار است از محمد رسولالله(ص) بگوید، اما از محمد(ص) گفتن را نیز با نام علی(ع) و از ماجرایی آغاز میکند. مگر او که فخر عالم است خود نفرمود: «من شهر علمم و علی(ع) دروازه آن شهر است» و از علی(ع) نوشتن را نیز از شبی آغاز میکند که یک نقطه آغاز است؛ آغاز هجرت! نمیخواهم تاریخ بگویم فقط این صحنه را از نظر بگذرانید:
تصور کنید خانهای را که در محاصره چهل مرد جنگی است. در این خانه جوانمردی به اختیار خود در بستر کسی خوابیده است که قرار بوده کشته شود. دقیقتر بگویم: یک نفر در میان بستر است و چهل مرد با شمشیر آخته گرداگرد او.
این صحنهها شگفتآور و زندهاند تا همیشه تاریخ. اصولاً هجرت ماجرایی عظیم و عزیز است با حوادثی جذاب و به یادماندنی که نویسندگان زیادی را جذب خود کرده است. حتی بسیاری از جزئیات آن نیز در صفحات تاریخ به جا ماندهاند. ذهن ما غالباً حادثهجوست و طبیعی است که از ماجرای عظیم هجرت چنین صحنههایی را بهخاطر بسپاریم.
اما اگر کتابهای تاریخی را با دقت بیشتری بکاویم، به نکات نغز و نابتری دست مییابیم که اتفاقاً در دل این حادثه نهفته است:
حضرت محمد(ص) میتوانست امام علی(ع) را نیز در این سفر پرخطر با خود همراه کند و هر دو با طیب خاطر از مکه راهی مدینه شوند. اما ایشان از یار و امین همیشگی خود میخواهد که سه روز در مکه بماند؛ آن هم به یک دلیل! امام علی(ع) در این سه روز مأموریت دارد تا امانتهایی را که مردم نزد محمد مصطفی(ص) گذاشتهاند، به صاحبانشان برگرداند.
نکته ظریف ماجرا این است: «تمام دوستان و وفاداران به پیامبر(ص) از مکه بیرون رفتهاند، پس این امانتها از آن کسانی است که به پیامبری محمد(ص) ایمان نیاوردهاند، اما ذرهای در امانتداری او تردید ندارند!» یعنی مردم مکه یقین دارند پیامبر(ص) به امانتهای آنان کاری ندارد؛ حتی اگر این مردم با برگزیده خدا طوری رفتار کنند که مجبور شود از آن شهر هجرت کند! محمد(ص) امانتهای مردم را به صاحبانشان برمیگرداند؛ حتی اگر همین مردم او را و خانواده و دوستانش را سه سال در محاصرهای سخت قرار دهند! امانتهای مردم دستنخورده باقی میماند، حتی اگر اموال مسلمانان مهاجر مصادره شود!
در این میان نقش امام علی(ع) نیز بسیار مهم است: حضرت محمد(ص) امانتهای مردم را به دست کسی میسپارد که او را همچون خود امانتدار مردم میداند!