روزهای روشن / محبوبه صمصام شریعت
ای میهن خوب و عزیزم!
مهر تو را در سینه دارم
تو سایهبان و سرپناهی
در باغ سبز روزگارم
من در کنارت لحظهلحظه
سرشارم از شور شکفتن
با من بگو ای سرزمینم!
از روزهای شاد و روشن
در هر کجا آلالههایت
لبریز از عطر خدایند
با یاد و نام خوب آنها
دلها همیشه آشنایند
من دوست دارم با تلاشم
آیندهای زیبا بسازم
از ناامیدی دور باشم
با قطرهها دریا بسازم
عشق تو پابرجاست در دل
خون تو جاری در تن من
دور از تمام ناخوشیها
پاینده باشی میهن من!
آبشار باران / بابک نیک طلب
پشت دریچه گلدان، گل داد
زیباتر از هزاران، گل داد
پرواز کرد زاغِ شب از باغ
یاسِ سپیده خندان گل داد
ناگاه نرم و ناز گیاهی
از قلب سفت سیمان گل داد
سیبی که درحیاط، پدر کاشت
باشادی ِ فراوان، گل داد
هر بوته شمعدانی مادر
در رنگهای رخشان، گل داد
پیچک به پای پنجره پیچید
از خانه تا خیابان گل داد
از نو، نهالِ سبز خیالت
در آبشار باران گل داد
غنچه های خندان / مسعود طاهری عضد
آفتاب مهربان
با هواپیما رسید
روی ابر تن سیاه
خط نورانی کشید
برفها را آب کرد
خندهاش در آسمان
شد امام باغ گل
آفتاب مهربان
غنچهها خندان شدند
گل سر و سامان گرفت
پیش پای آفتاب
خاک میهن جان گرفت
برف و گلدان / مهدی مرادی
بارید برف و برف
گلدان سفید شد
از چشمِ پنجره
گل ناپدید شد
گل در حیاط ِما
یک اتّفاق بود
در روز ِبرف، کاش
توی اتاق بود
گل را صدا بزن
خورشید ِمهربان!
یک ذرّه بیشتر
در آسمان بمان
صدای آب / سعیده موسوی زاده
میان چشمهایت
دو چکّه آفتاب است
صدای مهربانت
«صدای پای آب است»
نگاه کن، نگاهت
به شرجی جنوب است
بخند تا همیشه
که خندهی تو خوب است
من از تو جان گرفتم
بمان کنار من باش
پدر! نشو زمستان
فقط بهار من باش