هدف ما در این بحث، پاسخ به این سؤال است که با وجود تلاشها و زحمات همه دستاندرکاران آموزشوپرورش پس از انقلاب، چرا وضعیت آموزشوپرورش امروزی به این شکل است و از آن احساس رضایت لازم را نداریم؟ چرا از این ظرفیتها، فرصتها و سرمایهگذاریها بهرهبرداری به عمل نیامده است. در پاسخ به این سؤال باید به چرایی و چگونگی دلایل توسعهنیافتگی آموزشوپرورش در ایران بپردازیم. البته این سخن بهمعنی نفی خدمات و زحمات نیست. اگر بخواهیم در مقایسه با سالیان گذشته از دستاوردها صحبت کنیم، دستاوردهای بسیاری داشتهایم، اما در مجموع وقتی به آن نگاه میکنیم، به نقطه مطلوب نرسیدهایم.
- توسعهنیافتگی و نرسیدن به نقطه مطلوب در آموزشوپرورش با توسعهنیافتگی کشور در هم تنیده است. اینها لازم و ملزوم یکدیگرند. بدین معنا که اگر کل کشور توسعه یافت، همه اجزا و نهادهای درون این سیستم، از جمله نهاد آموزشوپرورش، توسعه خواهد یافت. این توسعهنیافتگی تکعاملی نیست و پدیدههایی اجتماعی از جمله توسعهنیافتگی کشور و در پی آن توسعهنیافتگی آموزشوپرورش، در گرو عوامل متعدد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. ولی این پدیدهها را از منظر فرهنگی تجزیه و تحلیل خواهم کرد.
- برنامههای توسعهای که چه قبل از انقلاب اسلامی و چه بعد از انقلاب اسلامی نوشته شدند، همه شیءمحور بودند؛ یعنی توسعهیافتگی را در اشیائی مثل صنعت، کشاورزی و پدیدههای مادی جستوجو کردیم و نه در انسان و الگوهای توسعهای. کشور شیءمحور بوده نه انسانمحور.
- داگلاس نورث، اقتصاددان آمریکایی، برنده جایزه نوبل 1994 میلادی، در مراسم دریافت جایزه بیان میکند، اگر میخواهید ببینید یک کشور توسعهیافته است، به صنعت، شرکت، کارخانه، فناوری و امثال آن نگاه نکنید، چرا که همه اینها را میشود خرید و کپی کرد. بهسراغ ابتدایی بروید و ببینید در آن کلاس درس، تفکر انتقادی، پرسشگری یا کار تیمی و خلاقیت و اینگونه بحثها انجام میشوند یا خیر.
- اولین عاملی که در توسعهنیافتگی آموزشوپرورش کشور دیده میشود، کوچکانگاری آموزشوپرورش در نظام حکمرانی کشور ماست. در این حوزه، آنطور که باید و شاید، آموزشوپرورش دیده نشده است. کوچکانگاری آموزشوپرورش ریشه بسیاری از مشکلات و چالشهایی است که ما امروز در آموزشوپرورش داریم.
- دومین عاملی که ریشه توسعهنیافتگی آموزشوپرورش در ایران است، سادهپنداری آموزشوپرورش است. نگاه غیرتخصصی و سادهانگاری افراطی به آموزشوپرورش در بهکارگیری نیروها در سطوح گوناگون، در برنامهریزیها، سیاستگذاریها و تصمیمگیریها (مجلس شورای اسلامی) باعث شد پیامدهای بسیار ناخوشایندی در این نهاد به وجود آید و اولین، اصلیترین و کلیدیترین عنصر، یعنی همان معلم که اصلیترین مؤلفه تعلیموتربیت است، شایستگیها و بایستگیهای لازم را نداشته باشند.
- سومین عامل بیرونی که عامل ریشهای است و آن را در تراز همان دو عامل قبلی میبینم، نبود حاکمیت رویکرد فرهنگی و تربیتی است. نهاد تعلیموتربیت و آموزشوپرورش بستری فرهنگی است. در این بستر جامعه جریان پیدا میکند و باعث ضعف یا تقویت فرهنگ جامعه میشود. فرهنگ جامعه متقابلاً بر آموزشوپرورش و فرایند تعلیموتربیت تأثیر میگذارد. زمانی بدون مطالعه و بیکموکاست فرهنگی را وارد و کپی کردیم و برای جبران یا شاید ناگزیر، گاهی اوقات واژه بومیسازی را به خدمت گرفتیم. متأسفانه عنوانی که متداول شده، روح مادیگرایی است و پول مقیاس و شاخص همه چیز شده است. و با تأسف، حتی در آموزشوپرورش خود را نشان میدهد و گاهی اوقات خود را حتی حاکم کرده است.
- چهارمین عامل بیثباتی مدیریت است. عاملی که بسیار در طول زمان به نظام آموزشی جدید و آموزشوپرورش کشور لطمه زد، همین عامل بیثباتی مدیریت در آموزشوپرورش بود. یکی از عوامل بسیار مؤثر در توسعهنیافتگی آموزشوپرورش و تحقق اهداف و برنامههای مؤثر آموزشوپرورش همین بود.
- عنصر بعدی، ضعف ساختار اجرایی نظام است که تحمل این بار سنگین را نداشت و تغییرات پیاپی، هم در نظام اداری و هم در نظام آموزشی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب، به فربهی و ارتقای کیفیت آموزشوپرورش ضربه زد و روزبهروز هم این تغییرات آثار منفی خودش را بیش از پیش نشان میدهند. آموزشوپرورش از این موضوع رنجور است و بدنه کارشناسی نظام ضعیف شده است.
- عامل دیگر فاصله عمل و نظر است. آن نظرات و دیدگاههایی که داشتیم و آرمانگراییهایی که انجام دادیم، به دلایل گوناگون فاصله آن روزبهروز با عمل زیاد شد.
- یک عنصر دیگر که میخواهم به آن اشاره کنم و برای برونرفت از آن شما را هم به یاری بطلبم، بحث نبود برنامهمحوری در نظام آموزشوپرورش است. این عامل نیز ریشه در فرهنگ جامعه دارد. ما در کل کشور براساس برنامهمحوری حرکت نمیکنیم و فردمحور حرکت میکنیم.
- در پایان میخواهم به دو بحث اشاره کنم که وزنش از عوامل قبلی در این زمینه بیشتر است:
۱. نبود توجه جدی به نقش معلم در فرایندهای تعلیموتربیت و صلاحیتهای حرفهای معلم. این نبود توجه که گفتم، یعنی به منزلت و جایگاه آموزشوپرورش، هم منزلت سیاسی و اجتماعی و هم منزلت اقتصادی آموزشوپرورش، اشاره دارم. از معلمان آموزشوپرورش، چنانکه باید و شاید، صیانت نشد. و باز دلیل آن را ریشه در کوچکانگاری آموزشوپرورش میبینم و اینکه کار معلم را تخصصی نگاه نمیکنیم.
۲. آخرین موردی که میخواهم در اینجا تأکید کنم و نقش آن بسیار بسیار کلیدی است، کمتوجهی به مدرسه است. ما آموزشوپرورش را در وزارت آموزشوپرورش، بهخصوص در سطوح سیاستگذاری و برنامهریزی دیدیم و از بالا به پایین حرکت کردیم، در صورتی که نقطه کانونی حرکت باید مدرسه باشد؛ همان چیزی که سالها با عنوان مدرسهمحوری از آن سخن گفتیم و در سند تحول بنیادین با عنوان «مدرسه، کانون تربیتی محله» از آن نام میبریم؛ اما آنچنانکه باید و شاید عملیاتی نشده است که همگان در خدمت مدرسه باشیم و مدرسه را میدان اصلی کار تعلیموتربیت قرار بدهیم و قویترین نیروها، اصلیترین امکانات و تجهیزات را به آن اختصاص دهیم. لازمه این حرکت کاهش تمرکز است. بنده واژه تمرکززدایی را به کار نمیبرم و میگویم کاهش تمرکز و دادن اختیارات برای تصمیمگیری به مدرسه، مدیر مدرسه و ارتقای توانمندیها و کیفیت آنها و اقتضائات دیگر.
- حالا باید این سؤال را پاسخ دهیم که چه باید کرد و چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟ یکی از راهحلهای برونرفت از این چالشها و کاستیها، اجرای کامل سند تحول بنیادین آموزشوپرورش است؛ سندی که میرود تا به عزمی ملی و به گفتمانی قالب تبدیل شود.