مسلّم است افراد میتوانند پاسخهای مثبت یا منفی به این سؤالات بدهند، اما پاسخ نگارنده به این سؤال مثبت است؛ زیرا شواهد متعددی برای دفاع از آن وجود دارند. در این نوشته یکی از این شواهد در قالب اثر پروانهای1 مطرح میشود و آن «حذف برخی از مدیران، مجریان، مشاوران، متصدیان و اکثر تلاشهای آنها، با تغییر مدیریتها، توسط بخشی از مدیران و مجریان جدید» است. به بیانی دقیقتر، در کشور ما سالهاست تغییر مدیریتها به معنی کنار گذاشتهشدن آدمها اعم از رئیسجمهور، وزیر، معاونان وزیر و حتی مدیران میانی و پایینتر و همچنین سیاستها، طرحها، برنامهها و ارائه سیاستها، برنامهها و طرحهای جدید است. انگار که گذشتگان سراسر اشتباه کردهاند و باید خودشان، کارها و برنامههایشان کنار گذاشته شوند. باید چرخ را از نوساخت؛ باید طرحی نو درانداخت.
چنین رخدادی در سطح کلان کشور دلایل متعددی دارد، اما ریشه اصلی آن را باید در کلاس درس و رفتار ما معلمان با دانشآموزان جست، زیرا اگر مدیران و مجریان در کشور ما همدیگر را حذف میکنند یا نادیده میگیرند، به این دلیل است که ما معلمان سالها، آگاهانه یا ناآگاهانه، این رفتار را به آنها آموزش دادهایم. ما معلمان بارها در کلاس درس خود تکرار کردهایم:
اگر دانشآموزی در حل یک تکلیف درسی، تمرین یا فعالیت آموزشی موفق نبود، تنبیه شود و برود سر جای خود بنشیند و فرد دیگری به حل مسئله بپردازد. دانشآموز دوم نیز در اولین اقدام خود، پاسخهای نفر قبلی را بهطور کامل از روی تخته پاککند. پاسخ صحیح را از ابتدا بنویسد و با غرور ابراز وجود کند.
ما از دانشآموز دوم نخواستیم پاسخهای نفر قبل را پاک نکند، بلکه با تحلیل آن، بخشهای درست و نادرستش را مشخص کند و با اصلاح بخشهای نادرست، مسئله را حل کند؛ تا یاد بگیرد پاسخهای دیگران همیشه کاملاً نادرست نیستند. دیگران هم راهحل مسائل را میدانند، اگرچه ناقص. تا یاد بگیرد پاسخ و اقدامات خود را بر روی پاسخ و اقدامات نفر قبل بنا کند و قدردان زحمات او باشد. تا یاد بگیرد دانستن پاسخ درست به معنی برتری نیست، بلکه همه انسانها با هم برابرند؛ حتی اگر پاسخ مسئلهای را بدانند یا ندانند.
ما دانشآموز اول را برای بخشهای درست پاسخش تشویق نکردیم تا لذت موفقیت را بچشد و عزتنفس پیدا کند. تا یاد بگیرد موفقیت و شکست همراه هم هستند و برای موفقیت باید بیشتر تلاش کرد. تا یاد بگیرد جاهای نادرست پاسخش کجایند و از تکرار آنها جلوگیری کند. تا لمس کند دیگران دوستان او هستند و در حل مسائل و مشکلات به او کمک میکنند و دشمنانی نیستند که از هر فرصت برای تحقیر یا اذیتکردنش استفاده کنند.
ما به بچههایمان در کلاس درس، ریاضی، علوم، فارسی و دیگر برنامههای درسی را آموزش دادیم و یادگیری محتوای قصدشده این درسها را کار و وظیفه اصلی دانشآموز تلقی کردیم، اما یادمان نبود کار و وظیفه اصلی دانشآموزانمان «زندگیکردن با هم و برای هم» است و برنامههای درسی مدرسهای وسیلهای برای بهتر زندگی کردن هستند. بچههای ما یاد گرفتند بهجای لذتبردن از زندگی، برای یادگیری درسها با هم رقابت کنند. تعداد اندکی پیروز شوند و سرمست از این پیروزی، دیگران را نادیده بگیرند یا تحقیر کنند و به هر قیمتی تلاش کنند موقعیت خود را حفظ کنند. اکثریت نیز بهطور کامل موفق نشوند و یا حتی شکست بخورند و احساس سرخوردگی کنند. درنتیجه نسبت به هم کینه به دل بگیرند، از هر موقعیتی بهعنوان فرصتی برای برتریجویی خود استفاده کنند، دشمنی جایگزین دوستی شود و ... .
چطور میشود بچههای ما در کلاسهای درسی خود اندیشه و راهحلهای آنها را یاد بگیرند، اما در زندگی واقعی آنها را نادیده نگیرند! و خودبرتربینی را تمرین کنند، اما در زندگی واقعی از آن استفاده نکنند! در حالی که لازم است کودکان ما در زندگی واقعی با پدیدهها و مفاهیم واقعی آشنا شوند. مسائل هیچوقت راهحل درست و قطعی ندارند. با گذشت زمان پاسخها کاملتر میشوند. به تعبیری، تمام پاسخها نادرست هستند.
آری، آموزشوپرورش و بهطور دقیقتر، کلاسهای درسی ما معلمان، محور توسعهیافتگی یا عقبافتادگی کشورها هستند و جوامع نمیتوانند فراتر از ما معلمان بروند، زیرا تمامی رفتارهای آگاهانه یا ناآگاهانه ما، حتی رفتارهایی بهظاهر ساده، کمارزش، بیتأثیر و ناچیز، بر آینده کشور تأثیری مستقیم و حتمی دارند. ما بهطور مستقیم و بیواسطه کشور را میسازیم یا خراب میکنیم. ما مسئول موفقیت یا شکست کشور هستیم و زمان آن فرارسیده است که کشورمان را آنطور بسازیم که دوست داریم باشد.
پینوشت
1. Butterfly effect
اثر پروانهای عبارت است از یک تغییر یا رخداد ناچیز یا دارای حداقل هزینه، زمان و انرژی که میتواند به تغییرات یا اتفاقات بسیار بزرگ و دگرگونکننده منجر شود. «بالزدن یک پروانه در آمازون میتواند سبب گردبادی در تگزاس شود.»
نکتههای مدیریتی
همیشه کسی هست که از نظر رفتاری، ما را الگو قرار دهد. پس سعی کنیم باعث گمراهی دیگران نشویم.