من به خاطر ارتباط و تعامل چندین سالهام با شما مدیران مدرسه، به شایستگی و قابلیتهای بالفعل و بالقوه شما باور دارم و معتقدم در بسیاری از کارها میتوان به شما و توانمندیهایتان تکیه و اختیاراتتان را بیشتر کرد. افزایش اختیار به شما از حوزه ستادی و مدیران ارشد و اعمال سبک مدیریت و رهبری توزیعی از جانب شما و دادن بخشی از اختیاراتتان به معاونان و معلمان و انجمن اولیا و مربیان مدرسه، کاهش تمرکز را در ساختار طویل و عریض آموزشوپرورش در پی دارد، استعدادها و قوه ابتکار و نوآوری را در شما تقویت میکند و احساس نیاز به یادگیری و تحرک و انگیزه درونی بیشتری به شما میدهد.
باور من و امثال من به شایستگیها و قابلیتهای شما کفایت نمیکند تا واگذاری اختیارات به شما و مدرسهتان افزایش یابد. آنچه بیش از اراده و عزم مدیران ستادی در واگذاری اختیارات به مدرسه و شما مدیران مؤثر است، بروز و ظهور و میدانداری شما در نشاندادن علائم و نشانههایی است که فریاد «ما میتوانیم» را سردهند. توانستنها فقط با حرف و سخن نیست؛ به عمل است. عمل نیز فقط به انجام امور سازمانی و روزمره مدرسهتان نیست، بلکه از مهمترین شواهد آن، عمل و اهتمام به مطالعه، دانشافزایی، و شوق و اشتیاق به یادگیری هرچه بیشتر است. یادگیری مدیریتشده و هدایتشده، مداوم و در بستر زمانی مفید، با اشتراکگذاری تجربهها و دانستههایتان با یکدیگر اتفاق میافتد.
آموزش و یادگیری به مثابه «راننده»، فناوری به مثابه «گاز و شتابدهنده» و ارتباطات و تعامل سازنده به مثابه «ریل» هستند. شما مدیر و رهبر مدرسه، زمانی راننده و راهبر و پیشران مدرسه به حساب میآیید که اولاً خوب آموزش دیده و درست یاد گرفته باشید و ماحصل یادگیری در رفتارهایتان بروز و ظهور کند، به طوری که در عمل راننده ششدانگ به حساب آیید.
من بهعنوان یک خدمتگزار دیرینه و قدیمی شما مدیران مدرسه (که بسیاری از شما در این سه دهه تعامل و ارتباط ما با هم بازنشسته شده یا از مدیریت فاصله گرفتهاید)، صادقانه عرض میکنم، «آنچه شما را به اینجا رسانده است، برای ماندن شما در اینجا هم کافی نیست». توصیه میکنم، مطالعهتان را بیشتر کنید و سیریِ کاذبِ وبگردی و گشتوگذار در شبکههای اجتماعی، به سرابانگاری شما در یادگیری نمیافزاید. تجربههایتان را مستندسازی کنید و آنها را در صحنه موردکاویهای گوناگون، با دیگر مدیران مدرسههای همجوار به اشتراک بگذارید و آنها را به ضیافت آموختن و تجربهکردن دعوت کنید. استرسِ ندانستن داشته باشید. دلهره بیثمری و کمثمری تلاشتان خمیازههایتان را پاره کند و شما را به عطسه وا دارد. کمدانشی و نگرانی از ندانستنها خواب سازمانی را از چشمانتان برباید. در اطراف و پیرامون ذهن وجودتان، ببرهایی را پرورش دهید و به استخدام درآورید که بر نادانیها و ناتوانیها و غرور کاذبتان غرش کنند و حملهور شوند و بدینسان بر سرعت تغییرتان بیفزایند. این مسیر آشوبناک را داوطلبانه بخواهید و عاشقانه به دنبالش بدوید. تنها میل و اراده برای چنین وضعیتی، شما را نه چندقدم، بلکه دهها قدم به جلو میراند.
خوشحالم که به سرودم گوش دادید و اطمینان دارم که به آن عمل میکنید، چون از سرخیرخواهی و علاقه سرودم.