به فناوریهای نسل تازه، بهویژه در دهههای اخیر، دوباره بنگرید! دیگر مثل ابزارهای مکانیکی نسل پیش تنها جلوه نمیفروشند، بلکه نقشی مداخلهگرانه برای خود دست و پا کردهاند و پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و تربیتی متفاوتی را برای آموزش مدرسهای به همراه میآورند و آوردهاند. فناوریهای تازه، اینجا، آنجا و همهجا عشوهگری میکنند. مثلاً به تازگی، دست کم یکصدسال دانش بشری درباره این پرسش را که «آدمی چگونه یاد میگیرد» به چالش کشیدهاند. به علاوه، نتایج پژوهشهای قابل تأملی را به آفتاب افکندهاند که نشان میدهد تحقیقات دانشگاهی در دهههای اخیر به «بهسازی آموزش مدرسهای»، بهویژه در زمینه بهبود شکل و محتوای تعامل معلم و دانشآموزان در کلاس درس کمک ناچیزی کرده است.
آن روی سکه هم جالب توجه است! برای نمونه، برای بسیاری خوف این میرود که فناوریهای تازه، با پراکندن بیامان دادهها، اینجا، آنجا و همهجا، در ما آدمها «رخنه» کنند و از خودمان (فردیت، استقلال فکری، مطالعه و تأمل و بازاندیشی) تهی سازند، تا جایی که خویشتن خود را به فراموشی بسپاریم (نفی خودبودگی و خودبسندگی). البته به زعم بسیاری، هنوز جای فرصت هست! زیرا این فناوریها، با وجود ارتقای نقش و تأثیر اساسی خود، هنوز نمیتوانند جای «فلسفه آموزشی» غیراثربخش را بگیرند، یا تاوان «سیاستهای آموزشی» بیرمق و رفتارهای «مربیان ناتوان» را بپردازند. برعکس، فناوریهای ارتباطی به یاری دانشآموزان آمدهاند تا بتوانند مربیان، والدین، معلمان، مدیران، سیاستهای تحولی و برنامهها و بستههای آموزشی را به چالش بکشند و از صدر تا ذیل آنها را به زیر چتر پرسشهای بلندبالا بکشانند.
بازاندیشی در آموزش مدرسهای
از منظر پیامدهای آموزش مدرسهای نیز دانشآموزان با صـدای بلندتـری میپرسند که چرا بعضی مدرسهنرفتهها در حوزههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خاصی، مؤثر از مدرسهرفتهها بودهاند؟ اینها پرسشهای قابل بحثی درباره آینده مدرسه هستند. آنان حتی با جسارت مثالهای نقیضی درباره مدرسهگریختهها و برجستهشدنهای موردی آنان هم میآورند؛ هم در ایران و هم در خارج از آن. کتاب «ضیافت آموختن» را که این یادداشت با توجه به برخی مباحث آن تدوین شده است، بخوانید. تجربههای نابی از چین، ژاپن، فنلاند، مالزی، آمریکا، سنگاپور و ایران درباره این پرسشها پیش روی ما قرار میدهد. بهویژه صدای گریزپاها از مدرسه در شرایط پساکرونا و خـیل دانشآموزان در سوی مثبت منحنی نرمال! این روزها تشت رسوایی میزان اثربخشی آموزش مدرسهای، برای دانشآموزانِ برخوردار از توانمندهای اقتصادی، ذهنی، اجتماعی و فرهنگی، بیشتر به صدا درآمده است!
بنابراین، مسئله امروز تعلیموتربیت ما این نیست که ما فقط نسبت به کسب دانش حریص باشیم و مثلاً نگرانیمان این باشد که نکند مسئلهای در کتاب ریاضیات پایه دوم آمریکا یا علوم تجربی چهارم ابتدایی ژاپن باشد که ما از آن غفلت کرده باشیم. نه. مسئله اساسیتر این است که بیندیشیم با آنچه میدانیم چه میتوانیم بکنیم. اگر جواب «هیچ» است، بازاندیشی در همین «هیچ»، شروع اصلاح و تحول و گام اول آیندهپژوهی درباره سرشت و سرنوشت آموزش مدرسهای است.
اگـر آمـوزههـایـی که در آموزش مدرسهای در جریان هستند با مسئله روز ما، زیست واقعی ما، جامعه ما و زندگی فردی ما ارتباطی نداشته باشند، این دانستهها احتمالاً دانش مردهاند! ما به دانش زنده نیاز داریم. حال میپرسید: چه دانشی زنده است؟ میگویم دانشی که نتیجه درگیری ما برای حل مسئله در متن عمل و زندگی فردی و اجتماعی ماست. بنابراین، آیندهپژوهی درباره آموزش مدرسهای یعنی اینکه وسط روز چراغ به دست جار بزنیم و به هم یادآوری کنیم ببینید! چگونه دادهها دارند ما را به اسیری میبرند! در حالی که ما بیشتر به «علم نافع»، «خردورزی» و «تمنای یادگیری» نیازمندیم.
امروزه بسیاری از چیزهایی که ما میخوانیم، مینویسیم، میگوییم و با آن امتحان میدهیم و آزمون برگزار میکنیم اساساً آنچه سرتاسر روح آموزش مدرسهای را تشکیل میدهد، برای ارزیابی است، نه برای یادگیری و تعالی و تربیت. اگر تعاملات هر روزه ما در ذهنمان، صرفاً همین «مرورگری دادهها» باشد، معلوم میشود کوشش زندهای داریم احتمالاً برای انتقال دانش و چهبسا دانشی مرده!
حالا خواهید پرسید: «چگونه با این شرایطی که ما داریم، گام اول آیندهپژوهی درباره مدرسه، یعنی بازاندیشی و بهسازی مستمر آموزش ممکن میشود؟» گفتوگوهای میان همه دستاندرکاران تمشیت امور آموزش و یادگیری، از جمله معلمان در جامعه ایران و در چشماندازی دورتر با جامعه جهانی، احتمالاً میتواند راهی یا راههایی جلوی پای ما بگذارد؛ به علاوه ترویج گفتوگوهای بین فردی در مدرسه و خانه و حلقههای یادگیری کوچک بهمنظور پرورش حرفهای همه ما برای توانایی طرح پرسش، گفتوگو درباره نیازهای بچهها، انتظارات والدین، شرایط زیستی، تربیتی و اخلاقی جامعه، مشاهده کلاسهای درس مربیان و دیدن بچهها در شرایط متفاوت و کلاسهایی با موضوعات درسی گوناگون. شاید مهمتر از همه، بازاندیشی در کیفیت و اثربخشی بستههایی است که به مثابه محتوای آموزشی تولید و همگان با لطایفالحیلی مجبور به تمکین و تدریس آنها میشوند. به خاطر داشته باشید، وقتی ما به مثابه مدیر، مادر و معلم از طرح این پرسشها نمیهراسیم و نشان میدهیم میخواهیم یاد بگیریم، بچههای ما نیز ترغیب میشوند بیاموزند.
چقدر یاد میگیریم؟
برای بهسازی آموزش در آیندهای نزدیک، بیش از هر عنصر دیگری لازم است متوجه لزوم هرس محتوا، کیفیت بینش و روشهای یادگیری معلمان و چشماندازهای مدیران، مؤلفان و سیاستگذاران آموزشی باشیم. ما چگونه یاد میگیریم؟ شجاعت یادگیری ما جرئت و شوق لازم برای یادگیری را در دانشآموزان نیز فراهم میآورد. وقتی ما یاد میگیریم، بچههایمان هم یاد میگیرند. برعکس آن هم همینطور است. وقتی مؤلفان، مدیران و معلمان یادگیری را متوقف میکنند، در واقع از خود برای تدوین، تدریس و تدبیر آموزش سلب صلاحیت کردهاند؛ حتی اگر به کارشان ادامه دهند، بهرهوری لازم را ندارند.
ما آموزش میدهیم، ولی واقعاً چقدر یاد میگیریم؟! حالا کرونا هم از راه رسیده است و آموزش مدرسهایِ رنجور از یادگیری را نیز به انجام مراسم و مناسکی برای عبور از پایههای تحصیلی تقلیل داده است! بنابراین، پرسش دیگر مربوط به آیندهپژوهی درباره آموزش مدرسهای شاید این باشد که چگونه میتوان چالشها و چشماندازهای تازه یادگیری را در شرایط شیوع ویروس کرونا فهمپذیرتر کرد. آموزشی که به ملکه نفس آدمی تبدیل نشود، یادگیری و تربیت به همراه ندارد. در نتیجه، سرنوشت محتوم آن فراموشی است. آموزش به مثابه مناسک، که برای رتبه و پایه و عبور از پایههای تحصیلی لازم است، شوقی در فرد برنمیانگیزد. آیندهپژوهی درباره آموزش مدرسهای، با قبول اینکه سازماندهی آموزشِ معطوف به یادگـیری کـاری دشوار و پررنج است، شروع میشود.
فناوریهای آموزشی چند نسل پیش، با وجود کسبوکار پررونقی که راه انداختند، دستکم در حوزه تحول آموزش، وعدههای عملنکرده بسیاری در کارنامههایشان دارند. حالا با نسل سوم این حرکت فناورانه روبهرو هستیم که «بیگدیتا» و فناوری «هوش مصنوعی» است و به سرعت در حال گسترش است؛ طوری که بیش از پیش رفتار آدمی را زیر نظر میگیرد و ناخواسته او را هدایت میکند، تا جایی که پارهای از آیندهپژوهان نگراناند این نسل تازه فناوری بتواند سکان میل و اراده و رویکرد و اندیشه بشر را نیز در دست بگیرد!
امروزه پرسشهای زیادی در این زمینه در حال بررسی و روی میز گفتوگوهای محافل بینالمللی آیندهپژوه است. هنوز نمیتوان گفت نسل تازه فناوریهای ارتباطی چقدر روشهای آموزش را بهسازی خواهد کرد یا به غنای یادگیری خواهد افزود و از رنج یادگیری آدمی خواهد کاست و کیفیت خروجی آموزش مدرسهای را بالاتر خواهد برد.
زمانی برای بهکار بستن دانستهها
آیا فناوریهای تازه، همانقدر که ما را با دشواری روبهرو ساختهاند، خواهند توانست دانشآموزان را یاری کنند تا در مواجهه با معلمان، مؤلفان و مدیران و سیاستگذاران آموزشی، به آنها یادآوری کنند که روزگار ارزشیابی دانستهها سپری شده و امروزه توانایی عمل و بهکارگیری دانستـههاست که محور ارزیـابی قرار میگیرد و بیلکنت بپرسند: «با حفظ و دانستن این مطالب چه میتوان کرد؟» «اثربخشی این دانستهها چیست؟» «این بستههای معرفت چه نسبتی با زیست اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ما دارند؟» بهویژه وقتی با مرور آنها توانایی انجام عملی اعم از بینشی، اندیشهای و مهارتی دشوار است! دانستههایی که بعضاً راهی به بصیرت نظری نمیگشایند، جسارت عملی را به همراه ندارند و سرنوشت محتوم فراموشی در انتظار آنهاست!
آیندهپژوهی در آموزش مدرسهای به هوشیارترشدن ما و فرزندان ما ناظر است. آیا کوششهای امروزی «معلمی» ما با عاملیت یادگیرنده نسبتی دارد و حق و اختیار او را به رسمیت میشناسد؟ انگشتهای اشارهایکه تا دیروز تنها معلمان و مدرسه را هدف گرفته بودند، حالا تصمیمسازان آموزشی، شوراهای سیاستگذاری، برنامهریزان درسی، مؤلفان کتابهای درسی، کیفیت و حجم و میزان اثربخشی بخشنامههای ستاد را نشانه گرفتهاند.
فرزندان ما هوشیارتر شدهاند. اگر تا دیروز همه ناهمواریهای راه یادگـیری را تنها در سیـمای معلم خلاصه میکردند، امروز سهم آنها را در ناکارآمدی آموزش مدرسهای برای یادگیری، به عدالت تقسیم میکنند. انـگشـتهای سـبابه آنها جـاهای دیـگری را نیز نشانه رفته است: مراکز سیاستگذاریِ برنامـهریـزان درسی، مدیران آموزشی، مؤلفان کتابهای درسی و... . آیندهپژوهی درباره آموزش مدرسهای ما را یاری میکند تا چشمهایمان را بشوییم. ما را از سادهسازی مسائل دشوار برحذر میدارد! به ما هشدار میدهد سهلانگاری «عجز جا افتادهای» است. پاسخهای ساده به پرسشهای پیچیده و دشوار، حل مسئله تلقی نمیشود. جابهجایی مسئله و در جستوجوی راهِ میانبربودن برای تربیت، پیامدهای غیراثربخشی دارد. چهبسا که راهحلهایی از اینگونه، مسئله تازه صبح فردای فرزندانمان باشد. آیندهپژوهی با بازاندیشی گذشته آغاز میشود. با یادآوری اینکه چگونه روشهای حل مسئله امروز، بعضاً خود، مسئله عینی صبح فرداست! از این منظر، آیندهپژوهی نوعی نواندیشی است.