فعالیت مجازی شکلگرفته بود و من نمیتوانستم همکاران و دانشآموزانم را از نزدیک ببینم. سخت دلتنگشان بودم. مدام در این اندیشه بودم که با چه چیزی میتوانم دلشان را شاد کنم، چرا که به همه گفته بودم و با هم قرار گذاشته بودیم بحران فقط کرونا باشد و بس. در این روزگار سرد و بیروح باید کاری میشد تا اینکه تصمیم گرفتم برای شب یلدای گذشته که با میلاد پر مهر پرستار کربلا، حضرت زینب (سلامالله علیها)، مصادف بود، به همان مغازه قنادی که سالهاست سفارشهای مدرسه را تدارک میبیند، بروم. میخواستم برای همکارانم کیک شب یلدا سفارش دهم و شادیام را با آنها تقسیم کنم.
روزی که میخواستم، کیکها آماده شد. با راننده مدرسه صحبت کردم و نشانی همه را در اختیارش گذاشتم تا تمام کیکها و شیرینیها به منزل همکارانم برده شود. چند راننده به تمام نقاط شهر تقسیم و بسیج شدند تا کیکها را ببرند. دبیران و همکارانم، شور و شوق به دلهایشان راه یافت؛ شوری که یادآور این باور زیبا بود که زندگی در جریان است. کسی هست که همواره به یادشان است و شیرینی عشق و محبت را کنار آنان میخواهد.
بله زندگی را باید زیست، چون زندگی همواره در جریان است.