سیاه منم / مریم عاطفی
قرمز گفت: «من میروم پیش اَنار و آلبالو.»
سبز گفت: «چه خوب! من هم میروم پیش کلم و کاهو.»
کلاغ بالای سرشان بلند قار قار کرد.
سبز ترسید. پرید توی بغل قرمز.
قرمز گفت: «چرا من سیاه شدم!؟» سبزگفت: «من هم سیاه شدم!» باهم گفتند: «حالا کجا برویم!؟» کلاغ گفت: «پیش خودم.»
سیاه را برداشت و گذاشت روی بال خودش. سیاه بود، سیاهتر شد.
خندید و گفت: «نه آلبالو، نه انار، سیاه منم، قار قار.»
قطار پیر / فرزانه فراهانی
قطار یکعالمه بچّه را سوار کرد ببرد گردش. از جنگل گذشت. به دشت رسید. یک دفعه یکخرگوش پرید جلو. قطار یک سوت بلند کشید. ایستاد و گفت: «بدو برو تا زیرت نکرده ام!»
خرگوش پرید و رفت. قطار خواست دوباره راه بیفتد. به چرخهایش فشار آورد. واگنهایش را اینوریکرد، آنوریکرد. هرکاریکرد، نشد که نشد.»
از ریل بیرون آمد. گفت: «بهتراست همینجا بمانم.» یکی از بچّهها گفت: «اینجا که خیلی قشنگ است!» بچّهها دویدند بیرون و گفتند: «از همهجا بهتر و قشنگتراست!» اینطوری شد که قطارپیر همانجا ماند و مسافرخانهی بچّهها شد.