بعد از 12 سال خدمت که 9 سال آن با مدیریت سپری شده بود، در دبستان شهید کریمی روستای نصیرآباد شهرستان خرمدره مدیر بودم. یکی از روزها که داشتم طبق وظیفه و برنامه از کلاسها بازدید میکردم، در کلاس پنجم، آقای جلیلی، آموزگاری با ۲۸ سال سابقه، داشت امتحان تعلیمات اجتماعی میگرفت. طبق معمول معلم داشت سؤالها را روی تختهسیاه مینوشت. دانشآموزان همگی سؤالات را روی برگهای مینوشتند تا بعد از زمان تعیینشده، پاسخها را بنویسند.
در آخر کلاس ایستاده بودم و به نوشتههای بچهها نگاه میکردم. یکی از بچهها چیزهایی نوشته بود که قابل خواندن نبود. متوجه شدم بچهها نمیتوانند دستخط معلم را بخوانند. گهگاه هم سؤال میکردند آقا آن کلمه چیست؟ برخی دانشآموزان هم از خجالت نمیتوانستند بپرسند. آخر چندبار میتوانستند بپرسند!
وقتی نمرات را بررسی میکردم، متوجه یکی از دلایل افت تحصیلی در مدرسه شدم که همین روش نوشتن و امتحان گرفتن بود. برخی روزها از دستگاه قدیمی تکثیر، با وجود اجبار به روغنکاری و تحمل سیاه شدن برگهها، استفاده میکردیم که آن هم باز بهخاطر دستخط آموزگاران بود که موقع چاپکردن خودش داستانی داشت. در این فکر بودم که چهکار میتوانم بکنم! با توجه به اینکه چند سالی بود خوشنویسی کار میکردم، به این فکر افتادم که سؤالات را از آموزگاران بگیرم و خودم به خط نسخ بنویسم و ببرم شهر کپی کنم و بیاورم برای امتحانات. ولی این کار هم مشکلات خاص خودش را داشت. بعضی روزها بهخاطر مشغله کاری فرصت نوشتن نداشتم. از طرف دیگر خیلی دوست داشتم سؤالات تایپشده باشند.
پیگیر دستگاه تایپ شدم. یک دستگاه ماشینتایپ قدیمی در انباری اداره آموزشوپرورش پیدا کردم. از مسئول دبیرخانه هم مختصری چم و خم کارکردن با ماشین را یاد گرفتم. برایش نوارهای مخصوص نوشتن و نوارپاکن هم خریدم. با هزار ذوق و شوق آن را آوردم مدرسه و نصب کردم. کلی تروتمیز و مرتب شده بود. همکاران با اشتیاق و کنجکاو نگاه میکردند که من چهکار میخواهم بکنم. کمکم شروع کردم به تایپ کردن. کمی طول کشید، چون چندان بلد نبودم. اولین برگه سؤالهای تایپشده را که درآوردم، انگار دنیا را به من دادند. خیلی خوشحال بودم. همهاش خوشحالی بچهها جلوی چشمم بود.
از دبیران سؤالات را میگرفتم، تایپ میکردم و میبردم شهر تکثیر میکردم و آزمون میگرفتیم. هم بچهها و هم آموزگاران بسیار خوشحال بودند. تا آن لحظه بچهها سؤالات چاپی ندیده بودند. سروصدای این کار به مردم روستا و خانواده بچهها رسید. جلسه انجمن داشتیم. برخی اولیا بهخاطر چاپیبودن سؤالات خیلی تشکر میکردند. در جلسه انجمن گفتم این روش خوب است، ولی این دستگاه چند ایراد برای تایپ سؤال دارد که ذهنم را بسیار مشغول کرده است. یکی اینکه نوع قلمش ثابت و تقریباً ۱۲ است. دوم اینکه نمیشود فاصله مناسب بین سطرها را انتخاب کرد و امکان درج اشکال هندسی در سؤالات ریاضی وجود ندارد. ولی باز خیلی راضی هستم.
با آشنایی مختصری که با رایانه داشتم، با کمک اولیا و خیرین یک دستگاه رایانه و یک دستگاه چاپگر برای مدرسه خریدم. این در حالی بود که در منطقه ما فقط در اداره رایانه وجود داشت و آنهم تحت داس (Dos) کار میکرد. هیچ مدرسهای رایانه نداشت. یک دستگاه تکثیر اسقاطی هم از اداره گرفتم و با هزینهای مختصر آن را راه انداختیم. به نظرم مدرسه مدرن شده بود. احساس غرور میکردم. در سالن مدرسه یک انباری کوچک تقریباً 4 * 3 بود. بلافاصله آن را پاکسازی و رنگآمیزی کردم. با کمک مستخدم مدرسه کف اتاق را موکت پهن کردیم. برای پنجره هم پردهای مناسب نصب کردیم. رایانه، چاپگر و دستگاه تکثیر را با میز و صندلی مربوطه چیدم. سر در اتاق هم نوشتم اتاق رایانه. هم نمازخانهای شد برای آموزگاران و هم جایی برای تایپ و تکثیر سؤالات. باز هم در تحریر سؤالات چیزی کم بود. تصویرهای مناسب کودکانه را نداشتم تا در سؤالات بگنجانم!
برای طراحی سؤال استفاده از اشکال خیلی خوب است، چون بچهها کلاً کارهای تصویری و گرافیکی را دوست دارند. برای پیداکردن تصویرهای انیمیشنی و گرافیکی یکی دو ماهی وقت گذاشتیم. همه فروشگاهها و نوشتافزارها وکافینتهای شهرهای اطراف را گشتم، ولی چیزی پیدا نکردم. تا اینکه یک روز در نمایشگاه کتاب تهران، ضمن خرید کتاب، چند لوح فشرده بازی رایانهای برای بچههای خودم گرفتم. هنگام نصب بازیها، تصویرهای کودکانه خوب و مناسب کارم را داخل فایلهای همان برنامه دیدم. چند لوح بازی دیگر خریدم. از فایل آنها تصویرهای کارتونی را انتخاب و آنها را دستهبندی کردم: اشیا، لوازم خانگی، ماشینآلات، لوازم کشاورزی، حبوبات و میوهها، سکه، دست و اعضای بدن، نقشه، ماشینآلات و ابزارآلات جنگی و ... و همه را در یک لوح فشرده ذخیره کردم و سالهای سال به دوستان و همکارانی که نیاز داشتند، یک نسخه آن را اهدا میکردم.
بعضی از همکاران مدرسههای دیگر وقتی فهمیدند ما سؤالات امتحانی را برای بچهها بهصورت تایپشده میدهیم، خیلی خوشحال شدند؛ طوری که دوست داشتند از نمونه سؤالات ما استفاده کنند. همزمان به چند مدرسه در این زمینه کمک میکردیم. افتخارم این بود که برای اولین بار در مدرسه روستایی اتاق رایانه راه انداخته بودم و به مدرسههای همجوار هم خدمات میدادم. حالا تمام کارهای مدرسه، مثل تحریر نامه، گزارشها، صورتجلسهها، مناسبتها و تراکتها و غیره را با رایانه انجام میدادم. در منطقه و اداره با دید خاصی به مدرسه ما نگاه میکردند و این خیلی مرا خوشحال میکرد. من پنج سال در این روستا ماندم و هر سال اتفاقات و خاطرات جالبی برایمان رقم خورد.