امید / علی اصغر نصرتی
شب اگر روشنی‌ام را ببرد
تب اگر خوابم را
غصّه لبخندم را
ابر مهتابم را
باز هم
از برای امید
در دلم جایی هست
خوب می‌دانم من
صبح فردایی هست
یلدا / منیره هاشمی
با ماه پیشانی
با رستم و افراسیاب آمد
پیراهنش بوی زمستان داشت
با خنده خرمالو تعارف کرد
خنده به لب‌های همه آورد
در صورتش یک ماه روشن بود
یلدا
شبیه قصّه‌های مادر من بود
ساده / پروانه شیرازی (لعیا)
سنگ و آفتاب
رودهای پر شتاب
بوته‌های خار
دشت‌های سبز
بادهای بی‌قرار
دسته‌ی پرنده‌ها
در افق رها
ابرهای دوردست
زندگی
چه ساده است!
مسافر / مریم زرنشان
برف‌ها مسافرند
دانه‌دانه می‌رسند
با لباس روشن و سپید
با سکوت حرف می‌زنند
روی کوه و رود
روی دست‌های سرد بید
از میان حرف‌های سردشان
می‌شود
یک سبد ستاره چید!
پرستاری دقیق / زهرا داوری
تولد حضرت زینب (س) و روز پرستار مبارک
داداش من تب کرده است
مامان ولی در خانه نیست
خونسرد و آرامم ولی
جز صبر کردن چاره چیست؟
مانند مامان یک کمی
دمنوش هم دم کرده‌ام
داروی تب‌بُر داده‌ام
پاشویه‌اش هم کرده‌ام
مامان به من آموخته
این کارهای ساده را
زیرا که من خانم شدم
دیگر به امید خدا
امروز تمرین می‌کنم
مأمور درمان می‌شوم
فردا پرستاری دقیق
مانند مامان می‌شوم