سارا مثل همهی دخترها دوست داشت کمدش پر از لباسهای رنگارنگ باشد. دوست داشت ده تا دفتر گُل گُلی قشنگ داشته باشد و کیفهای مدل به مدل بخرد. برای همین پول توجیبیهایش را جمع میکرد؛ امّا یک بار که مامان داشت کمد را مرتّب میکرد، متوجّه شد فرصت نکرده از همان لباسهایی که دارد حتّی برای یک بار هم که شده استفاده کند و بعضی از آنها برایش کوچک شده بود. سارا خیلی ناراحت شد. از آن روز یک تصمیم جدّی گرفت.
او تصمیم گرفت تا به چیزی نیاز نداشت، آن را نخرد. اینطوری هم بهتر از وسایلش استفاده میکرد هم کمدش دیگر شلوغ نمیشد.