شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳

مقالات

سردار دل‌ها

  فایلهای مرتبط
سردار دل‌ها

- قاسم سلیمانی فرزند: حسن و فاطمه

- روز تولد:20 اسفند 1335 در رابُر کرمان

- روز شهادت: 13 دی 1398 به دست مزدوران آمریکایی در فرودگاه بغداد

 

مثل بابای شهیدم

هرکجا هرکدام از ما را میدید فوری میایستاد. دستهایش را باز میکرد و مثل پدر شهیدمان مهربان میشد. آن روز ما تازه به مصلی رسیده بودیم. قرار بود حاجقاسم برای ما صحبت کند. دل توی دلم نبود. مثل گنجشکی شده بودم که با هیجان اینطرف و آنطرف میدود. انگار دنبال یک دوست بودم؛ یک دوست خیلی مهربان و عزیز. وقت نماز مغرب شد. همه بزرگترها به نماز ایستادند. من کنار مامان بودم. شاخه گلی در کنار مهر جانمازش بود. آن را با شوق برداشتم و به طرف صف مردها راه افتادم تا به حاجقاسم رسیدم. آن گل را به طرف او گرفتم. او که داشت نماز میخواند، گل را از من گرفت. با خوشحالی به سمت مامان برگشتم.

نماز تمام شد. دوباره به سمت حاجقاسم دویدم. او دستهایش را برایم باز کرد و من توی بغلش پریدم. نوازشم کرد و صورتم را چند بار بوسید. چه دوست خوبی پیدا کرده بودم.1  چقدر بوی بابای شهیدم را میداد. مامان همیشه به من میگوید: «محمدحسین جان! تو یکی از بهترین دوستان شهید سلیمانی هستی.»

 

جنگ با داعش

داعشیها خرداد سالِ 1393 به شمال عراق حمله کردند. شهر موصل و شهرها و روستاهای بسیاری از عراق را گرفتند و غارت کردند. حتی شهرهای زیادی از کشور سوریه را هم خراب کردند. آدمهای زیادی کشته شدند. زنهای زیادی به اسارت و کنیزی برده شدند.

دل حاجقاسم میتپید. او به کمک مردم مظلوم سوریه، لبنان و عراق رفت. او میخواست آنها را از شر دشمنان نجات بدهد. سرزمینشان، خانهها و باغهایشان و مهمتر آنکه حرمهای اهل بیت(س) در خطر بودند. حرمهای مقدس در عراق و حرمهای حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) در سوریه.

پـابهپای حـاجقاسم، جوانهای رشیدی حرکت کـردند؛ از لبنان و سوریه، از ایـران، عراق، افـغانستان و پـاکستان... اینها بسیجیهای مخلصی بودند که خیلیهایشان بیرون از وطن خود، با دشمن بیرحم میجنـگیدند. حاجقاسـم اولین کسی بود که اسم این بسیجیهای شجاع را گذاشت: «مدافعان حرم.»

مدافعان حرم خوب میدانستند که اگر به دست داعشیها بیفتند، به شکل وحشتناکـی به شهادت خواهند رسید. اما آنها به خدا امید داشتند. دلشان برای مردم میسوخت. عشقشان فقط محافظت از حرمهای اهلبیت(ع) بود و حاجقاسم سلیمانی برایشان فرماندهی بزرگ و دوستداشتنی به حساب میآمد. فرماندهی که از جنس خودشان بود: خاکی، مهربان و دلاور. مردی که در مقابل آمریکاییها و صدام و «بعثی»ها هم، سالها جنگیده بود و از خودش شجاعتهای زیادی نشان داده بود.

 

نامهای صمیمانه

در روزهـای نـبرد با داعـش، تو و چند نفر از همرزمانت در خانهای در «البوکمال» که مقر جنگیتان بود، مستقر بودید. آن خانه و خانههای اطرافش خالی از مردم بودند. تو مجبور بودی در آن مقر، فرماندهی جنگ را بر عهده داشته باشی. هر بار وقتی نگاهت به وسایل آن خانه میافتاد، غصه میخوردی و با خود میگفتی: «چرا باید جنگ باشد؟ چرا باید آدمهای خونریز، به خانه و کاشانه مردم بیگناه تجاوز کنند و آنها را قتلعام یا آواره سازند؟!»

اسباب و اثاثیه آن خانه سرِ جایش بود؛ دستنخورده و سالم اما خاکی و کمی به هم ریخته؛ بیآنکه صاحبان آن حضور داشته باشند. وقت خارجشدن از آن خانه، نامهای در کنار کتابهای صاحب خانه گذاشتی؛ نامهای که قرار بود به زودی به دست صاحب آن برسد.

«بسمالله الرحمن الرحیم. خانواده عزیز و محترم سلام. من برادر شما هستم. نام من قاسم سلیمانی است. حتماً شما مرا میشناسید. ما بسیار به برادران و خواهران اهل سنت، در همه عالم خدمت میکنیم ... من از تهران هستم و از کتاب کتابهایی که در خانه شماست فهمیدم شما متدین هستید.

اولاً از شما عذرخواهی میکنم و خواهش دارم عذر ما را بپذیرید که از خانه شما بدون اجازه استفاده کردیم. ثانیاً اگر خسارتی وارد شده است ما آماده هستیم هزینه آن را بپردازیم. من درباره وضعیت شما و خودمان با قرآن کریم استخاره کردم و آیات مبارکه فرقان در صفحههای 361 و 362 آمد. از شما میخواهم آن را بخوانید. من درباره حال خودمان تفکر کردم. شما نیز درباره حال خودتان تفکر کنید. من در خانه شما نماز خواندم. دو رکعت نماز برای شما خواندم و از خداوند سبحان عاقبتبهخیری شما را طلب کردم. محتاج دعای خیر و عفو شما هستم. فرزند یا برادرتان قاسم سلیمانی.

اگر گمان میکنید ما مدیون شما هستیم و (در اینجا) چیزی را بدون اذن شما استفاده کردهایم، این شماره من در ایران است. از شما میخواهم به من زنگ بزنید. من آماده انجام هر کاری هستم ...»2

 

- شهید سلیمانی در وصیتنامهاش نوشته بود: «همسرم! من جای قبرم را در مزار شهدای کرمان مشخص کردهام ... قبر من ساده باشد، مثل دوستان شهیدم. بر آن فقط بنویسید سرباز قاسم سلیمانی.

 

 

پینوشتها

1. گروه فیلم و صوت باشگاه خبرنگاران جوان، 24 بهمن 1398.

2. جام جم آنلاین، 5 آذر 1396.

۶۲۴
کلیدواژه (keyword): رشد نوجوان، چشمه نور،شهید قاسن سلیمانی،سردار سلیمانی
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.