شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

طنزیمات

  فایلهای مرتبط
طنزیمات

قانع

ریاضی‌دانی تعریف می کرد:" پس از سال‌ها یکی از شاگردهایم را که در درس ریاضی ضعیف بود، دیدم که بسیار ثروتمند شده‌است. با تعجب پرسیدم تو با آن حساب‌ندانی و ضعف در ریاضی‌ چگونه چنین ثروتمند شدی؟" گفت:

"از کارخانه‌ی چینی‌سازی، یک سرویس چینی می‌خرم ده هزار تومان، می فروشم سی هزار تومان، به همین سه در صد سود قانعم!"

 

خیارخوار غیرحرفهای

اتوبوس که راه افتاد، هرمز از داخل کیسه‎ای که همراهش آورده بود، یک خیار درشت بیرون آورد و آن ‎را به طرز وحشتناکی با پوست گاز زد و خرت و خرت خورد.

صدای خیار‌خوردنش طوری روی اعصاب بود که فشارخون صابر را چند درجه بالا برد و به مرز هشدار رساند. نیم دقیقه بیشتر طول نکشید که هرمز دومین خیار را از کیسه‌‎اش بیرون آورد و گاز زد. طبق نظریه‎ی نسبیت انیشتین، زمان هر خیاری که می‌خورد برای صابر چندقرن می‎گذشت. دیگ صبر او داشت به نقطه‌ی جوش می‎رسید.

آن‎ها داشتند برای شرکت در یک اردوی آموزشی، به کارخانه‌ای در شهر صنعتی کاوه می‎رفتند. هرمز دهمین و آخرین خیار را که از ته کیسه در‎آورد و خورد، خیال صابر راحت شد اما تا خواست نفس راحتی بکشد، اتوبوس جلوی جایگاه پلیس راه توقف کرد. دست‎فروشی با بسته‎های تخمه آمد بالا. نگاه هرمز که به او افتاد، صدایش کرد و سه بسته تخمه خرید. حال صابر دوباره رو به وخامت رفت اما با خوش‎بینی گفت شاید تخمه خوردنش کمی تا قسمتی مثل آدمیزاد باشد که متاسفانه نبود. صدای تخمه شکستن هرمز، سوهان روح و روان شد. صابر که داشت به مرز جنون می‌رسید، رودربایستی را کنار گذاشت و به او گفت: «خواهش می‎کنم نشکن!»

هرمز با لحن خودخواهانه‌ای جواب داد:

«حالِ اردو رفتن به تخمه شکستنه. ناراحتی، هندزفری بذار توی گوشت.» تمام صندلی‎ها پر بودند. صابر حاضر بود گوشی‎اش را بدهد یکی جایش را با او عوض کند، اما ترسید اگر پیشنهادش را بگوید، به کم‎جنبگی و ضد حال بودن متهم  شود چون همه قبل از سفر عهد کرده بودند که بچه‎های باحالی باشند. طاقت صابر که طاق شد، پاشد رفت مشکلش را با مربی در میان گذاشت، او از هرمز خواست تخمه نشکند. صابر روی صندلی جا به جا شد تا نفس راحتی بکشد.

هرمز که بعد از خوردن تخمه‌های شور تشنه‌اش شده بود، مرتب تکرار می‌کرد:" چقدر تشنمه. چقدر تشنمه." صابر به خاطر این که از تکرار این جمله‌‌ی گوش‌آزار و روان‌فرسا راحت بشود، قمقمه‌ی پرآبی را که همراهش آورده بود به او داد. هرمز وقتی تمام آب قمقمه را سرکشید، تا خود ساوه تکرار کرد: " وای چه خوب شد. وای چه خوب شد، چقدر تشنه‌م بود. وای چه خوب شد...."

 

فوت و فن / مصطفی مشایخی

پسری فکر کسب و کار افتاد

چند وقتی در این مدار افتاد

ابتدا بی مهارت آموزی

رفت دنبال پیرهن دوزی

هرچه می‌دوخت نقص و مشکل داشت

دست‌کم، بیست عیب کامل داشت

آستین افتضاح و جادکمه

ضد و ناسازگار با دکمه

بعد از آن، پیتزا فروشی زد

نابلد بود و دخل او آمد

مدتی با کنف، سبد می‌بافت

به ضرر خورد، بس که بد می‌بافت

ناروشمند و هرچه بادا باد

گوشه‌ای قارچ پرورش می‌داد

طبق معمول کار او نگرفت

مات و مبهوت مانده بود و کنفت

عاقبت با برادرش مرآت

رفت دنبال کار تاسیسات

همه از طرز کارشان شاکی

لوله دل‌گیر و شیر آن شاکی

تا جهان‌دیده‌ای صدایش کرد

نکته‌ها گفت و صد دلیل آورد

که ببم کار و فوت و فن دارد

از صنوبر، رطب نمی‌بارد

هی نگو فوت و فن نمی‌خواهد

علم و آموختن نمی‌خواهد

هر که در کار خود مهارت داشت

بهره‌ای از موفقیت داشت

کار و دانش، کنار هم باشند؛

این دو هر وقت یار هم باشند

حاصلش شک نکن، توانایی ست

راز هر کار خوب، دانایی ست

 

نصیحت

شاندرو شاعر مجارستانی، گرفتار تنگدستی شد. روزی می‌خواست از رودخانه‌ای بگذرد اما چون پول نداشت، به قایقران گفت:«من برای عبور از رودخانه پول ندارم اما اگر مرا به آن سوی رود برسانی پندی به تو خواهم داد که به کارت می‌آید.»

قایقران قبول کرد و وقتی به آن سوی رودخانه رسیدند، شاندرو گفت :

« و اما نصیحت! هرگز کاری را که برای من انجام دادی برای دیگران انجام نده چون گرسنه خواهی ماند!»

 

غلطخوانی

پدری پسر را پند می‌داد که پیوسته با ادب باش زیرا ادب، ارزنده چیزی ست.

پسر گفت:«کای پدر! اگر ادب ارزنده چیز است، چرا شاعر در این بیت از آن به نام "خر ارزان»یاد می‌کند

جان در تن فرد بی‌ادب لرزان است

صد جان بدهی، ادب خری ارزان است؟"

 

مجازیان

تا یکی دو دهه پیش، جانداران به گونه‌هایی مانند: تک سلولی ، پرسلولی، مهره داران، بی مهرگان آبزیان،  بندپایان، خارپوستان. نرم‌تنان و .... تقسیم‌بندی می‌شدند اما امروزه، گونه‌ی دیگری به این گونه‌ها اضافه شده، به نام «مجازیان»

مجازیان به گروهی از جانداران گفته می‌شود که می‌توانند ساعت‌های متمادی و متوالی، بدون قوت و غذا سر در گوشی و تبلت و لپ‌تاپ داشته باشند و فقط هوا بخورند. البته اگر حواسشان باشد، گاهی پفکی، چیپسی، چیزی دانلود می‌کنند که دل‌ضعفه نگیرند.

این گونه‌ از موجودات زنده، هر چند در خشکی زندگی می‌کنند اما در کشتی و هواپیما و ماه و مریخ هم به اینترنت متصلند و در حالی‌که انگشت خود را روی مانیتور هایشان می‌کشند لینک به لینک و صفحه به صفحه می‌روند تا مبادا از خبری، کلیپی یا مطلبی جابمانند.

آن‌ها از زمان و مکان خبر ندارند و روز و شب برایشان فرق نمی کند.

آورده اند که به یکی از آنان گفتند:« چه نشستی که قرار است برای خواهرت خواستگار بیاید.» گفت: « ای وای! مگه خواهرم بزرگ شده است؟»

مجازیان، به صورت فردی و گروهی زندگی می‌کنند. جمعی از آنان «ادمین»‌اند و  جمعی «ممبر»که همگی دست در دست هم به اموری چون کپی‌پیست‌کاری و لایک‌گذاری و مطلب‌نگاری مشغولند.

عده‌ای از آن‌ها  که وای فای دارند به «یک‌جا‌نشینان» مرسومند زیرا باید جایی نزدیک مودم خود بنشینند و بدون آن که پلک بزنند، چشم از گوشی برنگیرند. آنان حتی به صورت آنلاین درس می‌خوانند، اینترنتی خرید می‌کنند و قدم‌هایشان همچنان آکبند است.

یک‌جا نشینی را حکایت کنند که پسری ناشناس را کنار سفره خویش دید. او را گفت:

« تو کیستی و در خانه‌ی ما چکار داری؟ »

پسر گفت: « من پسر شمایم.»

یک‌جا نشین پرسید:« تا امروز کجا بودی؟»

گفت:« در اتاقم بودم و سر در بازی رایانه‌ای داشتم.»

امروزه مجازیان بنابر بر آمارها و نمودارها ، هفت میلیارد از ساکنان کره زمین را تشکیل می دهند و پیش‌بینی می‌شود تا یک دهه بعد تعدادشان به چهارده میلیارد نفر برسد.



۵۶۸
کلیدواژه (keyword): رشد هنرجو، طنزیمات
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.